#تشرف
🔻ماجرای کمک امام زمان (عج) به مرد عاشق!
مرد فقیری که گرفتار فقر و بیماری بود، با کمک امام زمان (عج) از مشکلات رهایی یافت و به دختر مورد علاقه اش رسید.
این داستان در مورد فردی است که عاشق دختر همسايه شده بود. او برای رسيدن به عشقش هر کاری میکند ولی در آخر متوسل به درگاه امام زمان (عج) میشود، که با عنایت حضرت صاحب الزمان (عج) از بیماری نجات یافت و به دختر مورد علاقهاش رسید.
نکات بسيار تامل برانگيز در اين داستان وجود دارد. از جمله اينکه زيارت وجود مقدس حضرت میتواند نصيب هر کسی شود (و اين نيست که خاص عرفا يا خواص باشد) و ثانيا برای ديدار حضرت لازم نيست که حتما درخواست بسيار عارفانهای داشته باشی. ظاهرا کيفيت درخواست مهم است نه نوع درخواست. اينکه هر چی میخواهی را خالصانه طلب کنی.
✳️شيخ باقر کاظمی مجاور در نجف حديث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که شيخ محمد حسن سريره نام داشت.
او در سلک اهل علم، مرد با صداقتی بود. بيمار بود و در نهايت تنگدستی و فقر و احتياج زندگی میکرد. حتی قوت و غذای روزانه خود را نداشت و بيش تر اوقات به خارج نجف در بيابان نزد اعراف اطراف نجف میرفت تا اين که قُوت و آذوقه ای برايی خود تهيه کند امّا آنچه به دست میآورد او را کفايت نمیکرد.
با همين حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانوادهاش خواستگاری کرده بود اما فاميل های آن زن، به سبب فقر و تهیدستی شيخ، به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت اين ابتلا در همّ و غمّ شديد بود.
✳️هنگامی که تهی دستی و بيماری او شدت يافت و از ازدواج با آن زن ناامید شد تصميم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه رود تا بلکه حضرت صاحب الامر (عجل اللّه فرجه) را از ناحيهای که نمیداند ببيند و مراد خود از او بگيرد.
✳️شيخ باقر میگويد:
شيخ محمد گفت: «من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه!
هنگامی که شب آخر فرا رسيد شب زمستانی و تاريکی بود و باد تندی میوزيد و کمی هم باران میباريد و من هم در دکّههای درب ورودی مسجد کوفه يعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمیتوانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سينهام میآمد به داخل مسجد روم و با من هم چيزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و اين وضعيت، سينه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشيده و دنيا در چشمم تيره شده بود و با خود فکر میکردم که اين 39 شب به پايان رسید و اين آخرين شب است و من کسی را نديدم و چيزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار اين سختی عظيم هستم و اين همه سختی و مشقت و ترس را در اين چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن ياس و نااميدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود.
✳️در همین زمان که در فکر بودم و کسی در مسجد نبود، آتشی روشن کردم تا قهوهای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم.
زيرا عادت به آن داشتم و نمیتوانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسيار کم بود. ناگهان شخصی را ديدم که از ناحيه در اول, به سوی من می آمد.
هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم اين عرب بيابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در اين شب تاريک نمیتوانم بمانم و اين امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در اين بين که من در انديشه بودم او نزديک من آمد و به من را به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من متعجب شدم از اين که او اسم مرا میداند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او میروم .
✳️از او سوال کردم از کدام قبيله هستی؟
فرمود:
«از بعضي از آنها.» من شروع کردم به شمردن طوايف اعراب اطراف نجف. او در پاسخ جواب می داد:
«نه !!» و من هر طايفهای را ذکر میکردم او میفرمود:
«از آنها نيستم.» اين امر مرا خشمگين کرد و به او گفتم: «آری تو از طريطره هستی» و اين را به صورت استهزا گفتم و اين لفظی است که معنی ندارد.
او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: «چيزی بر تو نيست که من از کجا باشم اما چه چيز سبب شده که تو به اينجا آمده ای؟»
من به او گفتم:
«برای چه سوال می کنی؟» فرمود:
«ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی.»
من از حسن اخلاق و شيرينی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم ميل به او پيدا کرد و او هر مقدار سخن میگفت محبت من به او زيادتر حمیگشت. براي او سيگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود: «تو بکش من نمی کشم.»
ادامه👇👇👇👇
در فنجان برای او قهوه ریختم و به او دادم،او گرفت و کمی از آن نوشيد و باقی را به من داد و فرمود:
«تو آن را بنوش.» من آن گرفتم و نوشيدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشيده بود اما محبت من هر آن به او زياد میشد.
به او گفتم:
« ای برادر! خداوند تو را در اين شب به سوی من فرستاده تا انيس من باشی.»
آيا با من نمیآيی که نزد قبر مسلم(ع) برويم و آنجا بنشينيم و با يکديگر صحبت کنيم؟»
فرمود:
«با تو میآيم اما جريان خودت را بگو.»
من نیز جریان خود را به او گفتم: «من واقع را برای شما میگويم، من در نهايت فقر و نيازمندی هستم. از آن وقتی که خود را شناختم و با اين فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سينه ام بيرون میآيد و معالجه آن را نمیدانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پيدا کردهام و به سبب تنگدستی ميسر نشده است که او را بگيرم.
گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند که در حاجتهای خود به صاحب الزمان(عج) متوسل شو و به همین خاطر چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بيتوته نما که او را خواهی ديد و حاجت تو را برآورده سازد و اين آخرين شب از چهل شب است و من در اين شب چيزی نديدم و در اين شب ها من تحمل مشقت های زيادی کردم و اين سبب آمدن من و اين خواسته ها و حوائج من میباشد.»
✳️آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود:
«اما سينه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی میگيری و اما تهی دستی و فقر تو باقی میماند تا از دنيا بروی.»
من هيچ توجه به اين سخنان نداشتم و به او گفتم:
«به کنار قبر مسلم نمیروی؟» فرمود:
«برخيز»، برخاستم و متوجه جلوی خود بودم. هنگامی که وارد زمين مسجد شدم به من فرمود: «آيا نماز تحيت مسجد نمی خوانی؟»
گفتم:
«چرا میخوانم»، سپس او نزديک شاخص که در مسجد است ايستاد و من هم پشت سر او به فاصله ايستادم و تکبيرة الاحرام گفتم و مشغول قرائت سوره فاتحه شدم.
من مشغول نماز بودم و سوره حمد را میخواندم. او نيز فاتحه را قرائت مینمود اما من قرائت احدی را همانند او از زيبايی نشنيده بودم.
در آن هنگام با خود گفتم:
«شايد اين شخص صاحب الزمان (عج) باشد و ياد سخنان او افتادم که دلالت بر آن میکرد.» هنگامی که اين مطلب در دلم خطور کرد, آن بزرگوار در حال نماز بود. ناگهان نور عظيمی او را احاطه کرد که ديگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمیديدم اما او همچنان نماز میخواند و من صدای او را میشنيدم. بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمیتوانستم نماز را قطع کنم. پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمين به بالا متوجه شد و من ندبه و گريه میکردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی مینمودم. به او گفتم:
«شما صادق الوعد هستيد و مرا وعده داديد که با من نزد قبر مسلم برويم»، در آن هنگام که با آن نور تکلم میگفتم ديدم آن نور به سمت حرم مسلم حرکت کرد و من نیز با او حرکت کردم. آن نور داخل حرم شد و در بالاي قُبّه قرار گرفت و همچنان بود و من گريه و ندبه میکردم تا فجر دميد و آن نور عروج کرد.
هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود:
«سينه ات خوب شد.» ديدم سينهام صحيح و سالم است و ديگر سرفه نمیکنم و يک هفته بيش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسايه را آسان کرد و از جايی که گمان نمیکردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستیام همچنان باقی ماند همانطور که حضرت صاحب الزمان (صلوات اللّه و سلامه عليه و علي آبائه الطاهرين) خبر داده بود.
منبع:امام مهدی، نظری منفرد،
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
🌹🌹حضرت مهدى(علیهالسلام ) فرمودند:
✨وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ حَمْداً لا شَریکَ لَهُ عَلى إحْسانِهِ إلَیْنا وَ فَضْلِهِ عَلَیْنا، أبَىاللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إلاّ إتْماماً وَ لِلْباطِلِ إلاّ زَهُوقاً؛✨
حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است و همتایى ندارد. ستایش به خاطر احسانش به ما و نیکى او بر ما، خداوند بزرگ و با عظمت براى حق جز پایدارى و کمال چیزى نمى پسندد و براى باطل نیز جز نابودى چیزى مقدر نکرده است.
📙بحارالانوار، ج ۵۳ ،ص ١٩٣
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
⚜️ تا زندهایم جای تغییر و تبدیل است!
▪️ هرگز خیال نکنیم حرفی که زدیم، مال حرامی که گرفتیم و یا آبرویی کسی را بردیم، گذشته، خیر! چیزی نمیگذرد!
▪️ هر کاری که کردیم بالاخره ثمر آن را می بینیم مگر اینکه با توبه آن را ترمیم کنیم.
▪️ چون نظام عالم طبیعت، جای تغییر و تبدیل است، شما ببینید بدبوترین کود وقتی تحت تدبیر کشاورز قرار بگیرد، میشود گل یاس یا میشود سیب و گلابی. اینجا جای تبدیل و تغییر است. کار توبه، اِنابه و توجه همین است؛ «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ» اما تا زندهایم جای تغییر و تبدیل است.
آیت الله جوادی_آملی
#نکته_اخلاقی
👈 ما در شب عاشورای قبل از ظهوریم
آیا میدونید که آقا امام زمان در اول ظهور در مکه خودش را پسر امام حسین علیهالسلام معرفی می کنند؟
✅این یعنی اول جهان امام حسین علیه السلام را میشناسند و سپس ظهور و ...
#ظهور
#بشارت
#اربعین
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
#پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
قسمت :2⃣0⃣1⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
تعدادی از بازرسان صلیبسرخ، از جمله همان مأموری که نامه را به او داده بودم تا ایران همراهمان آمدند. سوار هواپیما شدیم. یکی از مأموران سازمان صلیبسرخ که نیکل نام داشت و اهل سوئیس بود، صندلی کناریام بود. وقتی هواپیما در باند فرودگاه قرار گرفت، در گوشهی پرتی در فرودگاه، هواپیمای ایرباس ایران را با پرچم جمهوری اسلامی دیدم که هواپیماربایان آن را زمان جنگ ربوده و به بغداد برده بودند. دلم مانند کویر خشکیده و تفتیده، تشنهی دیدار کشورم بود. بچهها از شدت خوشحالی اشک شوق میریختند. زیباترین و قشنگترین لحظهی زندگیام را تجربه میکردم. هنوز هم باورم نمیشد آزاد میشوم. لحظهها و ثانیهها چه دیر میگذشت. هر چقدر به فرودگاه نزدیکتر میشدم تپش قلبم بیشتر میشد. فکرهای عجیب و غریبی در مغزم دور میزد. به خانوادهام فکر میکردم. بیشتر به پدرم و خواهرانم. در این فکر بودم که برای اولین بار که آنها را میبینم چه حالی خواهم داشت. احساس میکردم اصلاً برای دیدارشان آمادگی ندارم. بعضی وقتها فکرهای جورواجوری به ذهنم میزد که نکند عراقیها پشیمان شوند و دستور دهند هواپیما برگردد و ما را دوباره به اردوگاه برگردانند. دلم میخواست بدانم هواپیما چه موقع وارد خاک ایران میشود. وقتی فهمیدم هواپیما وارد آسمان ایران شده خوشحالیام مضاعف شد. ساعت حدود سه بعدازظهر بود که هواپیما در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. وقتی چرخهای هواپیما باند فرودگاه مهرآباد را لمس کرد، خیالم راحت شد. باورم شد آزاد شدهام. با آزادی احساس کردم مزد آن همه سختی را گرفتهام. این وعدهی قرآن است که خداوند پاداش صابران و مؤمنان را خواهد داد. ان مع العسر یسری. خداوند پس از هر سختی آسانی را قرار خواهد داد. از پلکان هواپیما پیاده شدیم. گروه موزیک ارتش در صفوف منظم سرود جمهوری اسلامی را نواختند. اسرای مجروح عصاهای خود را گوشهای انداختند، همه بر آسفالت فرودگاه مهرآباد بوسه زدیم و دو رکعت نماز شکر به جای آوردیم. یادگار امام حاج احمد آقا و تعدادی از مسئولین کشوری و لشکری به استقبالمان آمده بودند. برای اولین بار که چشمم به عکس حضرت امام خمینی (ره) در قسمت ورودی سالن فرودگاه افتاد، دلم گرفت. زیر عکس حضرت امام (ره) این جمله نوشته بود:
«اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود».
گریه کردم ...
فردا صبح سعی کردم از پادگام خارج شوم و بروم شهرک اکباتان منزل داییام محمدعلی؛ اجازه ندادند. دژبانهای پادگان با مهربانی بهم گفتند: عزیزم! ما باید شما رو ببریم شهرهاتون، نمیتونید از پادگان خارج بشید، برامون مسئولیت داره. اولین صبح آزادیام را سپری کردم. تلفن منزل داییام را هم نداشتم. شب برای شام وارد سالن غذاخوری پادگان شدیم. بچهها سرصف شام بودند. شام برنج با مرغ بود. وقتی برایم غذا ریخت، به مقسم غذا گفتم: اگه سیر نشدم یه پرس دیگه بهم میدید؟ گفت: آره پسرم غذا خیلی زیاده. من که سالها معدهام کوچک شده بود و به غذای کم عادت کرده بود، فقط نصف غذا را خوردم. شکمم ظاهراً سیر شده بود، اما چشمهایم گرسنه بود.
ادامه دارد...
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
🔹نماز شب و تطهیر مؤمن🔹
حضرت امام صادق علیه السلام
🔸صلَاةُ الْمُؤْمِنِينَ بِاللَّيْلِ تَذْهَبُ بِمَا عَمِلُوا بِالنَّهَارِ مِنَ السَّيِّئَاتِ وَ الذُّنُوب
💠 نماز مؤمنین در شب خطاها و گناهانی که در روز انجام داده اند را از بین می برد.
📚 «بحارالانوار» ج ۸۴ ص ۱۴۰
#شب_بخیر
#التماس_دعا
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)12
به رسم ادب وارادت سلام بر ارباب بیکفن روزمون رو شروع کنیم
🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
🌷وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِك
🌷َ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً
🌷مابَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
🌷وَلا جَعَلَهُاللهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن
🌷ِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌷وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌷وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🌷و همچنین به رسم ادب
روز خود را با سلام به تو آغاز میکنم
روزم بــه نـام تـــــو مـــادر:
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّة
ُالسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
تا ابد اين نکته را انشا کنيد
پاي اين طومار را امضا کنيد
هر کجا مانديد در کل امور
رو به سوي حضرت زهرا کنيد
روزتون پربرکت
تولـد 🎉
زیباتـریـن
اتفاق زندگیست
امّـا زیباتـر از آن ،
ایناست کہ زندگـی
با تولـد آغـاز و
با شهـادت تمـام شود ...
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌹🌹حضرت مهدى(علیهالسلام ) فرمودند:
✨وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ حَمْداً لا شَریکَ لَهُ عَلى إحْسانِهِ إلَیْنا وَ فَضْلِهِ عَلَیْنا، أبَىاللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إلاّ إتْماماً وَ لِلْباطِلِ إلاّ زَهُوقاً؛✨
حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است و همتایى ندارد. ستایش به خاطر احسانش به ما و نیکى او بر ما، خداوند بزرگ و با عظمت براى حق جز پایدارى و کمال چیزى نمى پسندد و براى باطل نیز جز نابودى چیزى مقدر نکرده است.
📙بحارالانوار، ج ۵۳ ،ص ١٩٣
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
🔴 #وظیفه_منتظران
دعوت کردنِ مردم به امام زمان(عج)
و شناساندنِ حضرت ؛
هرکس به میزان علم و دانش خود، باید مردم را به سوی امام دعوت نماید و مردم را به ایشان نزدیک نماید و نشر معارف مهدویت از جمله این کارهاست. شخص دعوت کننده باید علاوه بر حکمت علمی، دارای حکمت عملی بوده و بصورت عملی مردم را با حضرت آشنا نماید زیرا تاثیر بیشتری دارد.
🌹امام معصوم میفرماید:
همانا عالِمی که به مردم معارف دینشان را
یاد میدهد و ایشان را به امامشان دعوت
میکند، از هفتاد هزار عابد، برتر است.
📚مکیال المکارم ج 2 ص 274
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
💠 در متن اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمده است:
🔸 خدای بزرگ را شاکریم که در سایه الطاف خفیه و بیکرانش، پاسداران گمنام امام زمان (عج) در سازمان اطلاعات سپاه را یاری بخشید تا یکی از سرشاخههای سراب رسانه ای دشمن و جنگ روانی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را طی یک عملیات پیچیده با حربه فریب اطلاعاتی گرفتار سازند و با غافلگیری و دستگیری این عنصر پلید و مزدور، دست برتر و ابتکار عمل خود را در مقابل سرویسهای اطلاعاتی دشمن نشان دهند.
🔸سازمان اطلاعات سپاه، در این عملیات حرفهای، هوشمندانه و چند وجهی با به کارگیری روشهای نوین اطلاعاتی و شگردهای ابتکاری، سرویسهای بیگانه را مدیریت و فریب داد و "روح الله زم" سرشبکه سایت ضد انقلاب و معاند "آمدنیوز" را که در سالهای اخیر با هدایت، تامین و پشتیبانی مستقیم آنان و نیز حمایت ضد انقلاب خارج نشین و عوامل داخلی آنها، به عنوان یکی از آبشخورهای محوری دشمن، عملیات روانی گستردهای برای اختلاف افکنی در ارکان نظام اسلامی، ایران هراسی، دروغ پردازی، القای شبهه در نسل جوان نسبت به عقاید و باورهای دینی و تبلیغ و فراهمسازی زمینههای اقدامات خشونت بار و تروریستی؛ ایجاد آشوب و ناآرامی در کشور را اداره میکرد را به داخل کشور هدایت و بازداشت کند.
🔸نامبرده به رغم اینکه تحت هدایت سرویس اطلاعاتی فرانسه و حمایت و پشتیبانی سرویس های اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی و مرتبط با سایر سرویس های اطلاعاتی قرار داشت و به صورت شبانه روزی با روش های پیدا و پنهان و در پوشش های گوناگون و چند لایه ای مورد حفاظت قرار میگرفت، در دام فرزندان ملت ایران در سازمان اطلاعات سپاه افتاد.
🔸اطلاعات تکمیلی پیرامون این عملیات بزرگ -که بیانگر شکست و جا ماندن سرویسهای اطلاعاتی دشمن از قدرت اطلاعاتی سپاه است- و نیز شبکه پوششی گسترده و پیچیده مذکور، متعاقباً به استحضار ملت قهرمان و بصیر ایران اسلامی رسانده خواهد شد.
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_زیبا
#کربلایی_حمیدرضا_علیمی
✅ اگه میخوای کربلا نبری نبر😭
✅ تقدیم به دل شکسته های جامونده
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
✨﷽✨
✅گناهی که انسان را زود هلاک می کند
✍روزی امام علی(ع) فرمود:
پناه می برم به خداوند، از گناهانی که موجب زود رسیدن هلاکت خواهند شد. "عبدالله بن کواء" پرسید: آیا گناهانی که موجب زود رسیدن هلاکت می شود، وجود دارد؟
امام علی پاسخ دادند:
آری، و آن گناه "قطع رحم" و قهر کردن افراد خانواده ها است که موجب هلاکت زودرس می شود. چه بسا خانواده ای هستند، که با اینکه از حق دورند، ولی بر اثر همکاری و خدمت به همدیگر، دور هم جمع می شوند، و همین کار موجب می شود که خداوند به آنها روزی می رساند؛ و چه بسا افراد پرهیزکاری که تفرقه و درگیری در میان خانواده آنها، موجب می شود که خداوند آنها را از رزق و روزی و رحمتش، محروم سازد.
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
#پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
قسمت :3⃣0⃣1⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
ما را به فرودگاه مهرآباد بردند. ساعت هشت شب بود. در فرودگاه با حاج سعدالله گلمحمدی و محمدکاظم بابایی خداحافظی کردم. بغضم ترکید و زدم زیر گریه. اسارت با همهی سختیهایش با بودن در کنار اسرایی که از صمیم قلب دوستت داشتند، شیرین و با صفا بود. در این مدت، تلخیها و خوشیهای زندان را با هم تقسیم کرده بودیم. هر دوی آنها برایم پدری کرده بودند. حاج سعدالله دوست داشت هر چه زودتر به گرگان برود و بیقرار دیدن فرزندانش بود. با هواپیما از تهران عازم شیراز شدم. در طول پرواز همهاش به لحظهای فکر میکردم که با خانوادهام روبرو میشوم.
امروز یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۶۹ در مهمانسرای یکی از ادارات شیراز استراحت کردیم. ماشین نیسان پاترول کرم رنگی برای بردن ما به یاسوج مهیا شد. بعد از نماز صبح به اتفاق سیدمحمد شفاعتمنش و محمد باقرپور عازم یاسوج شدیم. ساعت نه و نیم وارد شهر شدیم. ما را به مهمانسرایی به آبشار بردند. صبحانه خوردیم. تا این لحظه، هیچیک از خانوادهام نمیدانستند، زندهام. در مهمانسرا سرهنگ رهامبخش حبیبی مرا شناخت. بچهی باشت بود. وقتی مرا دید تعجب کرد. باور نمیکرد زنده باشم. مرا بوسید و ابراز محبت کرد. برای لحظهای بیرون رفت و با خواهرم بیبی ماهتاب که خانهشان یاسوج بود تماس گرفت و خبر آزادیام را به او داد. خواهرم باورش نمیشد زنده باشم، چه برسد به این که در یاسوج باشم. پدر و برادرانم از تمام اسرایی که تا آن روز از عراق برگشته بودند، سراغم را گرفته بودند، اسرا اظهار بیاطلاعی کرده بودند. گویا خیلی از بچههایپد خندق که مرا در زندان الرشید دیده بودند، به خانوادهام گفته بودند، دیدهاند شهید شدهام. ده دقیقه بعد سرهنگ حبیبی بهم گفت: خواهرت بیبی ماهتاب تو حیاط مهمانسرا منتظرته! انگار ساعتی را در قلبم کار گذاشته بودند. صدای ضربان قلبم را میشنیدم. برایم لحظهی زیبایی بود. دیدارش برایم غیر منتظره بود. باورم نمیشد الان ایران باشم و خواهر بزرگم توی حیاط منتظرم باشد. انگار همه چیز به یک رؤیا شبیه بود. از بین شش برادر و هفت خواهرم بیبی ماهتاب اولین فرد خانواده بود که میدیدمش. تشنهی دیدارش بودم. در بین خواهرانم او از بقیه عاطفیتر بود. از در حیاط مهمانسرا که بیرون رفتم، به طرفم دوید و مرا در آغوش گرفت. با این که خواهرم بود، احساس کردم بوی مادرم را میدهد. صدای گریهاش بلند شد. بیش از بیست دقیقه دستش دور گردنم بود، میبوسیدم و گریه میکرد. خودم هم زیاد گریه کردم. سرهنگ حبیبی بهش گفت: مثل این که برادرت یه پا نداره، خستهاش نکن،یع مقدار از گریههاتو بزار برای خونه. از ماهتاب سراغ پدر، خواهر و برادرانم را گرفتم. در مورد پدرم فکرهایی میکردم. میترسیدم پدرم در این مدتی که من نبودم، از دنیا رفته باشد.
ادامه دارد...
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
آیت الله جوادی آملی :
اگر کسی میخواهد دنیا را بشناسد و گرفتار آن نشود راهش همین نماز شب است.
#شب_بخیر
#التماس_دعا
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)12
به رسم ادب وارادت سلام بر ارباب بیکفن روزمون رو شروع کنیم
🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
🌷وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِك
🌷َ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً
🌷مابَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
🌷وَلا جَعَلَهُاللهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن
🌷ِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌷وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌷وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🌷و همچنین به رسم ادب
روز خود را با سلام به تو آغاز میکنم
روزم بــه نـام تـــــو مـــادر:
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّة
ُالسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
تا ابد اين نکته را انشا کنيد
پاي اين طومار را امضا کنيد
هر کجا مانديد در کل امور
رو به سوي حضرت زهرا کنيد
روزتون پربرکت
#حدیث_مهدوی
امام کاظم (ع) میفرمایند :
آفرین به شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما ، به دوستی ما چنگ زنندگانند و در ولایت و دوستی ما و در برائت از دشمنان ما ، ثابت قدمانند.
آنان از ما هستند و ما از آنانیم، آنان به پیشوایی و امامت ما خاندان راضی و خشنود شدند و ما به شیعه بودن آنان راضی شدیم.
خوشا به حال آنان ، سوگند به خدا !
که آنان در قیامت در مرتبهی ما با ما هستند....
📚بحارالانوار جلد 51 صفحه 151
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
°• هنگامہ سفر نزدیڪ است...
سپاه آخرالزمانے ها آماده میشوند ؛
تا به خون خواهے #حسینﷺ ،
خود را به امام منصور برسانند!
اربعینےهای امسال هم انتخاب شدهاند!
چه آنان ڪه با پایِ دل میآیند ...
و چه آنان که جسم خسته
و خاڪے شان را هم،
تا جادهیِ #عشق مےرسانند...
°• مهدی جان؛
مےگویند زمانیکه تڪیه
بہ خانہ ڪعبه بدهے
خودت را اینگونه معرفی میکنے؛
« ان جدی الحسین قتلوه عطشانا »
°• پس عالم و آدم باید
#حسینﷺ را بشناسد
کہ این شناخت و حرڪت
مقدمہ « #ظهور » توست !
#الأربعين_مقدمة_الظهور
#الهے_هيچكسے_داغ_حرم_نبينه💔
#آجرڪ_الله_یا_صاحب_زمان_عج
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
#مهدویّت
🔻 آیا آیه «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين» درباره امام زمان (عجل الله فرجه) نازل شده است؟
🏷پاسخ :
از ابا جعفر (امام باقر علیه السلام) نقل شده است که گفت مهدی از ماست (اهل بیت) و خداوند او را با انداختن ترسش در دل دشمنان یاری می کند... منادی از آسمان ندا می دهد که حق با او و اطرافیانش است. در آن هنگام قیام کننده ما قیام می کند. پس وقتی ظهور کند به کعبه تکیه داده و سیصد و سیزده نفر همراه وی جمع می شوند. پس اولین چیزی که می گوید این آیه است:
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين
سپس می گوید: ای مردم من بقیة الله در زمین هستم وخلیفه خداوند و حجت او بر شما، پس هیچ کس به وی سلام نمی کند مگر اینکه می گوید: سلام بر تو ای بقیة الله...
📚الفصول المهمه فی معرفه الأئمه ج۲ ص۱۱۳۳_۱۱۳۵
اتمام النعمه ص ۳۳۵
🌹امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه ) می فرمایند «فَإِنَّا یُحِیطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْ ءٌ مِنْ أَخْبَارِکُم ؛ ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده و مخفی نمی ماند» .
📚 بحارالانوار، ج53،
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
⭕️ امام سجّاد عليه السلام:
🔹گناهانى كه از استجابت دعا جلوگيرى مى كنند عبارتند از: بد نيّتى، خبث باطن، دورويى با برادران، باور نداشتن به اجابت دعا، به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا آن كه وقتشان بگذرد، تقرّب نجستن به خداوند عزّ و جلّ با نيكوكارى و صدقه، بد زبانى و زشت گويى
ميزان الحكمه جلد4 صفحه287
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12
#پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
قسمت :4⃣0⃣1⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
ساعت ده و نیم صبح به اتفاق سیدمحمد شفاعتمنش عازم گچساران شدیم. دو راهی باشت که از او جدا شدم، خاطرات روزهای اسارت جلوی چشمانم مجسم میشد. شوخیهایش، صبوریاش، مشاعرههایش و از همه مهمتر وفاداریاش. خوشحال بودم که هر وقت دلتنگش میشوم، میتوانستم او را ببینم. حوالی ساعت دوازده ظهر وارد گچساران شدم. سیل عظیم مردمی که به استقبال آمده بودند، دردها و رنجهای اسارت را از تنم میزدود. تصورم از آزادی چیز دیگری بود. فکر میکردم روزی که آزاد شوم، هلال احمر به اندازهی کرایه و توراهی مقداری پول بهمان میدهد و میگویند: هر کس برود خانهاش، تصور نمیکردم این طوری وارد گچساران شوم. حدود بیست روز قبل از آزادیام در بیمارستان ۱۷ تموز به جعفر دولتی مقدم گفته بودم: آزاد که شدم برای مردم شهرم در یکی از مساجد و یا نماز جمعه صحبت میکنم. البته این انگیزه را جعفر در من به وجود آورد. متن و شالودهی سخنرانیام را در رمادیه آماده کرده بودم. میدانستم باید به مردم چه بگویم. بیش از پنج، شش هزار گچسارانی برای استقبال جلوی ساختمان بسیج جمع شده بودند. بیشتر مردم باشت و طوایف بزرگ باوی برای استقبال به گچساران آمده بودند. جلوی بسیج تا چشم کار میکرد زن و مرد بود. بچههای سپاه کولم کردند و بالای ساختمان بسیج بردند. برای امام جمعه، فرماندار و مسئولین شهر روی ساختمان بسیج صندلی چیده بودند. پایین را که نگاه کردم، از جلوی ساختمان بسیج تا مسجد صاحبالزمان، از چهار راه فرمانداری تا محلهی سادات جمعیت سرپا ایستاده بود. درست مثل میتینگهای انتخاباتی گچساران. راستش را بخواهید تصوری از چنین جمعیتی برای استقبال نداشتم. حاجآقا متقی کاشانی امام جمعه شهر گفت: برای مردم از اسارت بگو، از سختیها، شهادت دوستانت، مقاومت و ایستادگی بچهها و هر حرفی که در زندگی این مردم تأثیر داشته باشه! احساس کردم نمیتوانم در برابر این جمعیت سخنرانی کنم. از اضطراب، قلبم تندتند میزد. ترسیدم نکند خراب کنم، هر چند خودم را باور داشتم. دردها و حرفهای زیادی توی دلم تلنبار بود. دوست داشتم حرفهایم را با دیگران تقسیم کنم. دوست داشتم به مردم شهرم بگویم ما چه کشیدیم. به مردم که نگاه میکردم، همه منتظر شنیدن صحبتهای یک اسیر آزاد شده از زندان عراق بودند. کم سن و سال بودن و قطع عضو بودن انگیزهی آنها را برای شنیدن بیشتر میکرد. در اوج احساسات پاک و زلال مردم، مجری برنامه گفت: در این قسمت از برنامه گوش جان میسپاریم به صحبتهای برادر آزاده سیدناصر حسینیپور. او از نسل خاک و خاکریز و باروت است، از جماعت خندقیهاست، یاد و خاطرات فرزندان شهید این استان را در سینه دارد، فرزندان شهیدی که برای دفاع از عزت و آب و خاک این ملت سینههاشان آماج گلولههای بعثیها شد. مردان مردی که رفتند تا ایران پاینده باشد. تا تشریففرمایی این آزاده و جانباز عزیز به جایگاه، به پیشوازشان میرویم با سه صلوات بلند بر محمد و آل محمد! با عصا پشت تریبون رفتم و این اولین سخنرانی من در ایران بود:
ادامه دارد...
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃
کانال موعود(عج)
👇👇👇
@Mawud12