آیت الله مصباح یزدی در جمع خانواده شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم:
♦️ گاهي مصالح نظام اسلامي ايجاب مي کند که انسان خون جگر بخورد و اظهار نکند و صبر پيشه سازد؛ اگر نتوانيم اين موارد را بشناسيم، شيطان از همين مسأله به عنوان دامي براي انحرافمان استفاده خواهد کرد.
♦️رهبر انقلاب اسلامي از بزرگترين نعمت هايي است که خدا به ما داده است ؛ شخصيت هاي تراز اول سياسي دنيا، گاهي تصريح کرده اند که تا ايران چنين رهبري دارد، دشمنانش نمي توانند کاري از پيش ببرند.
♦️ گاهي پافشاري بر برخي مسائل سبب فوت شدن مصلحت بزرگتري مي شود؛ بايد مصاديق آن را بشناسيم؛ گاهي نشناختن اين موقعيت ها، سبب از دست دادن ايمانمان به رهبري مي شود؛ شايد ما به خاطر علاقه و دلسوزي خودمان فکر کنيم که رهبر بايد رفتار و موضع تندي نسبت به فلان قضايا بگيرد و وقتي رهبري چنين موضعي نگرفتند، گمان کنيم کار ايشان اشتباه بوده است!
♦️شيطان چنين دامي را حتي براي بزرگترين اصحاب ائمه (ع) نيز گسترده بود؛ در تاريخ مي خوانيم که بزرگترين اصحاب امام حسن (ع)، سجاده از زير پاي امام حسن (ع) کشيدند و ايشان را « مذل المؤمنين » خطاب کردند!
♦️ فکر نکنيم هر چه ما فهميديم، رهبري هم بايد همان را فهميده باشد و لذا بايد موضعي که انتظار داريم اتخاذ کند؛ اين امر سبب مي شود تا به خودمان حق بدهيم تا به سخنان او عمل نکنيم؛ آيا معناي ولايت فقيه اين است که او بايد مثل ما فکر کند و به فرمان ما گوش کند يا ما به فرمان وي
♦️در طول اين چهل سال ثابت شده است که خداوند مصلحت جامعه را توسط ولي فقيه رقم زده است،
♦️بنده به غير از امام (ره)، هيچ يک از علماي گذشته را به روشن بيني، فراست، تدبير، تحمل سختي ها و سعه صدر و جامعيت ايشان نديده ام.
♦️اين که کمبودهاي جامعه را به خاطر عدم اتخاذ مواضع تند از سوي رهبري بدانيم، امري خطاست؛ اگر چنين باشد بايد بگوييم بسياري از مشکلات صدر اسلام نيز – العياذ بالله – تقصير پيامبر(ص) و معصومين بوده است!!
♦️سختي ها را تحمل کرده و صبر کنيم و به خاطر هر اشتباهي که ديگران انجام داده اند، سر و صدا راه نيندازيم؛ در عین دیدن واقعیات افراط و تفریط نداشته باشیم واولويت ها را بشناسيم. البته نسبت به آنچه قرار است سرنوشت نظام را تغيير دهد، حساس باشيم و در اين موارد فرمايشات رهبري را نصب العين خود قراردهیم.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
آیا #بهائیان #نجسند؟!
یکی از کانالهای تبلیغی بهائی، پس از ذکر مصادیق کافر (شرک به خدا، #انکار_رسالت و انکار ضروری دین) مدعی شد که بهائیان از آنان بری بوده و کافر و نجس نیستند. اما با توجه به اینکه بهائیان به ربوبیت پیامبرخواندهی خود اذعان دارند و خاتمیت #پیامبر اسلام را قبول ندارند و معاد موعود ادیان را منکرند؛ هیچ شکی در #کفر و #نجاست آنان باقی نمیماند.
🚩 هکر صفحه مریم رجوی: پیشنهاد چند میلیون دلاری کشورهای دیگر را رد کردم
🔹صفحه مریم رجوی را که زدم حس میکردم این اتفاقات بیفتد و تماس و پیامهای مشکوکی برای من ارسال شد.
🔹 آنها میلیونها دلار خرج میکنند که مسیح علی نژاد شب شهادت امام صادق کلیپ هتاکانه منتشر کند. من تمام پیچهایی که این کلیپ را منتشر کردند را زدم.
🔹تاکنون بیش از سه هزار صفحه هتاک به اهل بیت و شیعه و نظام مقدس جمهوری اسلامی را در اینستاگرام بستم.
🔹از خارج از کشور خیلی پیشنهاد داشتم
🔹 شاهین نجفی از من خواست در آلمان در کنارش باشم. من جواب گفتم انقدر بدبخت نشدم که بیایم در جوار تو باشم.
🔹هک پیج عرب اسپورت را شش ماه کار کردم تا توانستم بگیرم. پیجی با یک میلیون دنبال کننده. آنها پرچم مقدس ایران را آتش زدند. من خیلی به غیرتم برخورد میدانستم که این خبر هم در دنیا صدا میکند. صفحه آنها را گرفتم پرچم ایران را در آن زدم و نوشتم که هیچ وقت برای ایران و ایرانی شاخ نشوید یا علی.
🔹من صفحه سلطنت طلبان را با 400 هزار دنبال کننده را زدم. در روز عاشورا آیینی به نام گل مالی در بین لرها وجود دارد. آنها با تمسخر این آیین به سیدالشهدا و تمامی قوم لر توهین کردند. آن صفحه را با اینکه امنیت بالایی داشت، در 5 هک کردم. اول زیارت عاشورا را در پیج گذاشتم.
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🍀🌸🍀🌸
🌸🍀
#مهدویّت
امام صادق(ع) فرمودند:
بيچاره بغداد از دست پرچمهاى زرد و مغرب و پرچم سفيانى.
مفضل بن عمر میگويد از آن حضرت پرسيدم:
بغداد در آن زمان چه وضعيتى خواهد داشت؟
حضرت پاسخ فرمودند:
محل (نزول) عذاب و غضب الهى خواهد بود.
(واى بر آنها) بيچاره آنها از دست پرچمهاى زرد و ديگر پرچمهايى كه از دور و نزديك به سوى آن میآيند.
واللَّه! انواع عذابهايى كه بر اقوام سركش از اول روزگار تا انتهايش نازل شده و عذابهايى كه (تا آن زمان) هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده بر آنها فرود مىآيد. توفانهايى ناشى از سيلهاى مختلفى آن را درمىنوردد و بيچاره است كسى كه آنجا را منزل خود انتخاب كند.
واللَّه گاهى بغداد چنان آباد می شود كه بيننده آن میگويد دنيا فقط اينجاست و نه جاى ديگرى و دخترانش را حورالعين و فرزندانش را اولاد بهشتى تصور میكند. گمان مىكند كه خداوند تنها در آنجا رزق را تقسيم میكند.
دروغ بستن به خدا و صدور حكم ناحق و شهادت دروغ و نوشيدن شراب و زنا و حرامخوارى و خونريزى در آن پديدار مىشود.
پس از آن خداوند متعال با فتنهها و به دست اين لشكريان آنها را خارج مىكند (آنجا را خالى از سكنه مىكند).
به گونهاى كه وقتى كسى از آنجا عبور مىكند جز ديوار (ويرانه) چيزى نمىبيند حتى می گويد: اين زمين، بغداد است.
سپس جوانمردى خوشرو و از نسل امام حسن مجتبى(ع) از ناحيه ديلم (گيلان) و قزوين قيام مىكند. فرياد مىزند: اى خاندان پيامبر(ص) اين مظلوم غمگين را اجابت كنيد! گنجهاى طالقان به او پاسخ مىدهند.
گنجهايى كه از جنس طلا و نقره نيستند بلكه مردانى هستند به سختى آهن! گويا به آنها مىنگرم كه بر يابوهاى ابلق سوارند و سلاحهاى كوتاهى در دست دارند. همانند گرگ (كه بخواهد به گوسفندى حمله كند) مشتاق و تشنه جنگيدن هستند. فرماندهشان مردى از بنىتميم است كه به او شعيب بن صالح مىگويند.
رو به سيدحسنى كه الان با چهره درخشان چون ماهش در ميان آنهاست كرده و پس از آن به ستمگران يورش مىبرند تا اين كه به كوفه می رسند.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
4_5809681237710734588.MP3
11.15M
سخنرانی استاد رائفی پور
« مهدویت و ظهور »
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#امام_خمینی(ره):
#فرزندان_انقلابی_ام غرور مقدس، بغض و کینه انقلابی را در سینه ها نگه دارید.
۲۷ تیر #سالروز_پذیرش_قطعنامه۵۹۸
توسط امام خمینی(ره)
#آخوند فاسد
نظر امام خمینی(ره)
درباره آخوند فاسد!
امام خمینی (ره): آنقدر صدمهای که اسلام از یک "آخوند فاسد" میخورد، از محمدرضا [شاه] نمیخورد! در روایات هست که آخوند فاسد و ملاّی فاسد در جهنم، از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد، دنیا در عذاب است.
ما طرفداری از عمامه نمیکنیم؛ ما طرفداری از اسلام میکنیم. این اسلام پیش شما باشد، معظم هستید. پیش هر کس باشد، معظم است.
عمل نکردن به اسلام و خیانت کردن به اسلام [از] معمم باشد بدتر است از آن کسی که غیرمعمم باشد؛ برای اینکه ضررش به اسلام بیشتر از دیگران است... و این کلمه را من بگویم، خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای فاسد آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم.
ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد!
#سید_روح_الله_موسوی_خمینی
#امام_خمینی
#صحیفه_نور
جلد ١٠، ص ٢٧٩
«خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای فاسد آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد [...] آنقدر صدمهای که اسلام از یک آخوند فاسد میخورد از محمدرضا نمی خورد. در روایات هست که آخوند فاسد و ملای فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد، دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمیکنیم. ما طرفداری از اسلام میکنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هرکس باشد معظم است.»
(صحیفه نور، ج10، ص 280-279).
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#کف_خیابون 32
تا اون داشت واسم رزرو میکرد، رفتم رو خط 233 ... گفتم:« 233 اعلام موقعیت؟ ... 233... لطفا اگر شرایطش داری جواب بده!»
جوابی نشنیدم... دلشوره گرفتم... رفتم رو خط بچه های جرائم سازمان یافته ادارمون... گفتم: «بچه ها میتونید بفهمید تاجزاده با کیا داره میره پاکستان؟»
گفتند: «همین الان تمام اطلاعات تشخیص هویت دریافت کردیم ... کاری نداره... چون لیست مسافرا روبروم هست... بگو دنبال کی هستی تا بگم هست یا نیست؟»
گفتم: «ببین اسم خانمی به نام رویا یا افسانه هست یا نه؟!»
گفتند: «آره... اسم دوتاشون هست... رویا و افسانه... آره هستند!»
دوباره رفتم رو خط 233 ... گفتم: « 233 خواهش میکنم اعلام موقعیت... 233 با تو هستم!»
هیچی... حتی صدای سایلنتیکشن هم نیومد که حداقل بدونم زنده است یا نه؟!
داشتم دیوونه میشدم... رفتم رو خط دایره تشخیص... گفتم: «بچه ها چی شد؟ جا میده یا نه؟»
گفتند: «نه حاجی! تا حالا که هیچ خبری نیست... ببینم میتونم پای پروازی بفرستمت... راستی شاید بشه به جای یکی از بچه های امنیت پرواز بری! میخوای هماهنگ کنم؟»
گفتم: «وای نه! راستی یه چیزی یادم اومد... افسانه منو دیده... وای خدای من... افسانه منو دیده... باید یه کاری کنیم که افسانه نیاد... باید یه کاری کنیم که افسانه نتونه بره تا بجاش من برم!»
گفت: «خود دانی! اما اگر خواستی بگو تا بچه های امنیت پرواز هماهنگ کنم. راستی رویا چی؟ اون شما را ندیده؟!»
دوباره رفتم رو خط 233 ... با داد و بیداد گفتم: «233 موقعیت! 233 موقعیتت را اعلام کن!»
هیچی... خبری نبود... یه کم تمرکز کردم... فقط میدونستم که باید افسانه میموند... خب اگه رویا پاش به بیمارستان برسه و رضایت بده، راحت ترخیصش میکردند... بدبختانه افسانه را جلب و دستگیر نمیتونستیم بکنیم چون هم شاکی نداشت و هم اگر خبرش به کوروش و تاجزاده و بقیه میرسید، معلوم نبود چه تصمیمی بگیرن!
خب باید چیکارش میکردم؟ چقدر بیهوشی و ضعف بهش وارد میکردیم؟ الحمدلله اطلاعات خوبی داشتیم اما... بزرگترین مشکل من افشین بود. چون ما الان سه تا صورت مسئله درباره افشین مطرح کرده بودیم که بتونیم یه ذره اطلاعات بگیریم. به خواهرش گفتیم افشین مرده! مادرش هم گذاشتیم تو آمپاس و بی خبری از دختر و پسرش! خود افشین هم داره واسه کوروش نقشه میکشه و نمیدونه که خواهر و مادرش در چه وضعیتی هستند! فقط تونستیم جوری متقاعدش کنیم که به خاطر کینه ناپاکی مادر و خواهرش هم که شده، مثلا باهاشون قهر باشه و نخواد باهاشون ارتباط بگیره که مثلا نگرانش باشه و تلافی و از اینجور قصه ها...
اما اینا هیچکدومش برای من نه نون و آب میشد و نه 233 که داشت کف خیابونی شلوغ و پلوغ تهرون با مرگ دست و پنجه نرم میکرد...
تو همین فکرا بودم... تشخیص هویت داشت استعلامات بیشتری درباره تاجزاده و ارتباطاتش جمع میکرد... بچه های سازمان یافته یه چیزی گفتند که جالب بود... گفتند: پاکستان تاجزاده یه ماموریت کاری نیست... حتی عکس برگه مرخصیش هم که واسه ادارشون نوشته بود فرستادند روی سیستمم... داشت برام یقین حاصل میشد که ملاقات گنده ای دارن که این وقت سال پاشده داره خودش با یه تیم شو و مدلینگ میره پاکستان... مخصوصا با افتضاح پاکستان سر مسئله هسته ای و... البته ربطی که فکر نمیکنم داشته باشه... نمیدونم... داشتم قاطی میکردم... تحلیل همه احتمالات خیلی مشکل بود...
که یهو یه صدایی اومد... خطم مشغول شد... اولش فشارم رفت بالا... اما بعدش آروم شدم وقتی شنیدم که گفت: «قربان! 233 هستم... با چهارتا شبه جنازه... تصادف کردند خاک توسرشون... دوتاشون ضربه مغزی شده... رویا زنده است... یکیشون هم داره کم کم میمیره... نمیکشونه بیمارستان... تموم میکنه... قربان چه دستور میفرمایید؟!»
ادامه دارد...
آیدی نویسنده
@hadadpour
🛩✈️🛫🛬🛩✈️🛫🛬🛩✈️🛫🛫
#کف_خیابون 33
خیلی خوشحال شدم که صدای 233 را شنیدم. گفتم: «الحمدلله که خودتون سالمید. وضعیت رویا چقدر خرابه؟! سرپا میشه؟!»
233 با تردید گفت: «نمیدونم دقیق. اما فکر نکنم به این زودیا بتونه راحت و آسوده راه بره و زندگی کنه. از کنارش که رد شدم خونریزی زیادی داشت.»
گفتم: «بسیار خوب! از دور مراقبشون باشید. هر بیمارستانی که رفتند... راستی شما الان کجایید؟! موقعیتتون چیه؟»
گفت: «محدوده شما نیستیم. فکر نکنم آمبولانس اینا را بیاره بیمارستانی که افسانه هست... قربان! میبینم که رویا داره تکون میخوره... دارن سوار آمبولانسش میکنند... برم دنبالشون؟»
گفتم: «آره... هرچند دیگه خیلی با این مادر و دختر کاری نداریم و کارای مهم تری داریم اما فعلا چشم ازشون برندارید تا بهتون بگم چیکار کنید! تمام.»
ظاهرا وقتی داشتن تعقیب 233 میکردن تا گوشی یکی از اونا را که برداشته بوده، ازش پس بگیرن، سرعتشون زیاد بوده و از یکی از فرعی ها ماشینی محکم به سمت راستشون میزنه که سبب ضربه مغزی شدن دو نفر و آش و لاش شدن یکی دیگه و جراحت های زیاد رویا میشه! اینجاست که میگن: کار خوبه خدا درست کنه!
خب باید فاز ماموریت عوض میشد. دیگه دستمون خیلی هم خالی نبود و باید از روش «گام به گام» استفاده میکردیم و تا هرجای دنیا هم که شده برای تکمیل مراحل تحقیقات پرونده دنبالشون میرفتیم ببینیم اوضاع از چه قراره و دمشون از اون طرف آبها به کیا وصله؟!
از این طرف، ینی از طرف داخل که ظاهرا خیلی دمشون کلفت و سنگین هست! اینقدر سنگین که یکی مثل رامین تاجزاده با اون سابقه خدمتی بالا در حدّ مدیریت یکی از شاخ ترین ادارات ملی، پیاده نظامشون هست و حتی زن و دختر مردم را برمیداره میبره خارج و برمیگردونه!!
آخه این درد را به کی میتونستم بگم که جوری مسئله نفوذ در سطوح بالا جدی است که وقتی بچه های ما در حال تکمیل تحقیقات درباره تاجزاده بودند، احساس کردیم یکی دو بار پرونده در حال امحاء و نابودی است! مشکل از کجا بود و چرا یکی دو بار صفحه اسناد و مدارک این پرونده دیر باز شد و طول کشید تا آپلود بشه را هنوز نمیدونم... بگذریم!!
خیلی کار داشتم. هم باید یه فکری به حال افسانه میکردم. و هم افشین منتظرم بود. و هم رویا که دیگه نمیدونستم چیکارش کنم؟ شرایطمون یهو عوض شد... چون یهو از آسمون دو سه تا سرنخ و چندتا آدم ریخته بودن رو سرم... ینی افشین و افسانه و رویا و سه تا یلچماق هم... به عبارتی میشه شیش هفت تا آدم در این پرونده رو دستم مونده بودند! نه مدرک معتبر و محکمه پسند برای جلبشون داشتم و نه میشد به راحتی از کنارشون رد و هیچی نگفت!
در مرحله اول سریعا با بچه های مرکز مشاوره هماهنگ کردم که به افشین بد نگذره. اصلا بشینه هرچی میدونه را بنویسه تا هم حوصلش سر نره و هم شاید بازم سرنخ گیرمون بیاد. (متن صحبت ها و اعترافات افشین در صفحات اولیه این گزارش، در طول مدت اقامت و بازگرداندن سلامت معنوی افشین در مرکز مشاوره اداره نوشته و جمع آوری شد.)
و اما رویا ... با رویا کار داشتیم... چون اومدیم و نتونستیم از پاکستان با دست پر برگردیم... تکلیف چی بود؟! یا مثلا اومدیم و دختر مردم به خاطر شوک احساسی که بهش وارد کردیم، دیوونه شد... یا اومدیم و حمله قلبی بهش دست داد و سکته کرد... یا اصلا خواست افسرده بشه... اومدیم و هزار تا مشکل دیگه پیش اومد... بهتر از مامانش کی میتونست بهش برسه؟! خب معلومه که هیچکس!
بهترین راه این بود که افسانه و مامانش را بهم برسونیم ببینیم چیکار میکنند؟ اصلا شاید بیشتر به دردمون خوردند و تونستیم به یه سری آدم دیگه .... یه سری آدم دیگه را ول کن... با همین کوروش لعنتی بی همه چیز چه کسی میتونست ارتباط بگیره و ما را به کوروش لینک کنه؟
تصمیم گرفتم افسانه و مامانشو راحت بذارم. بذارم به هم برسن و بتونن به هم آرامش بدهند. به خاطر همین فورا دستور دادم به بیمارستان اونجا بگن که اونا را پذیرش نکنند تا بتونیم بیاریمشون بیمارستانی که افسانه هم هست! کل اون طبقه و اتاق های اونا هم دوربین و مامور و ...
ادامه دارد...
آیدی نویسنده
@hadadpour