eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بدون سانسور🇮🇷
🔴هر وقت اسرائیل حمله میکنه، خودی‌ها تو ایران دچار خوددرگیری مفرط می‌شن و برا اثبات خودشون به بقیه حمله می‌کنند و انگ و برچسب‌های تکراری شروع میشه، که مطمئنا بعد دیگر جنگ اسرائیل علیه ملت ایران هست. چخبرتونه رفقا‌؟! نه خودتحقیر باشید، نه جوگیر و نه ترسو مطمئنا فرماندهان شجاع و مدبر جبهه‌ مقاومت‌، بهترين گزینه را با هدف رعایت توازن و ضربه سنگين‌تر از ضربه دیشب به بندر ایلات، اتخاذ خواهند کرد.(نوع، زمان، مکان و حجم توسط فرماندهان تعیین می‌شود نه کانال‌داران عزیز) یقینا ملت بزرگ و شجاع ایران، مثل همیشه تمام قد پشت هر تصمیمی که جبهه مقاومت‌ بگیرد، خواهند ایستاد. ✍سید بدون سانسور ✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
مطلع عشق
با خمیازه گفتم : رو به شهریار جواب دادم : - اره خودمم تو کارشون موندم. اون برق رو خاموش کن دیگه
📚 📖 خانم مقدم نفس عمیقی کشید و فنجون قهوه ی تلخش رو سر کشید و گفت : - انگار مغزش رو شستشو دادن، باورم نمیشه این همون حامد کوچولوی خودمونه ... رو بهش گفتم : - چرا همه حامد کوچولو صداش میزنن؟ خانم مقدم شالش رو مرتب کرد و جواب داد : - حامد از همون اول هم نسبت به هم سن و سالاش خیلی کوچیک بود. زیر این همه آرایش مسخره حتماً نتونستی چهره ش رو ببینی، حامد توی واقعیت هم خیلی چهره ش ظریفه. احساساتش از اونم‌ ظریف تر و حساستره. بابا همیشه یه جورایی از اینکه رفتارای حامد مثه هادی نیست خجالت میکشید. هر چی که هادی رفتار مردونه و قوی مثه بابا داشت ، حامد خجالتی و گوشه گیر بود. خانم مقدم به اینجا که رسید بغض کرد و گفت : - همیشه هم‌ به من و مامان چنگ میزد و از ما آویزون بود. پسرا مسخره ش میکردن و میگفتن اگه حامد رو بازی بدیم میبازیم و ... خدا میدونه که من چقدر سر حامد با بقیه دعوا کردم. حتی یکبار کلی آرتین رو کتک زدم. با تعجب گفتم : - آرتین؟! همون که الان مثلا میخواد باهاش ازدواج کنه؟ خانم مقدم سری به نشونه ی تاسف تکون داد و گفت : - آره‌... چون حامد خیلی احساس تنهایی و شرمساری میکرد که بازیش نمیدادن. منم یه بار که آرتین آتیش بیار معرکه شد که‌برای مسخره باری بچگی رو سر حامد بریزن و اذیتش کنن، یهو تو اتاق سرک کشیدم و دیدمشون. نمیتونی قیافه ی حامد رو تصور کنی ... یه پسر کوچولوی ریزمیزه و بور که پسر بچه های گنده ریخته بودن رو سرش و داشتن میزدنش و داد میزدن : بی عرضه ... بی عرضه! با دیدن شون یهویی آتیش گرفتم، رفتم حامد رو بیرون کشیدم و اولین نفری که به دستم اومد پسرخاله خودم آرتین بود! اونقدر زدمش که کلی خون از دهنش در اومد و پای چشمش کبود شد. با تعجب گفتم : - باورم‌ نمیشه همچین کاری کردین ... خب آرتین هم فقط یه بچه بود!! خانم مقدم چشم هاش رو بست و گفت : - میدونم که کارم خیلی اشتباه بود و خودم بعدش کلی عذاب وجدان گرفتم و هفته بعدش با کادو رفتم خونه خاله و ازش عذرخواهی کردم. بهش گفتم حامد خیلی تنهاست و توی دنیا جز ما کسی رو نداره ... ازش خواهش کردم که هوای حامد رو داشته باشه و نزاره کسی اذیتش کنه! بعد از این ماجرا حسابی با هم صمیمی شدن، اونقدر که از هم جدا نمیشدن و مداوم خونه ی همدیگه بودن و کلاس های هنری با هم میرفتن و ... هیچوقت فکر نمیکردم درخواست حمایتم قراره همچین افتضاحی رو به بار بیاره! بشقاب کیک رو جلوش گذاشتم و گفتم : - هیچ معلوم نیست شما مقصر بودین که خودتون رو سرزنش میکنید! اینطور که من متوجه شدم حامد از بچگی هم روحیّات دخترونه داشته ... حالا به این مرحله رسیده که تغییر جنسیّت بده رو ما کاملاً نمیدونیم!‌ اون شب چطوری پیداش کردین؟ خانم مقدم با دلخوری گفت : - وقتی بابا و عمو عماد درگیر شدن فقط چشمم به واکنش حامد بود. درست عین بچگی هاش قیافه ش جمع شد و به خودش لرزید!‌ حس کردم هنوزم همون آبجی هُدی م که وقتی کوچیک بودو میترسید توی بغلم میپرید و گریه میکرد. برای همین وقتی از در بیرون رفت با عجله دنبالش رفتم و خداروشکر لحظه ی آخر بهش رسیدم و خودم رو توی ماشینش پرت کردم. رو به خانم مقدم گفتم : - حالا چیزی هم دستگیرتون شد؟ آهی کشید و جواب داد : - منو به خونه ش برد! ای کاش میشد با هم میرفتیم ... کل دیوار ها پر بود از نقاشی های چهره و حیوون و پرنده و طبیعت ...!‌ انگار که پوستر بودن از بس که طبیعی و قشنگ بودن.‌ - پس معلومه که هنرمند ماهری شده ...! قبلاً هم نقاشیش خوب بود؟ خانم مقدم متفکرانه گفت : - آره نقاشیش خوب بود. اما خیلی ابتدایی و آماتور بود ...! الان سوژه هاش یه جورایی متفاوته! چهره هایی که میکشه انگار زنده هستن. وقتی بهشون نگاه میکنی انگار روح دارن! و اینکه همه شون غمگین بودن ... حتی ازش پرسیدم چرا این چهره ها انقدر غمگینن؟ میگفت تو دنیایی که همه چی سیاهه هیچکسی خوشحال نیست ...! توی یه اتاق هم کلی چهره ی دیگه کشیده بود اما همه شون ماسک داشتن! گفتم چرا اینا همه شون ماسک دارن ، گفت که توی ایام کرونا کشیده و اینکه سوژه هاش مردم توی کوچه و خیابونن و توی ایام کرونا نتونسته چهره ی کامل شون رو ببینه! با تعجب گفتم : - واقعاً عجیبه ... و چقدر بده که همچین هنرمندی انقدر حال روحی بدی داشته باشه. راستی نظرش رو در مورد آرتین پرسیدین؟! سری تکون داد و با ناراحتی گفت : - متاسفانه اون احساس آرتین رو نداره! در واقع آرتین رو بهترین دوستش میدونه و گفت هیچ حسی بهش نداره که بخواد باهاش ازدواج کنه! با تعجب گفتم : - پس ماجرای اون شب و این همه دعوا برای چی بود؟! - حامد میگفت پیشنهاد آرتین بوده و اونم درخواستش رو قبول کرده تا بابا زودتر با دختر بودنش کنار بیاد همین! 👇
رو به خانم مقدم گفتم : - واقعاً اونقدر ماجرا پیچیده ست که نمیتونیم‌هیچ نظری بدیم‌ جز اینکه به خدا توکل کنیم که خودش یه راه درست رو بهشون نشون بده! خانم مقدم بشقاب کیک رو جلوی خودش گذاشت و به دقت با کارد از وسط نصفش کرد و گفت : - و من یه عذرخواهی بهت بدهکارم ... بابت اینکه ماجرا و دعواهای خانوادگی ما روی زندگیت تاثیر منفی گذاشته ... لحظه ی آخر دیدم که چطوری هادی هُلت داد که کنار بری تا به عمو عماد برسه ! و تو به ساعت خوردی و ... کتک تنت هم پاره شد! سرم رو پایین انداختم و با خجالت گفتم : - پیش میاد دیگه ... تو دعوا که حلوا خیرات نمیکنن! خانم مقدم به آرومی گفت : - ولی تو زندگی آشفته و در هم و برهم من ... تنها حلوایی که خیرات کردن تویی! سرم و بالا گرفتم و دیدم‌ که با دو جفت چشم میشی رنگ بهم زل زده و تیکه ی نصف شده ی کیک رو روبروم گرفته ...! با خودم فکر کردم قبلاً هم رنگ چشم هاش میشی بود؟ چرا تا حالا متوجه نشده بودم؟ ادامه دارد ...
حس خوبیه وقتی ، اول صبحی با این پیام مواجه میشی ، چ مکانی بهتر از حرم امام رضا جان 😌 ممنون که بیادم هستین🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️ افتخاری برای مردم آخرالزمان گفتاری از: مرحوم حجت‌الاسلام فاطمی‌نیا رحمت الله علیه ‌‌‌
▫️ملحق شدن به ائمه ❓سلام علیکم استاد… استاد اگه بخوایم اون دنیا دائما پیش معصومین باشیم ذکر یادعای خاصی هست بخونیم ؟ تاکید میکنم همه معصومین باهم هااااا……. سوال دیگه اینکه چه دعایی بخونیم که موقع جون دادن همه ی ائمه بیان استقبال.. ب.بازم تاکید میکنم همه ی ائمه؟؟؟ ممنون ✅ سلام علیکم دعای توسل را اگر روزانه مقید باشیم خیلی خوب است و به همه‌ی اهل بیت با توجه توسل داشته باشیم آن چیزی که مهم است این است که ایمان ما رشد کند که در محضر تمام اهل بیت خواهیم بود که در مباحث ایمان درمانی مقداری در این مورد توضیح دادیم دعای عدیله هم برای اینکه هنگام مرگ اهل بیت را ملاقات کنیم خوب است و زیارت امین الله را به نیت تک تک اهل بیت بخوانیم همچنین زیارت جامعه این‌ها بسیار اثر گذار هستند 🍃حجت الاسلام امینی خواه
میدونین کار کیه دیگههه 😂
مجرم همیشه به صحنه ی جرم برمیگرده😁 دستاشوووو😍
2_144211946728370300.mp3
4.54M
📣📣 خیلی مهم و فوری دربارۀ حمله به سفارت ایران ❌ مراقب تحلیل‌های غلط باشیم. 🚫 شاخه‌ای را که روی آن نشسته‌ایم نبُریم. ‼️حتما این ده دقیقه رو گوش کنید و نشر دهید. ⛔️
این دعا چ حس خوبی میده😌 معنیشو بخونین