تو اینستاگرام یه خانومی ساکن آلمان یه کلیپی گذاشته بود و به رهبری ابراز محبت کرده بود. کامنتهای پست خیلی عجیب بود. اونایی که خارج هستن اومدن نظرشون رو درباره آقا گفتن
باید بیرون ایران باشی تا بفهمی چه رهبری داری
❌چنگکها در مجموعه «هفتسراژدها» کیستند؟
🔶عبدالله چنگک و برادران او در مجموعه هفت سر اژدها افرادی وابسته به سلطانخواه (نماد فساد) هستند که با استفاده از رانت وی با بانک مرکزی همکاری کرده و درواقع در بازار ارزی کشور اخلال ایجاد میکنند.
🔷عبدالله چنگک مالک کارخانه نوشابه در واقع همان «یدالله روزچنگ» مالک برند معروف نوشیدنی«ایستک» است که برخی گفتهاند او شاگرد نانوایی و راننده تاکسی بوده که سال ۱۳۷۹ برای کار از کردستان به تهران میآید.
🔶برادران روزچنگ پس از اخلال ارزی در کشور دستگیر شده و یدالله روزچنگ ۲۰ سال حبس،رد مال و دو سال محرومیت از خدمات دولتی محکوم میشود.لقمان روزچنگ به اتهام مشارکت و اخلال در نظام اقتصادی ۲۰ سال حبس، رد مال و دو سال محرومیت از خدمات دولتی محکوم شده و انور روزچنگ به اتهام مشارکت در تحصیل مال از طریق نامشروع و پرداخت رشوه به ۱۰ سال حبس و ضبط وجه رشوه محکوم میشوند. به نقل از سخنگوی قوه قضائیه تمام اموال این افراد به ارزش ۱۸۱میلیارد تومان ضبط و مصادره شده است و هیچگونه مجازات مالی از این افراد باقی نمانده و موارد اجرا در حال پیگیری است.
سیدعماد جلیلی
نیاز نظام به متخصص ها.mp3
17.28M
🔰 #سوال مهم
این کشور و نظام و انقلاب به چه تخصص هایی نیاز داره تا در اون موضوع قوی بشیم ⁉️
🎤 #احسان_عبادی
خواهش می کنم این صوت رو با دقت گوش بدین ، خواهش می کنم به افرادی که کانال پرجمعیت دارند تاکید کنید که به مخاطب های خودشون بگن که خودشون رو قوی کنن و ادامه تحصیل بدن ، قوی شدن از ما ، توکل به خدا و توسل به امام عصر(عج) از ما ، کار و شغل و خدمت به این نظام و انقلاب از #خدا ، شک نکنید خدا خلف وعده نخواهد کرد 👆
▫️ فکر 10 الی 20 سال آینده این کشور باشیم ، اگر نیروی انقلابی قوی نشود ، افرادی غیرانقلابی مسئولیت ها را اشغال خواهند کرد
مطلع عشق
دستش رو از گردنم باز کردم و به سمت عقب هُلش دادم و گفت : - قرار نیست فقط شما ذکر و ورد بخونید و اج
📚 #کاردینال
📖 #قسمت_پنجاه_و_نهم
✍ #م_علیپور
*امیر
شهریار در حالی که هنوز دست هاش میلرزید لیوان آب قند رو سمت صدف گرفت و گفت :
- اینو بخور ...
صدف عابدینی موهای ژولیده ش رو که در اثر تجربه ی وحشناکی که سپری کرده بود به شدت در هم ریخته و از روسری بیرون زده بود مرتب کرد و نفس عمیقی کشید.
به سختی خودش رو به دیوار رسوند و تیکه داد.
لیوان آب قند رو به لب هاش نزدیک کرد و جرعه جرعه نوشید.
شهریار هم به دیوار اتاق تکیه داد و گفت :
- داشتم قبض روح میشدم... این چه سمّی بود آخه؟!
تا چند ساعت پیش واقعاً باورم نشده بود این از خدا بی خبرا با اجنه ها در ارتباطن.
با خودم میگفتم جادو جنبل میکنن و از خودشون ادا در میارن ...!
آخه مگه میشه مگه داریم؟!
اینا چطور به همین راحتی تونستن بیان همه چی رو بهم بریزن و برن؟!
رو به شهریار گفتم :
- به همین راحتی هم که فکر میکنی نیست , اونا نمیتونن خیلی راحت خودشون رو نشون بدن و وارد بُعد ما بشن و اذیت کنن!
مگه اینکه فضا رو براشون مُهیّا کرده باشن.
شاید حالا بهتر درک کنی که استفاده از مجسمه ها و تمثال ها چرا توی اسلام مکروه هست!
یادمه اولین باری که اعتکاف رفته بودیم خیلی کم سن و سال بودم!
روز اول ما رو دعوت کردن که بریم و احکام اعتکاف رو از زبون روحانی که اونجا بود بشنوییم و یاد بگیریم...
یکی دیگه از این موارد مکروه
" نگاه کردن به آینه " بود!
حتی یادمه که چند تا از مراجع نگاه کردن به آینه رو توی ایام اعتکاف حرام میدونستن.
خیلی این قضیه برام سخت بود!
نمیتونستم بپذیرم که اسلام انقدر میتونه متحجر باشه که یه آینه نگاه کردن ساده رو هم مکروه بدونه!!
تا اینکه کمکم تو کلاس های سواد رسانه ای خیلی چیزا رو یاد گرفتم.
یکیش این بود که آینه ها دروازه ی ابعاد هستن!
شهریار باورت میشه؟!
دقیقاً عین فیلم های تخیلی توی هالیوود.
که مثلاً موجودات شیطانی از توی آینه بیرون می اومدن ...!
ما چون حس میکردیم فیلم تخیلی هست اصلاً دقت نمیکردیم که برای چی باید این همه روی این قضیه مانور بدن؟!
اونم توی کلی فیلم و سریال خوش ساخت و پرهزینه ی خارجی!
در واقع اونا فیلمتخیلی نمیساختن ...
اونا واقعیت رو بهمون نشون دادن اما باور نکردیم.
بعد از اون بود که روی تموم آینه های توی خونه
" بسم الله الرحمن الرحیم" نوشتم!
حتی سعی کردم تا وقتی لازم نشد اصلاً تو آینه جهت مسخره بازی و وقت تلف کنی سرک نکشم ...!
اینا چیزایی هست که اسلام ۱۴۰۰ سال پیش به ما گوشزد کرده که پر از آسیب هست!
ولی ما چکار کردیم ؟
هیچی ...!
۴ تا جک که معلوم نبود کدوم از خدا بی خبرایی ساخته بودن رو برای هم فرستادیم
که فلان مرجع عالی قدر رو تمسخر میکرد که همه چیز رو " حرام " میدونه و ... !
اما زندگی روزمره باهامون چکار کرد؟!
تو روانشناسی غربی میگه اگه مشکل اعتماد به نفس و ... داری از صبح تا شب بشین جلوی آینه با خودت حرف بزن تا خوب بشی!!
میگه بچه رو مداوم جلو آینه بزار بازی کنه تا هوشش زیاد بشه ...!
یادمه یه بار داداش کوچیکم رو بغل کرده بودم و جلوی آینه بردم .
مادربزرگم زود گفت :
- ننه بچه ی معصوم رو جلوی آینه نبر از ما بهترون بچه رو نگاه میندازن ...!
من با خودم فکر کردم چه خرافاتی!
یه عمری تو گوش مون خوندن هر چی که مادربزرگ ها و نسل قدیمگفتن خرافاته و الکیه!
ولی هر چی جلوتر رفتم فهمیدم تموم اون چیزایی که یک عمر خواستن فراموشش کنیم همون اصولی بود که باید یاد میگرفتیم همون دستورات دین و روایات اهل بیت بودن!
حالا بهتر میفهمم که چرا توی اون اتاق کذایی این همه آینه های سراسری و مجسمه های تاکسی درمی گذاشته بودن!
حالا این یه مورد کوچیکی بود ، غیر از اون گلدون ها و درخت هایی که خودشون معروف هستن که مَسکن اجنه هستن و دور تا دور خونه کاشته شدهبودن!
شک ندارم اون تشکچه ای که زیر مُلّا هم هست حتماً یه سندی از حرام بودن فرقه ی کذایی شون رو میکنه!
مثلا قرآن های آغشته به خون یا پوست و گوشت مردار و ... که برای عملیات های جن گیری بهشون نیاز دارن تا هر چه بیشتر به اجنه ی کافر و اربابشون کهشیطان رجیم هست خوش خدمتی کنن!
شهریار رو به من گفت :
- برو بابا اینطوری که تو میگی الان خونه های کل مردم باید مسیر عبور و مرور شیاطین باید باشه ، نترسون ما رو!
صدف رو به ما گفت :
- پس فکر کردی چرا انقدر مشکلات خانواده ها بیشتر شده؟
الان هم که نصب کردن آینه های سراسری خیلی مُد شده!
به جورایی ترند دنیا شده !
چون خونه ها اکثراً کوچیک هستن میگن این ترفندی برای بزرگتر نشون دادن خونه هست!
سری تکون دادم و گفتم :
- مشکل همینه که مردمِ ساده هر چی که مُد و ترند میشه رو خیلی راحت و بدون هیچ تفکری میپذیرن و کورکورانه اجرا میکنن!
به قول یه عزیزی که میگفت هر وقت چیزی خیلی تو بورس افتاد شک کنید که این یه ماجرایی پشتش هست که ممکنه ما ازش بی خبر باشیم!!
شهریار از جاش پاشد و شلوارش رو تکوند و گفت :
- تا بیشتر از این با افاضات امیر آقا ، دیوونه نشدیم بهتره فِلنگ رو ببندیم و از این جا گم و گور بشیم!
صدف هم از روی زمین بلند شد و گفت :
- آقای مقدم قرار شد نیم ساعت بره و برگرده!
الان یک ساعت گذشته که رفته!
شهریار رو به من گفت :
- معلوم نیست گوشی هامون کجاست؟!
انگار واقعاً گروگان بودیم.
از پنجره به داخل حیاط زل زدم و مباشر و آقای مقدم رو دیدم که مشغول صحبت بودن!
دو تا قلچماق همچنان دم در نگهبانی میدادن ...!
رو به شهریار گفتم :
- هنوز هم مشخص نیست که آزاد شده باشیم!
از این آدم ها هر کاری که بگی بر میاد.
آقای مقدم که منو از پشت پنجره دید ، دست هاش رو تکون داد که پایین بریم.
داشتیم از پله ها پایین می رفتیم که یهو با دیدن یه زن که داشت از پله ها بالا می اومد ، متعجب شدیم!
همون زن جوونی بود که همیشه ماسک به چهره داشت.
بی تفاوت از کنارمون رد شد و مستقیم به اتاق مُلّا رفت!
با صدای آرومی گفتم :
- آخرشم نفهمیدیم این دختره کیه؟!
شهریار سری تکون داد و گفت :
- خیلی دوست داشتیم قیافه ی بدون ماسکش رو ببینم!
وارد حیاط که شدیم شهریار فریاد زد :
- نمیخواین این گوشی های ما رو بدین؟!
۲ روزه ما رو اینجا نگه داشتین ! میدونید خانواده های ما چقدر نگران شدن ...؟
مباشر به سمت ما برگشت و با نیشخند گفت :
- اونایی که نگرانتون بودن خیلی باید خدا روشکر کنن که جون سالم به در بردین.
گرچه آینده ی این ماجرا به آقای مقدم و رفتار خودتون بستگی داره.
دندون هام روبه هم سابیدم و تلاش کردم چیزی نگم.
آقای مقدم بازم به پوسته ی کاریزماتیک یه نماینده ی مجلسِ مردمی فرو رفت و گفت :
- این بچه ها خیلی باهوش تر از این حرفا هستن ... خیالتون راحت باشه!
زنِ آشپز از پله ها پایین اومد و با قیافه ی حق به جانبی ، کیسه ای رو به سمت آقای مقدم گرفت.
شهریار با حرص گوشی خودش رو در آورد و روشن کرد.
آقای مقدم با مباشر دست داد و من و شهریار بی تفاوت از کنارش عبور کردیم!
شاید حالا دیگه کاملاً میدونستیم که با چه مار خوش خط و خالی طرف هستیم ...
کسی که از نظر من همه کاره ی سیستم بود و چه بسا مُلّا شالیکار فقط و فقط یه عروسک خیمه شب بازی و رباتی جهتِ عملیاتِ کثیفِ جن گیری بود!!
نگهبان های قلچماق در رو باز کردن که مباشر رو به ما با صدای بلندی گفت :
- یادتون نره که از تمام اطلاعات توی گوشی هاتون کپی گرفته شده!
برای همین در کسری از ثانیه میتونیم خیلی راحت به خودتون یا خانواده های عزیزتون برسیم ...!
شهریار عصبانیتش رو سر در خالی کرد و لگد محکمی به اون زد ...!
سوار ماشینِ صدف عابدینی که شدیم ، رو به آقای مقدم با ناراحتی گفتم :
- هیچوقت از روی ظاهرتون فکر نمیکردم چنین آدمی باشین ...
آقای مقدم مثه همیشه با خونسردی لبخندی زد و گفت :
- خب حالا خوب فهمیدین که سیستم علیرغم تمامتلاش هایمن, دل خوشی ازم نداره!
و من پای جون تون تضمین کردم، که بهتون آموزش بدم و شما رو وارد سیستم بکنم.
شهریار با عصبانیت گفت :
- اگه نمیخوایم قاطی این سیستم کوفتی جن گیری و رمالی بشیم چی؟
- مشکل اینه که شما فقط با بُعد رمالی این سیستم آشنا شدین!
و فکر میکنید فقط همینه و تمام ...
اما ماجرای خیلی پیچیده تر از ایناست!
در عوض میتونید با وارد شدن به این سیستم ،
پول خوب و موقعیت عالی به دست بیارین ...
شهریار با غر و لند جواب داد :
- آخرش که چی؟!
ما هم یه عوضی بشیم مثل این مُلّای گور شده و مباشرِ هفت خطش؟!
اقای مقدم رو به ما با لحن کاملاً جدی گفت :
- حالا که نظرتون اینه که نمیخواین قاطی این مسائل بشین.
بهتره به بُعد دیگه ای از ماجرا فکر کنید :
برای اینکه به قلب اژدها برسی باید اول بتونی قدم قدم بهش نزدیک بشی،
بعدش که کاملاً به دوستی باهات مطمئن شد ، در یک حرکت اتحاری دِشنه رو در میاری و توی قلبش فرو میکنی!
من شما رو نجات ندادم که بخشی از سیستم باشین.
من میخوام بهم کمک کنید که این سیستم فاسد رو از درون متلاشی کنیم ...
ادامه دارد ...
#م_علیپور
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لایو امروز صبح حرم مولا امام رضا علیه السلام
💚اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى.....
مطلع عشق
لایو امروز صبح حرم مولا امام رضا علیه السلام 💚اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّض
ما یتیمان آل طاهائیم
تو که یار یتیمها هستی
دست ما را بگیر آقا جان
تو کریمِ کریمها هستی