🔴 مادر مهربان یا قاتل بی رحم
🔺برای رمزگشایی از چهره #پرعاطفه فینال جام جهانی، مروری کوتاه به تاریخ بالکان ضروری است...
🔹یوگوسلاوی یعنی اسلاو جنوبی، اتحادیهای از اقوام اسلاو در بالکان، در قرون وسطی حکومت تحت حمایت رم داشتند، حدود ۴۰۰ سال در اشغال عثمانی بودند، بعد هم تحت نفوذ امپراطوری اتریش مجارستان، با جنگ اول پادشاهی مستقل شدند و بعد از جنگ دوم جمهوری فدرال، در دهه ۹۰ هم با جنگ داخلی تجزیه شدند
🔹قوم قدرتمند در یوگوسلاوی صربها بودند، به خاطر دخالتهای اتریش یک ملیگرای صرب ولیعهد را ترور کرد و جرقه جنگ اول را زد، جنگی که عثمانی را تجزیه کرد، باعث انقلاب علیه تزارهای روسیه شد، آلمانها را محدود کرد، و اتریش مجارستان را فروپاشید، چکسلواکی و یوگوسلاوی ثمره این فروپاشی بودند...
🔹در نبردهای پارتیزانی جنگ دوم کمونیستها از سلطنتطلبها برتری گرفتند، فرمانده کمونیستها یک #کروات بود: تیتو، که پادشاهی را ملغی و جمهوری فدرال یوگوسلاوی را تأسیس کرد، تیتو از شوروی مستقل بود، وقتی با استالین به اختلاف خورد جنبش عدم تعهد را (همراه با ناصر و نهرو و سوکارناو) ایجاد کرد...
#تا وقتی #تیتو زنده بود جمهوریهای یوگوسلاوی متحد بودند، دهه نود دوران فروپاشی کمونیستها بود (شوروی، چکسلواکی و یوگوسلاوی)، اول کرواتها جدا شدند بعد بوسنی اعلام استقلال کرد، احساسات ملی در #صربها بالا گرفت و خشمشان متوجه مسلمانهای بوسنی شد... بدین ترتیب #کرواسی هم برای توسعهمرزی وارد جنگ شد...
🔹دررداقع این فقط صربها نبودند که مردم بوسنی را #قتل_عام کردند، کرواتها هم به کشتار و تجاوز و آواره کردن مسلمانها دست زدند، از طرفی کمکها به بوسنی زیاد نبود، نتیجه جنگ بیش از صدهزار کشته چندین هزار تجاوز و بیش از ۲ میلیون آواره بود؛ بالاخره جنگ با دخالت دیرهنگام ناتو تمام شد و یوگوسلاوی به ۷ کشور تبدیل شد.
🔻اکنون زن کرواتی را که با چهرهای لطیف، آغوش گشودهاش برای اعضای تیم ملی فرانسه و کرواسی باز شد، بهتر خواهیم شناخت!
🔹 #کولیندا_گرابار_کیتاروویچ، پیش از آنکه رئیس جمهور کرواسی شود، سالها معاون دبیرکل #ناتو بوده است؛ یعنب بزرگترین پیمان نظامی جهان...
🔹پس از بازی فینال جام جهانی فوتبال، تصاویر رئیس جمهور کرواسی که کشورش پس از باخت در فینال، نایب قهرمان جام محسوب میشود، به شدت همه جا پر شد. این جذابیت زیاد به زن بودن او مرتبط میشد و غربگرایان ایرانی کوشیدند از این زن و آغوش گشودهاش برای همه اعضای تیم ملی کرواسی، اینجا در ایران چهرهای لطیف و مهربان بسازند. چهرهای که رئیس جمهور کرواسی هم علاقه داشت از او ساخته شود و غربگرایان ایرانی به کمکش شتافتند!
🔹روزنامه شهروند، تیتر یک با عکس بزرگی از این زن زده که «تحسین جهانی برای بانوی شطرنجی» و آفتاب یزد با عکس بزرگی از او تیتر زده که «پدیده جام جهانی»
🔹زهرا احمدی پور، معاون سابق رئیس جمهور روحانی هم برای عقب نماندن از قافله تحسین و تمجید توئیت زده که "رئیس جمهور کرواسی مثل یک مادر با عشق، تمام بازیکنان خودش و تیم حریف را بغل کرد و آخرین رئیسی بود که برایش چتر آوردند. کاش دنیا رهبران زن بیشتری داشت"
🔹حتی علی مطهری که قدیمها بر مسائل فرهنگی اسلام حساسیت زیادی داشت، در یک نظر کارشناسی! گفت: این آغوش رئیس جمهور کرواسی جنسی نبوده و مادرانه است!
🔸از همین رو این پیام زیر توئیت احمدیپور جالب توجه است: «اطلاع دارید که این خانم یک سرهنگ ارتشی و نفر دوم ناتو بوده؟ مادرانههای ایشان را برای کودکان و جوانان افغانستان و عراق و لیبی و سوریه میشود برای ما هم توضیح بدهید؟»
🔻این سرهنگ خانم تلاش کرد چهرهای مهربان از خود به نمایش بگذارد و به نظر میرسد حداقل در میان غربگرایان ایران شدیداً موفق بوده است و آنها مقهور خنده و آغوش او شدند و روی خشن این سرهنگ ناتو را کلاً سانسور کردند.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌿 مرحوم آیت الله مجتهدی فرمودند: روزی فردی آمد خدمت امام معصوم "امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده است" و به ایشان عرض کرد:
▫ اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟
🌷 امام در پاسخ به وی فرمودند: خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
▫ آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟
🌷 امام مجدد فرمودند: خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه ، کفاره ی گناهانش شود
▫ آن مرد گفت : اگر همسایه ی بد نصیبش نشد چه ؟
🌷 امام فرمودند : خداوند به او دوست بدی می هد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفاره گناهان دوست ما باشد.
▫ آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!
🌷 امام فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزارهای آن همسر بد ، کفاره ی گناهانش شود.
▫ آن مرد گفت : اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟
🌷 امام فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید.
▫ باز هم آن مرد از روی عناد و دشمنی که داشت گفت اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه ؟
🌷 امام فرمودند : به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد...
#کف_خیابون 45
وقتی اسم یه سازمان عریض و طویل در کشور دوست و همسایمون میاد که اصل و بیخ و بن اون سازمان را بر اساس آموزه های دستگاه های امنیتی انگلیس تشکیل دادند و حتی موسساتی داره که با همکاری انگلیس، راهبردهای امنیتی منطقه را بررسی و طراحی میکنند، خب دیگه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
حالا گرفتید چرا میگم: «هیچ فسادی «شکل» نمیگیره، مگر با برنامه از پیش تعیین شده! و هیچ فسادی «فراگیر» نمیشه، مگر اینکه قدرت و سیاست پشتش باشه!» ؟!
داستان از مستراح بغل مسجد کنار گاراژ اوس جلال شروع شد و الان کجاییم؟ الان دقیقا 233 ی ما در مغازه مشروب فروشی رو به روی یه موسسه جاسوسی و خرابکاری به نام مرکز مطالعات مشترک پاکستان و انگلستان وایساده!! ... دقت کنین لطفا! از مستراح بغل گاراژ در تهران تا مرکز مطالعاتی در اسلام آباد پاکستان!!
در چه شرایطی؟! و به چه قیمتی؟!
در شرایطی که یه شهید مفقود الجسد هم دادیم و پیگیری اینکه چطوری ردش را زدند و با چه ترفندی شکارش کردند، خودش یه حکایت دیگه است!
و به قیمت آوارگی و زیر پل خوابیدن یک بانوی مامور گردان پیاده شهری ما در مملکت غریب و تعقیب و مراقبت های نفسگیر!
کلید واژگان عجیبی تا حالا به تورمون خورده... مثلا: افشین... شو... مدلینگ... بی حیایی... شمال... آمل... گوشی گم شده... کوروش... تاجزاده... افسانه... رویا... فائزه... شوی عربی... پسر سفیر انگلستان... مرکز مطالعات و...
البته باید این نکته را هم عرض کنم که بچه های ما هم بیکار نبودن و موسسات رصد و شناسایی خوبی در عرصه داخلی و خارجی در طول سال های پس از انقلاب و پس از جنگ در زمینه مطالعات راهبردی تشکیل داده اند که روز به روز هم فعالیتهای اونا گسترده تر و عمیق تر میشه و اینجا جای بحثش نیست. اینو گفتم تا کسی فکر نکنه بچه های جبهه خودمون از کسی عقب هستند و همیشه در موضع انفعالی قرار دارند. اصلا اینطور نیست.
بگذریم!
اطلاعات خوبی توسط 233 یا همون بانو مطهره از مختصات مکانی و شکلی و پیرامونی اون موسسه کسب شد که زمینه های بسیاری را در پیش روی ما قرار داد. زمینه هایی که بچه های ما در طول حدود 3 سال کار نفسگیر با همکاری بچه های خط مقاومت افغانستانی و پاکستانی تونستند رصد و کشف کنند.
نتیجه کار شهید شاهرودی و بانو مطهره تا اینجا این شد که ما به یک باند بسیار ریشه دار از قاچاق و فروش دختران و زنان ایرانی در شوهای مختلف در بازارهای پاکستان و امارات پی بردیم. این باند کثیف و گردن کلفت، توسط بعضی عوامل استکبار و پیاده نظام های غرب زده در داخل ایران برنامه ریزی و پیگیری میشد! کسانی که حتی به نام و ناموس خودمون هم رحم نمیکردند، تونسته بودند به مراکز حساس نفوذ کنند و راحت تر اهدافشون را دنبال کنند!
قاچاق و فروش دختران و زنان، منحصر به یک باند و دو باند نیست. چرا که این داستان مخوف، در استان های مرزی به شکل دیگری است!
پدیده قاچاق زنان و دختران ایرانی را می توان به دو نوع کاملا متفاوت تقسیم بندی کرد ؛ قاچاق زنان به پاکستان و قاچاق زنان به کشورهای حاشیه خلیج فارس و از همه مهمتر امارات متحده عربی.
در هر کدام از این دو گروه قاچاق ، نوع به دام کشیده شدن قربانیان قاچاق، طریق انتقال آنها و شرایط زندگی پس از قاچاق قربانیان از یکدیگر متفاوت است...
ادامه دارد...
آیدی نویسنده
@hadadpour
#کف_خیابون 46
قاچاق زنان در استان های خراسان و سیستان و بلوچستان، در واقع استان های همجوار کشور با پاکستان و افغانستان رایج است و شیوه کار قاچاقچیان عمدتا به این صورت است که دختران رااز خانواده هایشان که غالبا در شرایط نابسامان اقتصادی به سر می بر ده اند ، خواستگاری کرده و به عقد خود در می آوردند و سپس آنها را به خانه های فساد در پاکستان که به خرابات موسومند می فروختند.
این قاچاقچیان، خانواده های فقیر را شناسایی کرده و با معرفی خود به عنوان اهالی زاهدان که صاحب مال و مکنتی نیز هستند دختران را از خانواده هایشان خواستگاری می کردند. این دختران همراه آنها به زاهدان انتقال می یافتند و در شهرهای کویته،کراچی و راولپندی به کنیزی و یا روسپی گری کشانده می شدند.
در واقع همه قربانیان به صورت کاملا رسمی ازدواج کرده بودند و تنها چند روز بعد از ازدواج همراه با اجبار ، زور، تهدید و فریب و نیرنگ به زاهدان و سپس پاکستان انتقال داده شده بودند.
متاسفانه پدیده فروختن دختران توسط خانواده هایشان یا شوهرانشان در شهرهای مختلف مرزی رواج فاحشی یافته است و اکثر مسئولان مربوطه چندان برنامه مشخصی جهت مقابله با آن ارائه نداده اند!
ببخشید که روضه مکشوف میخونم اما باید بدونید که معمولا دخترانی که به دوبی قاچاق می شوند بین 10 تا 16 سال سن دارند و برای دو مناسبت عمده عید فطر و عید قربان منتقل می شوند. انتقال آنها هم به دو شکل است:
عده ای از آنها بطور رسمی خواستگاری می شوند، به نام شیوخ بزرگ عرب و درازای پرداخت مبالغی به خانواده شان از مرز عبور داده می شوند.
و عده دیگر دخترانی هستند که برای این منظور ربوده می شوند و بدون اجازه پدر و مادر از کشور خارج می شوند.
اگر شیوخ عرب در «مراسم حفله» دختران را برای همسری بپسندد مشکل زیادی وجود ندارد. مشکل از زمانی بوجود می آید که دختران وارد شده توسط شیوخ مورد استقبال قرار نمی گیرد! بنابراین افراد وارد بازار کار شده و به روسپی گری در کلوپها و کاباره ها مشغول می شوند!
تفاوت عمده ای که این عده از دختران قاچاق شده با قربانیان قاچاق به پاکستان دارند، این است که اغلب اوقات ظاهرا قاچاق دختران با رضایت و آگاهی قربانیان انجام می شود. در واقع قربانیان از همان ابتدا از مقصد و نحوه کار خود آگاهی دارند. یک نوع رضایت ظاهری که البته به اعتقاد بسیاری از کارشناسان این رضایت ظاهری نمی توانند مانع از این امر شود که ما آنها را در زمره افراد قربانی قاچاق محسوب کنیم. در واقع این افراد، قربانی شرایط نابسامان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند.
و اما نکته تامل برانگیز اینست که اکثر قریب به اتفاق قربانیان تمایلی به بازگشت به ایران ندارند. در واقع بیشتر آنها ترجیح میدهند در همان شرایط غربت و روسپی گری در دوبی بمانند به جای اینکه به ایران بازگردند.
پنج نفری که توسط شاهزاده های وهابی سعودی در اون شب انتخاب شدند که به امارات و عربستان بروند، هیچ کدامشان به ایران برنگشتند و حتی... با کمال تاسف... اخبار و اطلاعات بچه های اونجا حاکی از اینه که دو نفرشون در مجالس لهو و لعب دوبی به طرز وحشیانه ای توسط شاهزاده های دائم الخمر به قتل رسیدند!
و اما اجازه بدید ادامه پرونده را عرض کنم و اینکه چطوری 233 به ایران برگشت و سرگذشت جواز عبدالله چه شد؟!
مطالب کشف شده توسط 233 دارای طبقه بندی است و بیشتر از این نمیتوان مطرح کرد. 233 پس از پایان ماموریتش در خاک پاکستان، توسط دو تیم تخلیه و انتقال، از مرز زاهدان وارد ایران شد. دو تیم تخلیه و انتقال، تونستند ظرف مدت کمتر از سی ساعت، 233 را از راه زمینی از اسلام آباد به تهران منتقل کرده و تحویل دهند!!!
همون تیم تخلیه و انتقال، در دستگیری عبدالمالک ریگی توانست رکورد قبلیش درباره انتقال 233 را شکسته و ظرف مدت کمتری، ینی در حدود 11 ساعت، ریگی را دستگیر و منتقل کنند!!
جواز عبدالله که اصلاتا از شیران بیشه هزاره افغانستان هست، اکنون با نامی دیگر در ردیف فرماندهان لشکر زینبیون مشغول به فعالیت و مجاهدت می باشد. فقط همینو بگم که تا حالا هر وقت کار لشکر زینبیون گره خورده، به دستان با کفایت عمو جواز عبدالله پرونده خودمون و بچه هایی که در پاکستان تربیت کرده باز شده است.
اللهم انصر الاسلام و اهله...
ادامه دارد...
آیدی نویسنده
@hadadpour
#کف_خیابون 47
یک هفته و حتی بیشتر، شاید حدودا دو هفته طول کشید تا کل پرونده ای را که شهید شاهرودی زحمتش کشیده بود، مطالعه و آنالیز کردم. آنچه شما تا الان خوندید، فقط بخش هایی از کل اون پرونده به زبون خودم بود که مسائلی را که میشد بیان کرد را خدمتتون تقدیم کردم.
اما هنوز ناقصه! چون تا پرونده ای نامه دادگاه و صدور حکم و قرار محکومیت متهمانش را به همراه نداشته باشه و ضمیمه اش نکرده باشند، ینی مهم ترین بخش کار صورت نگرفته.
حالا ما کلی خوندیم و آنالیز کردیم اما آخرش که چی؟ هنوز داشتند متهمان پرونده راست راست راه میرفتند و آزادانه به کثافت کاری های قبلیشون ادامه میدادند!
کوروش و دار و دسته اش ... تاجزاده و رابطینش... عوامل پرونده در دانشگاه... عموجونی که میتونه پروتنه کسب واسه متهمان جفت و جور کنه... عفت و فائزه و ندا و زهره...
تقاضای جلسه مشورتی کردم... اما جایگاهم در تهران مثل شیراز نبود و مجبور بودم کمی معطل بشم تا همه اونایی را که میخواستم دور هم جمع بشن.
من تقاضای کارشناس مسائل حوزه امنیت اخلاقی، کارشناس حقوقی، کارشناس و رابط اصلی اداره در شورای تامین و یک نفر به عنوان قاضی و کاملا بی طرف و بی اطلاع!
چرا یک نفر را به عنوان قاضی و کاملا بی اطلاع از پرونده اصلی تقاضا دادم؟ دلیلش واضحه! چون معمولا کسانی که تازه یه مطلبی را میشنوند و برای اولین بار در جریان اون مطلب قرار میگیرند، درصد دقتشون حدودا بیست برابر کسانی است که اینقدر درگیر اون مطلب هستند که ممکنه جزئیات و اشکالات طرح و پروژه را نبینند.
حدود سه ساعت پس از تقاضای جلسه شور، پنج نفرمون دور هم جمع شدیم. در طول اون سه ساعت، فرصت بدی نبود که خلاصه نویسی های خودمو نشون کسی بدم که تازه داره در جریان قرار میگیره! چون بقیشون تا جایی که لازم داشتند قبلا در جریان پرونده بودند.
نشستیم دور هم... جلسه را اینطور شروع کردم:
«سلام و نیم روز شما بخیر! ارادتمند شما محمد ........ هستم که قراره ان شاءالله ادامه مسیر شهید شاهرودی را برم و امیدوارم عنایت شهدا شامل حالمون بشه و شرمنده بزرگواریشون نشیم. ساعت 10 و نیم هست... ان شاءالله سقف جلسه به مدت 40 دقیقه!
قبلا در جریان پرونده قرار گرفتید. سر نخ ها تقریبا کامله و از نظر اطلاعات، الحمدلله تا اینجا کمبود خاصی نداریم. هر چند دو تا نکته هست که داره در مسیر خودش و توسط سر تیم های دیگه پیگیری میشه: یکی نحوه اطلاع از موقعیت و ماموریت شاهرودی توسط دشمن... و یکی دیگه هم میزان نفوذ MI6 ...
پس بهتره ما به کار خودمون برسیم و سوال خودمون را در جریان بندازیم.»
کارشناس و رابط اداره با شورای تامین حرفمو قطع کرد و گفت: «جسارتا چرا میگید این دو مسئله به شما ربطی نداره و قراره کسانی دیگه روش کار کنند؟! مگه شما اطلاع خاصی دارید که ما نداریم؟ تا جایی که ما خبر داریم قراره همه محورهای مربوط به این پرونده به شما منتهی بشه و شما پیگیری کنید!»
گفتم: «در ابلاغی که به من شده، این دو موضوع نیست! بلکه صراحت و فحوای ابلاغ من اینو میرسونه که این دو مسئله خارج از حیطه جغرافیایی پرونده من هست و صلاح نیست که خارج از حیطه جغرافیایی خودم که ایران باشه ذهنمو جای دیگری مشغول کنم! جسارتا شما هم اگر نظر دیگری بر خلاف چیزی که من گفتم دارید بهتره با مقام مافوق بنده در میون بذارید!»
شخصی که قاضی و بی خبر بود گفت: «خب بنظر من حرف کارشناس شورای تامین درسته! چون اگر اینطور نباشه و بخواد برخی از اجزای پرونده توسط دیگران اداره و مدیریت بشه، مدیریت موازی پیش میاد و حتی ممکنه نیروهای خودمون در تقابل با هم قرار بگیرند! فکری به حال مسئله کردین؟!»
لبخندی زدم و گفتم: «اتفاقا این مشکل احتمالی را حدودا دو سه هفته پیش خودم مطرح کردم و چنین احتمالی را هم دادم. (رجوع کنید به مکالمات من و سردار که در قسمت 4 شرحش گذشت.) اما گفتند صلاح نیست. باید به همین منوال پیش بریم. در حالی که هیچکس علم غیب نداره و روی پیشونی هیچ کدوممون ننوشته خوب یا بد!»
ادامه دارد...
آیدی نویسنده
@hadadpour
#کف_خیابون 48
همه از این تصمیم سازمان تعجب کرده بودند اما خیلی هم چیز غریب و گنگی نبوده و نیست. خود من هم دو سه هفته قبل از تعجب حضرات، از این تصمیم شگفت زده شدم اما چاره ای نبود و باید میگفتم چشم!
گفتم: «بالاخره تصمیمی هست که گرفته شده وگرنه من سابقه ماموریت های برون مرزی هم داشتم. اما اجازه بدید دستور جلسه را مطرح کنم تا بیشتر از این، از تایم 40 دقیقمون گرفته نشه.
ببینید دوستان! همه چیز داریم. منظورم از همه چیز، اطلاعات و خط و ربط های لازمه. ما الان یه گروه و یا بهتره بگم یکی از گردن کلفت ترین باندهای قاچاق زنان و دختران به بازارهای پاکستان و امارات را کشف و شناسایی کردیم.
حتی مامور ما تا توی دلشون رفت و برگشت. بیشتر از ماموریتش هم اطلاعات واسمون جمع کرد و یکی از مراکز مطالعاتی یا بهتره بگم جاسوس خونه جدیدالتاسیس انگلستان در پاکستان هم کشف شد.
اما ... بذارید اینجوری مطرح کنم: نظرتون چیه؟ الان باید چیکار کنیم؟ ادامه پرونده چطوری باشه بهتره! بریزیم باشگاه کوروش را از دم تعطیل کنیم؟ بریزیم تاجزاده را بکشونیم به دادگاه و بفرستیمش جایی که عرب نی میندازه؟ چیکار کنیم الان؟
دوستان! ما الان حدودا با پنجاه تا اسم و رسم مختلف در لباس ها و ماموریت های مختلف در این پرونده مواجهیم که دستگیری این حجم از انسان و نیروهای کثیف و معاند حتی در بازه یک هفته در جریان یک پرونده، علاوه بر اینکه محدودیت های رسانه ای و بین المللی ممکنه برامون پیش بیاره، ممکنه عوامل و مهره های اصلی را در لاک تدافعی و چراغ خاموش قرار بده و حتی تا 50 سال دیگه هم بهشون دسترسی پیدا نکنیم.
بسم الله ... نظرتون چیه؟!»
چند لحظه ای سکوت بر جلسه حکمفرما شد و همه به کاغذها و مدارکشون نگاه میکردند. هر کسی یه چیزی میگفت... مثلا یکی میگفت از شاخه بین المللی شروع کنید... یا یکی میگفت از خارج شروع کنید و سرنخ خا را به شیوه معکوس دنبال کنید تا داخل کشور... یکی دیگه پیشنهاد داد دایره افراد پرونده را بیشتر کنید ببینید به کجا میرسید و...
اما... هیچکدومش به دلم ننشست... منطقم قبول نمیکرد که بخوام از ناکجاها شروع کنم... تا اینکه جلسه تموم شد. وقتی همه داشتن میرفتند، همون بنده خدایی که مثلا به عنوان قاضی و بی خبر دعوتش کرده بودیم را نگه داشتم و گفتم: «لطفا چند لحظه تشریف داشته باشید!»
اسمش ابالفضل بود... حدودا 28 ساله... چهار سال تحصیل در دانشکده خودمون... دو سال آموزش مستمر... از بدو گرفته تا ضمن خدمت کارشناسی امنیت... سه سال هم سابقه کاری خوب... بچه یکی از روستاهای اطراف مشهد... هیکلی... چهارشونه... ورزشکار... خوراکش هم عملیات بود... ضمنا مجرد !
گفتم: «ببیند آقا ابوالفضل... از برخورد و مسائلی که بهش اشاره کردید خوشم اومد و به نظرم میتونم روت حساب کنم... درگیر پرونده خاصی نیستی؟»
گفت: «پرونده خاصی که نه! یکی بود که سه روز پیش تموم شد و فرستادم دادسرا... امری داشتید؟:
گفتم: «میخوام تقاضا کنم که با خودم کار کنی! اما به یه شرط! اگه به یه سوالم جواب دادی و مثل خودم فکر کردی، همین حالا تقاضات را مینویسم و کاری میکنم که در طول کمتر از شش ماه، به اندازه شش سال تجربه کسب کنی!»
ابوالفضل گفت: «باعث افتخارمه! بفرمایید!»
گفتم: «سوالم اینه: بنظرت باید از کجا شروع کنیم؟ اولین کلیمون را خرج کدوم قفل کنیم؟!»
گفت: «خب مشخصه! کسی که هم در دسترس باشه و هم بشه ازش کار کشید بدون اینکه بفهمه که ما داریم بازیش میدیم. معمولا نیروهای کف یک جریان... مثل عوام «کف خیابون» چون از دسترسی و ذکاوت گنده هاشون برخوردار نیستند، جالب تر میشه باهاشون نفوذ کرد و موضوع اصلی پرونده شما را که مربوط به جریانات اخیر است دنبال کرد! سرتون در نیارم... من باشم پامیشم میرم سراغ افسانه و رویا... بچه تازه کار کم تجربه ای با نام ابالفضل هم میفرستم دنبال افشین! باید از اونا شروع کرد... چون اونا به ما میگن که الان دارن چیکار میکنند و آخرین دستوری که بهشون ابلاغ شده چیه؟»
گفتم: «برو وسایلت جمع کن و بیا اتاق بغلی... یه خط تلفن داخلی هم بگیر واسه خودت... کسی نفهمه قراره با من کار کنی تا نامه اعلام نیازت را بزنم! بدو ماشالله که خیلی کار داریم... بدو ...»
ادامه دارد...
آیدی نویسنده
@hadadpour
✅ قـــــرار صبح
✅دعای سلامتی امام زمان (عج)
🌴بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
ِ
<< اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا >>
دعای فرج امام زمان (عج):
🌴 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
ِ
<< اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ
الطّاهِرینَ >>
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#مهدویّت_بشارت
✅گرد و غبارها و آشوب ها و ناآرامی های جهان در روزگار ما, خبر از نزدیک شدن فرس الحجاز یعنی امام زمان (عج) می دهد.
✅ ناآرامی هایی که در روزگار ما در سراسر عالم بروز نموده است حاوی بشارت بزرگی است.
جهان از درد زایمان به خود می پیچد و عن قریب فرزندی را بیرون خواهد داد. سواری که از دور می آید پیش از آنکه خودش برسد و دیده شود گرد و غباری که از زیر پای اسبش برمی خیزد دیده میشود.
گرد و غبارها و آشوب ها و نا آرامی های جهان در روزگار ما,
خبر از نزدیک شدن فرس الحجاز یعنی امام زمان (عج) می دهد.
ایشان (حاج اسماعیل دولابی)همچنین در جای دیگری می فرمایند :قبل از بارش باران، تند بادی بر می خیزد و گرد و غبار زیادی برپا می کند و همه خس و خاشاکها و آشغال ها را از روی زمین جارو می کند. اما اگر کمی صبر کنیم باد آرام می گیرد و باران می بارد و سپس ابرها کند می روند و هوا لطیف و آفتابی می شود. آشوب ها و نابسامانی ها که روزگار ما در سراسر جهان پدیدار شده است, نزدیک شدن هوای لطیف و آسمان صاف و آفتابی عصر ظهور را بشارت می دهد.
📗حاج اسماعیل دولابی(ره)
#سیاسی
دعوت سعودی ها از مأموران_موساد برای ورود به شهرهای مقدس مکه و مدینه
(در زمانی که میلیون ها مسلمان عازم مراسم حج هستند)
توسط وین مدسن نوشته شده در تاریخ 17 ژوئیه 2018
#بن_سلمان به #مقامات_اطلاعاتی_اسرائیل اجازه ورود به مکه و مدینه را داده است . او ارتباط نزدیکی با سرویس اطلاعاتی اسرائیل، موساد و نیروی اطلاعاتی ارتش اسرائیل، برای مقابله با چند تهدید در نظر گرفته شده از جمله ایران ایجاد کرده است.
بن سلمان مثلا #خادم_الحرمین است و #حراست از دو مکان مقدس اسلامی کعبه در مکه و مکان های مقدس مدینه است". مکه قبله دوم مسلمین پس از قبله اول یعنی بیت المقدس است که ترامپ به تازگی به عنوان پایتخت اسرائیل مطرح کرده. بن سلمان ممنوعیت ورود سازمان های اطلاعاتی اسرائیل به مکه و مدینه را رفع کرده است اسرائیلی ها در شناسایی تهدیدها به رژیم سعودی، کمک می کنند.
💠حضرت مهدى عليه السلام در نامه مباركش به سفير خود محّمد بن عثمان فرمود:
براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد، چون همين دعا موجب فرج شماست.
منتخب الأثر، ص 268
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#مهدویّت
💠خصوصیات امام زمان عجل الله
سؤال:
كمی در مورد خصوصیات اخلاقی حضرت مهدی توضیح دهید؟
پاسخ:
در كتاب عیون اخبار الرضا از «علی بن عاصم » از امام جواد علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت كرده كه پیغمبر قائم را برای ابی ابن كعب بدینگونه توصیف فرمود : خداوند نطفه بابركت و پاک و پاكیزه را در صلب حسین « علیه السلام »به وجود آورد ،كه هر مؤمنی كه خداوند از وی درخصوص دوستی اهل بیت پیمان گرفته است از آن نطفه خشنود است و هر منكری از آن دوری می جوید.او امام پرهیزكار،ستوده خصائل پسندیده و هادی و مهدی است كه حكم عدل میكندو دستور بدان می دهد و در گفتارش خدا را تصدیق می كند،خداوند هم او راتصدیق می نمایدوچون دلائل و علائم آن آشكار شود بیرون می آید .او گنجهائی داردكه نه طلا و نه نقره است,بلكه اسبهای نیرومند و مردانی است به عدد اصحاب بدر یعنی: « سیصدو سیزده» نفر كه از اقطار جهان به دور وی گرد آیند، صحیفه مهر كرده ای با اوست كه تعداد یارانش بااسامی و شهرها و طبایع و اوصاف و كنیه ها آنها در آن نوشته شده است و آنها همه سعی در هر فرمانبرادری او« مهدی» دارند.
ابن ابی كعب عرض كرد یا رسول الله دلائل و علائم آمدن او چیست؟
فرمود:
او از این پرده غیبت بیرون می آید، و هر جا دشمن خدا ببیند به قتل میرساند و احكام خدا را جاری می سازد و طبق دستور الهی حكم می كند.
✅ايشان دوازدهمین امام هستند.
❇️ حضرت مهدی « عجل الله » امامی معصوم، مدیر, مدبر , شجاع ومهربان ,دلسوز . شیخ صدوق در كتاب خصال از اصول اربعماء از امیرالمؤمنین روایت نموده كه فرموده:خداوند دین را به وسیله ما گشود و هم به وسیله ما ختم میكند. به وسیله ما خدا آنچه را بخواهد محو میكند و آنچه باقی می گذارد ، به وسیله ما سختی زمانه را برطرف میسازد و باران فرو میفرستد اگر قائم قیام كند آسمان باران خود را فرو میریزد و زمین نباتات خود را بیرون می دهد و كینه ها از دل بندگان خدا زایل می شود و درندگان وحیوانات با هم ساخته از یگدیگر رم نمی كنند تاجائیكه زنی كه می خواهد راه عراق و شام را بپیماید همه جا قدم بر روی سبزه و گیاهان می گذارد و زینتهای خود را بر سر دارد و كسی طمع به آن نمی كند.
هر صفت و فضائلی را كه همه انبیاء و سایر ائمه «علیهم السلام » دارند حضرت مهدی عجل الله همه آنها را دارا میباشد(خلاصة الأنبياء و عصارة الأوصياء).
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#حجاب
#سوخت_و_نگذاشت...
🍃 #حجاب همان چادری است که صدیقه الطهر علیها سلام پشت درب خانه سوخت تا ان را به دشمن نسپاریم ....
و ما در حق ان چه کرده ایم؟!
#مهدویّت
✅غیبت امام زمان(عج) به چه معنی است؟
دربارهی مسئلهی غیبت گفتههای خرافی و نادرستی عنوان شده است که دشمنان از آن مطالب سوءِ استفاده کرده اند بنابراین فهم دقیق مفهوم غیبت امام عصر(عج) الزامی است. مفهوم صحیح غیبت امام عصر(عج) این است که، آن حضرت حیات داشته و در این کرهی خاکی همچون ما به سر میبرند مانند ما از یک زندگی دنیوی نیز برخوردارند. غذا میخورند، نماز میخوانند، به زیارت قبور اجداد طاهرینشان مشرّف میشوند و خلاصه اینکه در بین مردم رفت و آمد میکنند و ما نیز ایشان را میبینیم ولی آن جناب را نمیشناسیم چه بسا گه گاه با ایشان سخن میگوییم ولی متوجه شخصیّت والا مقام ایشان نمیشویم.
گه گاه در مسافرتهای زیارتی سایر ائمه علیهم السّلام همدم وهمراه ایشان میگردیم یا در عزای اجدادشان هم ناله و هم صدا میشویم امّا فرزند امام حسن عسکری(ع) را نمیشناسیم چه بسا در بازارها و خیابانها در جوار ایشان حرکت میکنیم و ایشان را میبینیم ولی آن جناب را فردی عادی تلقی کرده و متوجه مقام امامت ایشان نمیشویم.
امام صادق(ع)دربارهی مفهوم غیبت آن حضرت فرمودهاند:
«یَرَونَهُ وَ لا یَعْرِفُو نَهُ» «مردم حضرت مهدی(عج) را میبینند ولی نمیشناسند.»
به نحوی که هنگام ظهور آن حضرت به نظر بعضی آشنا میآیند.
بارها مشاهده شده که فردی به توفیق زیارت امام عصر(عج) نائل گردیده که در نگاه دیگرانی که در آن مکان حضور داشتهاند آن حضرت فردی عادی به نظر میآمدند به علاوه آن حضرت واجد این قدرت الهی هستند که به چشم عدهای دیده شوند، ولی عدهای دیگر اصلاً ایشان را نبینند.
پس مفهوم غیبت یکی از این دو معنا ست:
معنای اول اینکه حضرت را نمیبینیم و معنای دیگر این است که ایشان را میبینیم ولی نمیشناسیم. بنابراین غیبت امام زمان(عج) به معنی نبودن ایشان نیست. زندگی در میان دیگران، عمل به تکالیف الهی، رسیدگی به شیعیان، هدایت مردم به طور غیر مستقیم و غیره همگی از اعمال آن حضرت میباشد. نتیجه میگیریم که غیبت امام عصر(عج( به مفهومی که گفته شد نباید باعث دوری شیعه از ایشان شود چرا که غیبت نشناختن ظاهری و دوری جسمانی است. ولی ما باید همیشه ارتباط معنوی خویش را با امام زمانمان حفظ کنیم که اگر این ارتباط قلبی قوی شود چه بسا که به لطف الهی به ملاقات آن بزرگوار نیز نائل شویم بنابراین خوب است همیشه و در همه حال با آن حضرت گفتگو داشته و با ایشان ارتباط معنوی خود را حفظ کنیم و در مشکلاتمان از آن بزرگوار یاری خواهیم و ضمن دعا برای ظهور حضرت دیدار ایشان را هنگام ظهور طلب کنیم.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹
✅احادیثی پیرامون شوخی با نامحرم
1- پیامبر اکرم(ص):
هر کس با یک زن نامحرم دست بدهد، روز قیامت در غل و زنجیر به محشر وارد میشود و خداوند دستور میدهد که او را به آتش جهنم بیفکنند، و هر کس با یک زن نامحرم شوخی کند، در مقابل هر کلمه حرامی که به او گفته است، هزار سال حبس خواهد شد.
2- امام صادق(ع):
رسول خدا فرمان داده بود که زن مسلمان با مردان نامحرم بیش از پنج کلمه که آن هم در موضوعات ضروری باشد- سخن نگوید.
3- پیامبر اکرم(ص):
نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای شیطان است هر کس آن را از خوف خدا ترک کند خداوند حلاوت ایمان را به او میچشاند.
4-پیامبر اکرم(ص):
در موردزنان مردم عفت بورزید تا دیگران نیز در مورد زنان شما عفت بورزند و زنان شما از تعرض نامحرمان در امان بمانند.
هر کس نامحرمی را دید و چشم خود را به طرف آسمان بلند کرد یا بست، خداوند در بهشت، حورالعین بهشتی را به عقدش درمیآورد
5- پیامبر اکرم(ص):
تمام چشمها در روز قیامت گریان خواهد شد، مگر چشمی که از خوف و عظمت خدا بگرید، و چشمی که از حرام بسته شود، و چشمی که در راه خدا شبها بیدار بماند و شب زنده داری کند.
6- پیامبر اکرم(ص):
هر کس چشمان خود را از نگاه به زن نامحرم پرکند (و با خیال راحت به این نگاه خود ادامه دهد)، خداوند متعال در روز قیامت میخهای آتشین به چشمان او فرو خواهد برد و بعد از رسیدگی به کار مردم، دستور خواهد داد که او را به آتش جهنم بیندازند.
7- یکی از راویان میگوید در کوفه به زنی قرآن میآموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (ع) شتافتم،
امام باقر(ع) فرمود:
آن که (حتّی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟
از شرمساری چهرهام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود:
تکرار نکن.
8- حضرت علی(ع) :
اختلاط و گفتگو مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دلها را منحرف میسازد.
9- پیامبر اکرم(ص):
هر خانمی که خود را معطر و خوشبو کند (عطر بزند) و سپس از خانه خارج شود، همواره مورد لعنت خدا و ملائکه خواهد گرفت، تا وقتی که به خانه برگردد، هرچند برگشتش به خانه طول بکشد.
10- پیامبر اکرم(ص):
شیطان به حضرت موسی علیه السلام گفت :
ای موسی! با زنی که به تو محرم و یا حلال نیست خلوت مکن (تنها مباش، به خاطر آنکه هیچ مردی با زن نامحرمی خلوت نمیکند، مگر این که من همراه آن دو هستم. (و خودم شخصاً آن دو را برای گناه و رابطه نامشروع تحریک و وسوسه میکنم).
11- امام صادق(ع) فرمود :
هر کس نامحرمی را دید و چشم خود را به طرف آسمان بلند کرد یا بست، خداوند در بهشت، حورالعین بهشتی را به عقدش درمیآورد.
12- امام باقر(ع):
سخن گفتن با زن نامحرم، از دامهای شیطان است.
پیامبر اکرم(ص):
هرکس با غیر همسر خویش شوخی و مزاح کند
به اندازه هر کلمه ای که در دنیا سخن گفته باشد ،
خداوند هزار سال او را در زندان دوزخ نگاه خواهد داشت.
📕 الاعمال ص 283 /
ص📕وسائل الشیعه ج 20
📕الخصال-ترجمه مدرس گیلانی, ج1,ص78
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#پندانه
فرق عالم و عابد
پيامبر خدا ص می فرمایند:
عالم، هفتاد درجه بر عابد برترى دارد كه فاصله هر درجه از ديگرى به اندازه اى است كه يك اسب هفتاد سال بدود.
علت اين برترى آن است كه شيطان در ميان مردم بدعتى مى گذارد و دانشمند به آن پى مى برد و مردم را از آن نهى مى كند،
اما عابد سرگرم عبادت خود است و به بدعت نه توجهى دارد و نه آن را مى شناسد.
📚 روضة الواعظين : 17
#کف_خیابون 49
سه شنبه 25 فروردین 88 قرار شد اولین جلسه تیمم را داشته باشم... اینا را نمیگم که کاغذ پر کنم... این توضیحات را از عمد دارم میدم چون متاسفانه اصلا در فیلم ها و سخنرانی ها و شب های یادیاران و شب های خاطره و این جور جلسات، و حتی در کتاب های مستند و خاطرات واقعی شخصیت ها، از فرایند پروژه ها و جلسات و روال مرسوم و معمول کارها حرفی به میون نمیاد. به خاطر همین، مخاطب همیشه فکر میکنه اصل مطلب، مربوط به درگیری ها و هیجانات و برخوردها و تعقیب و مراقبت ها و... است و هیچ وقت از مقدمات و پازل چینی ها اطلاع پیدا نکرده و همیشه در صنف مخاطبان هیجانی میمونه و ارتقاء پیدا نمیکنه.
خلاصه... میگفتم... سه شنبه 25 فروردین 88 اولین جلسه تیم عملیاتیم را گرفتم. روز به روز داشت اوضاع و احوال رسانه ها و جراید و ... به تب و تاب نزدیک تر میشد. به خاطر همین، تیم های زیادی تشکیل شده بود و اون تیم ها هم درگیر پرونده های خودشون بودن و حسابی با کمبود نیرو مواجه بودیم و نمیتونستم بیشتر از دو سه نفر درگیر پرونده خودم کنم.
حتی مایل بودم عمار را هم از شیراز بیارم تهران تا بخشی از کارها را به اون بسپارم... اما نگو که اوضاع شیراز هم اگر نگیم از تهران بدتر بود، خیلی هم بهتر نبود! به خاطر همین عمار سرش خیلی شلوغ شده بود و حتی جور عدم حضور منم در شیراز میکشید!
تیمم را چیدم... یکیش ابوالفضل بود که معرف حضورتون هست... نوکر شماست... نه بهتر از خودم، اما پسر آقا... گل... بلکه گلاب!
یکی دیگه هم به نام عبداللهی... خانم مهندس عبداللهی... مهندس مخابرات... ارشد IT از دانشکده خودمون ... با حدود 10 سال سابقه کار و خدمت ... هر روز صبح به مدت چهل دقیقه میرفت باشگاه تیراندازی و میگفتن بین بچه های خودمون در مسابقات سالانه مقام داره ... اهل یکی از روستاهای اطراف ایذه ... شوهرشون فرهنگی ... با سه تا بچه...
یکیش هم که حاجیتونه... صاف و ساده و بی زبون!
موند یه نفر دیگه... گفتم کی بیارم که هم بتونم روی تواناییاش حساب کنم و هم بیگانه با پروژه نباشه... خب معلومه دیگه... همونطور که خودتون هم حدس زدید، فقط یه نفر میمونه... اون هم شخص شخیص مامور 233 هست!
با لابی که داشتم، ظرف مدت چند ساعت، سریعا اقدامات قانونی اون دو نفر انجام شد اما برای انتقال و تثبیت برگه ماموریت 233 از یگان پیاده بانوان به بخش خودمون، حدودا یک روز طول کشید.
خب طبیعیه! چون اگر موافقت میکردند و بهش ماموریت سه ماهه میدادند به بخش ما، قانونا دیگه از اون بعد تا آخر خدمتش (البته به شرطی که زنده بمونه و قادر به ادامه حیات کاری باشه) نمیتونه برگرده به قسمت قبلیش و کلا فازش میشه یه چیز دیگه!
اولین روز حضور 233 در مرکز ما هم جالب بود... با پوتین زنونه ... مسلح ... بدون کیف و بار و بندیل زنونه ... چهره و برخورد بسیار فوق جدی ... ینی ظاهرش قشنگ معلوم بود که نیروی کف خیابون هست اما لب به سخن که باز میکرد، مشخص بود که میتونه جای دیگه هم خدمت کنه.
جلسه را سر ساعت 9 صبح شروع کردیم. همشون با نامه معرفی و برگه ماموریت به یگان اومده بودند. سریع پارتیشن ها را عوض کردیم و یه اتاق عملیات 30 متری تشکیل دادیم.
بعدش نشستیم و تقسیم کار کردیم:
عبداللهی بخش مخابرات و امور مربوط به سیستم های رایانه ای ...
233 پرونده و اقدام و عملیات مربوط به کورورش و باشگاه و مزونش...
ابوالفضل پرونده و اقدام و عملیات مربوط به خانواده افشین و جرائم سازمان یافته از دل کارمندان دانشگاه...
خودمم طرح و اقدام و عملیات پرونده تاجزاده و پیگیری اوضاع و برنامه های عفت و فائزه و ندا و زهره!
حواستون هست یا نه؟ همین حالا و تا همین جاش، حدودا سه تا پرونده در یک پروژه داره بررسی میشه! ضمن اینکه، سر هر پرونده فقط یه نفر داریم و مجبوریم با هم دنبال کنیم.
بسم الله گفتیم و کار را شروع کردیم...
ادامه دارد...
#کف_خیابون 50
نمیدونم چطوری باید پیگیری پرونده هایی که بچه ها به صورت کاملا حرفه ای را در طول چند قسمت واسه تلگرام آماده کنم؟! از بس مسائل پیچیده ای مطرح شد و بچه ها هم تصمیمات خوبی گرفتند. ولی خب حجم مطالب خیلی بالا میره و ممکنه گزارشم تبدیل به قصه هزار و یک شب بشه!
پس اجازه بدید جسته و گریخته اما مرتبط با هم گزارش را تنظیم کنم و از ذکر بسیاری از مسائل و مطالب دیگه (که هرکدومش خودش یه قصه جداگانه و مفصل میشه) پرهیز کنم.
اولین اقدام، توجیه ابوالفضل بود. در کارهای امنیتی، حرف اول، هیجان و پلیس بازی نمیزنه. بلکه هوش و ذکاوت، حرف اول را میزنه. خیلیا به کارهای امنیتی علاقه دارن اما باید دید که آیا از هوش و ذکاوت لازم برخوردار هستند یا نه؟
یکی از بچه هایی که میشه روی ذکاوتش حساب کرد اما باید دقت کرد که تبدیل به ناقلابازی نشه، همین کاکا ابوالفضل خودمونه! هرچند ماشالله خودش آدم باهوشیه اما باید واسش نقشه راه را میگفتم تا درگیر حاشیه نشه و بتونه کاری را که «من» میخوام انجام بده!
نشستیم فکر کردیم. باید از خونه افشین شروع میکردیم. چون همه چیز از اونجا شروع شد. از عبداللهی خواستیم که پرینت همه مکالمات و پیام های گوشی هر سه تاشون (افشین و افسانه و مامانشون) را واسمون بگیره.
ابوالفضل آنالیزش کرد و بعدش بهم گفت: «ببین حاجی جان! خیلی پاکه! پرینتشون خیلی معمولی و بی مسئله است!»
گفتم: «خب حالا این ینی چی؟:
گفت: «مشخصه دیگه! ینی یا توبه کردن و عابد و ساجد و راکع و خاشع و از این حرفها شدن! که بعیده! چون هنوز دارن همون محله پولدارا زندگی میکنند و تغییری در روند زندگیشون پیش نیومده و هم اینکه مامان و دختره هنوز مزون میرن و باشگاه و...»
گفتم: «که البته مزون و باشگاهشون هم تبدیل به پایگاه بسیج و هیئت که نشده! همونه که بوده!»
گفت: «دقیقا! بخاطر همینا، فقط یه احتمال میمونه و اونم اینه که اونا دارن از یه خط های دیگه ای استفاده میکنند که ما شمارشون را نداریم.»
گفتم: «همینه. حالا چیکار میکنی؟ میفتی دنبال پیدا کردن خط های دیگشون؟!»
گفت: «چرا بیفتم دنبالش؟ خیلی کار سختی که نیست. اما فرصت این چیزا را ندارم. میخوام اگر اجازه بدید برم سراغ افشین.»
گفتم: «مشکلی نیست. موافقم. اما میشه بدونم چه نقشه ای براش داری؟»
گفت: «هنوز خودمم نمیدونم چرا همش فکر میکنم باید از افشین شروع کنم اما بنظرم کاری که شاهرودی داشت با افشین میکرد، ینی جلب اعتماد و تربیت غیر مستقیمش، میتونه آغاز خوبی باشه.»
گفتم: «باشه. اما حواست باشه که با جوونی ناراحت و عقده کوروش دار و همچنان متعصب روی خواهر و مادر قراره حشر و نشر کنیا.»
گفت: «حواسم هست. فقط یه سوال! ... چرا بازجویی شهید شاهرودی از افسانه ناقصه؟! چرا تکمیل نشده؟ ینی کسی دیگه نرفته سراغ بازجویی از افسانه؟!»
گفتم: «نمیدونم اما حدس میزنم شاهرودی میخواسته دست و بال افسانه و مامانش را نبنده تا اونا حکم آنتن شاهرودی داشته باشن!»
خلاصه ابوالفضل رفت دنبال افشین. پیداش کرد. دو سه روز روی افشین کار کرد... خیلی دلم سوخت وقتی ابوالفضل درباره دیدارش با افشین نوشته بود: «افشین را پسری ساکت و آروم و معمولی ... اما با موهای جوگندمی دیدم!! ظاهرا اینطوری نبوده و بعد از اینکه فهمیده خواهرش باردار شده و مامانش هم دست کمی از خواهرش نداره، به جای عکس العمل خارجی، توی خودش ریخته و روز به روز گذشته تا به این روز افتاده و شکسته شده! همش لباش خشک میشه و گوشه گیر شده... اوس جلالش هم خیلی سر یه سرش نمیذاره...»
خدایا چه آدمایی دارن دور و بر ما تو خیابون رد میشن و زندگی میکنن که مشکلاتی دارن که حتی میتونه یه پسر نوجوون را پیر و افسرده کنه! پسری که از وقتی حقایقی درباره زندگی خواهر و مادرش فهمیده، دست به خودکشی میزنه اما موفق نمیشه و الان هم که ابوالفضل میگه: ساکت... بی انگیزه... موهای جوگندمی... گوشه گیر ... افسرده!!
همیشه کسانی هستند که باهاشون درددل کنیم... اما خدا نکنه کسی که باهاش درددل میکردی، خودش یه روزی بشه درد دلت! اون وقته که فقط باید خدا به داد آدم برسه! ...
اون لحظه فقط گفتم: خدا به داد افشین برسه!
ادامه دارد...