eitaa logo
موعود(عج)12
1.8هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
12.4هزار ویدیو
18 فایل
﷽ 🔶احادیث.روایات مهدوی 🔶بشارت نزدیکی ظهور 🔶سخن بزرگان در مورد منجی(عج) 🔶️اخبار سیاسی روز 🔶️اخبار جبهه مقاومت 🔶️اخبار سرزمین‌های اشغالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈کپی با ذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ✳️توسل واقعی به امام زمان عجل الله فرجه 👌داستان بسیار زیبا و دلنشین 🎤 @Mawud12
مهدوی ابوالعباس بن نوح مي گويد: به خط محمد بن نفيس که از اهواز نوشته بود، ديدم که نوشته است: نخستين توقيعي که راجع به حسين بن روح از ناحيه‌ي مقدسه صدور يافت بدين گونه بود: «ما او (حسين بن روح) را مي شناسيم. خداوند همه‌ي خوبي‌ها و رضاي خود را به او بشناساند و او را با توفيقات خود سعادتمند گرداند. از نامه‌ي او اطلاع يافتيم و او کاملاً مورد وثوق و اطمينان ماست. او در نزد ما مقام و جايگاهي دارد که او را مسرور مي گرداند. خداوند احسان و نيکي خود را درباره‌ي او افزون کند...» اين توقيع در روز يکشنبه، شش شب از ماه شوال گذشته، در سال 305 ه.ق رسيده بود. از اين توقيع فهميده مي شود که حدود چهار ماه اول، حسين بن روح ارتباط مکاتبه اي با امام زمان (عليه‌السلام) نداشته است. منبع: الغيبة/ ص372/ حديث 374 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
خـــــ❤️ـــــدایا ؛ هیچ شباهتی با یوسف ندارم نه رسولم، نه زیبایم، نه برای کسی عزیزم، 🍃 فقط در چاه افتادم معجزه کن نجاتم ده...😔 @Mawud12
و خوی امامت صبح سردی بود. با امام کاظم علیه السلام همراه بودم. غلامی سیاه روی، ما را دید و بدون این که ما را بشناسد، برایمان هیزم آورد و آتش روشن کرد و غذایمان داد. هنگام رفتن، امام به صاحب غلام فرمود: غلامت و زمینی که در آن کار می‌کند را فروشنده‌ایی؟ مرد گفت: آری! غلام و زمین، هزار دینار! امام، زمین را خرید و غلام را صدا زد و به او فرمود: از همین حالا آزادی و این زمین نیز مال خودت! غلام هاج و واج نگاه کرد و گویا نمی‌شنید و نمی‌فهمید، امام چه می‌فرماید. امام که چنین دید، فرمود: چرا تعجب کرده‌ای؟ مگر خدای بزرگ در قرآن کریم نمی‌فرماید که خوبی را باید با خوبی پاسخ داد! 🍃یا صاحب الزمان! افسوس که در این وانفسای غیبت دستمان به شما نمی‌رسد که برایتان هیزم بیاوریم، آتش روشن کنیم و غذایی مهمانتان کنیم! 🍃یا صاحب الزمان! غلامیتان و این که دلمان همیشه بند شما باشد محبوب ماست! زمین و آزادی کدام است؟ ما دنیا و آخرت را در همراهی شما می‌دانیم! 🍃یا صاحب الزمان! هیچ نمی‌خواهیم مگر آزادی شما از غم غربت و دلشادیتان به مژده‌ی ظهور! و هیچ نداریم مگر دستهایی که همیشه رو به آسمان است و قنوتی که مزین است به دعای بر فرجتان! و قلبی که انتظارتان را میکشد! و این احسان ناقابل ماست به ازای هزاران احسان که در حیات ما ارزانی‌مان داشته‌ایی! ✳️یاصاحب الزمان، دعایم کن، آنگونه که در حق خوبانت دعا می کنی 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
علامه حسن زاده آملی: من هروقت درخيابان عكسهاى شهدارا میبينم سلام مي كنم اگريك عكس باشد میگويم: السلام عليك يا ولي الله و اگرچندعكس باشد میگويم: السلام عليكم يا اولیاءالله
✳آیا تو از مریــم(س) زیباتـــری؟ 📖امام صــادق علیــه الســّلام فرمودند: ✳روز قیـــامت زن زیبـــا را که به خاطر "زیبـــایی" اش در فتنــ↯ـه افتاده است، و فریب زیبایی اش را خورده (و به بی حجــابی و بی عفتــی و گنـ↯ــاه آلوده شده)، برای حساب می آورند. 💠پس به خـــدا می گوید، خـــدایا، تو خود مرا زیبـــا خلق کردی و به سبب آن در فتنه افتادم. 💠پس حضرت مریـــم "سلام الله علیها" را حاضر می کنند و ندا داده می شود: آیــــا تـــو زیبــاتری یا مریم(س)؟؟ ما او را در نهـــــایت زیبـایی آفریدیم،امّــا او گنــ↯ـاه نکرد. 📚(بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۴۱)
✅سخني در فوائد غيبت بايد دانست که پرسش از سر غيبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به اين عصر ندارد. از زماني که غيبت آن حضرت شروع شد و بلکه پيش از آن زمان و پيش از ولادت آن حضرت، از وقتي که پيغمبر و امامان - صلوات الله عليهم أجمعين - از غيبت حضرت مهدي (ع) خبر دادند اين سؤالات مطرح شده: ✅چرا غيبت مي نمايد؟و فايده غيبت چيست؟ ✅و در زمان غيبت به چه نحو و چگونه از وجود شريف آن حضرت منتفع مي گردند؟ در جواب اين پرسشها، راهنمايان بزرگ ما که به ظهور حضرت مهدي موعود(عج) بشارت داده اند، پاسخ هائي فرموده اند که خلاصه بعضي از آن پاسخها اين است. 1 - علت عمده و سر بزرگ و حقيقي غيبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور که حکمت کارهاي خضر در موقعي که موسي - عليه السلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها. همانطور که فايده و ثمره خلقت هر موجودي اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و مي شود. 2 - حکمتها و اسرار معلومي در اين غيبت است که از آن جمله امتحان بندگان است زيرا به واسطه غيبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ايمان و تسليم افراد در برابر تقدير الهي ظاهر مي شود و قوت تدين و تصديق آنان معلوم و آشکار مي گردد. همچنين در زمان غيبت به واسطه حوادث و فتنه هائي که روي مي دهد، شديدترين امتحانات از مردم به عمل مي آيد که شرح آن در اينجا ميسر نيست. و از جمله آن اسرار اين است که در دوره غيبت، ملل جهان به تدريج براي ظهور آن مصلح حقيقي و سامان دهنده وضع بشر، آمادگي علمي و اخلاقي و عملي پيدا کنند؛ زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبياء و ساير حجج نيست که مبتني بر اسباب و علل عادي و ظاهري باشد بلکه روش آن سرور در رهبري جهانيان مبني بر حقايق و حکم به واقعيات و ترک تقيه، شدت در امر به معروف و نهي از منکر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسيدگي با کارهاي آنها است که انجام اين امور نياز به تکامل علوم و معارف و ترقي و رشد فکري و اخلاقي بشر دارد بطوري که استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام و جهاني شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد. ✳️در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به کتاب هاي بسيار پر ارزشي که در موضوع غيبت تأليف شده مانند کتاب «غيبت نعماني»، «غيبت شيخ طوسي» و «کمال الدين و تمام النعمه» جلب کنم؛ زيرا مطالعه اين کتابها براي درک قسمتي از اسرار غيبت بسيار مفيد و سودمند است. لطفا با دقت مطالعه کنید و سپس نشر دهید. اجر شما بزرگواران با حضرت مهدی(عج) 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
نصوح نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود. کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و... این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد. نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید. شبی در خواب دید که کسی به او می گوید: "ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند. نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
📝 رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست. مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان. نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى. گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند... @Mawud12
✅ﻣﻘﺘﺪﺭ_ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺱ... ! 🔸ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﺣﺠﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮐﺸﻮﺭﺵ سخنان ارزشمندش را یه عده بی بصیرت ﺑﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ گذارﻧﺪ . 🔹ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺼﺐ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﺶ ﮐﻮﺩﺗﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ . 🔸ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻭﺍﺿﺢ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯ ﻫﺎﯼ ﮐﺸﻮﺭﺵ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ، ﻭﻟﯽ ﻣﺪﻋﯿﺎﻥ_ﻭﻻﯾﺖ_ﻣﺪﺍﺭﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ . 🔹ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﻭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﻔﺮ ﻧﻬﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﭼﺸﻢ ﭼﺸﻢ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻮﺍﺯﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻞ(!) ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ . 🔸ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ، ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺧﻄﺎﺑﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺣﮑﻢ ﻣﺠﺎﻣﻊ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﺣﻀﺮﺗﺶ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ . 🔹ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺭﺥ ﺩﻫﺪ، ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻩ . 🔸ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﭘﻮﯾﺎﯾﯽ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺭﺍ ﺗﺬﮐﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ، ﻭﻟﯽ ﻋﻘﻞ ﮐﻞ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻠﺪ(!)، ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺧﻼﻑ ﺣﺮﻓﺶ ﻋﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ 🔹ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﺭﺣﻤةٌّ ﻟﻠﻌﺎﻟﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﺟﺪﺵ، ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮔﺰﻧﺪﺵ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻧﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺧﻔﺎ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺣﺴﺪ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺳﺎﯾﻨﺪ . 🔸ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ۲۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺧﻄﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﮔﻮﺷﺰﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﻣﺘﻤﻠﻘﺎﻥ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﻧﻤﺎ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﻨﺪ . 🔹ﺩﺭ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭﺵ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻈﻠﻮﻣﯿﺘﺶ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺗﺸﯿﻊ ﺣﺮﻓﺶ ﺑﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ … ✅ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺑﺼﯿﺮﺗﯽ ﻣﻮﺟﺐ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﯾﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ( ﻋﺞ ) ﻧﺸﻮﯾﻢ.
هدایت شده از موعود(عج)12
79 تربیت نیرو به این گستردگی از داخل و خارج، اعم نیروی پیاده و جاسوسی و خرابکاری و آموزش سلاح و فنون رزمی و بمب های دست ساز و آتش زنه و مهارت های خیابانی و امثال اون، قطعا بوی فتنه و جنبش برای اینکه ثابت کنند تقلب شده و یا مثلا فلانی باید رییس جمهور بشه و اینا نبوده و نیست! خیلی باید کسی بی سواد باشه و از مسائل استراتژیک هیچی ندونه که نخ تسبیح اتصال علمایی از قم و تهران و نیروهای فوق الذکر را ببینه اما نفهمه که اینا بویی از فتنه نمیدن! چون وقتی میگی فتنه، ممکنه مردم خیلی جدی نگیرن و فکر کنن که حالا یه چیزی بوده و میگذره! بلکه اینا مختصات تمام عیار «کودتای مردمی» است که در ایران داره طراحی و پیگیری میشه! از نظر کارشناسان مسائل استراتژیک، کودتای مردمی اگر از یک شب بیشتر طول بکشه اما مهار نشه، به ازای سپری شدن هر روز، سه الی پنج برابر بر تعداد افراد اون کودتا افزوده خواهد شد!! نمیدونم تا اینجاش دقت کردین یا نه؟! اما این آمارهای سر انگشتی نشون میده که اگر فورا مهار نشه و بچه های امنیتی دست به کار نشن، تهران ظرف مدت 17 روز دچار بحران جدی میشه و به فرض سقوط یک یا دو صنعت دفاعی و یا سقوط سه یا چهار پادگان نظامی، به مرز «سقوط شهر» نزدیک خواهد شد!! اینو گفتم برای اونایی که ممکنه بگن اگر نیروهای امنیتی میدونستن و میدونن چه خبره، پس چرا کاری نکردن و نمیکنند؟! با توضیح خیلی ساده و گذرای بالا روشن میشه که معمول این جنبش ها در نطفه خفه میشه و شده وگرنه الان تهران و هیچ شهری از ایران به این سطح از ثبات و امنیت نمیرسید! اجازه بدید برگردیم به روال خودمون! من این تحلیل ها را هم در جلسه ارشدها و هم جلسه داخلی خودمون مطرح کردم و دیگران هم تکمیلش کردند. سه تا باغ شناسایی شد و حدودا ظرف مدت کمتر از 15 ساعت، بچه های ما با همکاری پلیس ضد شورش تونستند باغ ها را جمع کنند و افراد زیادی دستگیر و عده قابل توجهی هم متواری شدند! الحمدلله نیازی به ورود یگان ویژه نشد و بچه های خودمون دمارشون را درآوردند! پس با اقدام به موقع، تونستیم زمینه توحش یه کودتای تمام عیار را حداقل در جنبه داخلی خنثی کنیم. میگم زمینه توحش! امیدوارم منظورمو بگیرین که ینی نیروهای ایجاد رعب و خرابکاری حرفه ای! بچه های برون مرزی هم بسیار فعال بودند و داشتند دل و جیگر پرونده های اون 5000 نفر را درمیاوردند! اما متاسفانه تعداد قابل توجهی از اونا پس از ورود به ایران، قابل ردگیری ساده و آنی نبودند و زمان زیادی لازم داشت با بفهمیم کجا هستند و دارن چه غلطی میکنند؟! اما... اما اجلاس در حال برپا شدن بود! نشست مهمی که نمیشد جلوی برگزاریش را گرفت. ضمن اینکه ما بی میل هم نبودیم که بدونیم قراره کیا بیان و کیا حرف بزنن و چیا بگن؟! پس اجازه دادیم اون پنج تا اتوبوس از قم بیاد تهران... محله.... حسینیه... استقرار... پذیرایی و همایش و... ابوالفضل گفت: «حاجی خودت نمیری اونجا؟!» گفتم: «برم که چی بشه؟ الحمدلله هم تو اونجایی و هم بچه های اداره دارن پوشش میدن! این همه کار ریخته روی سرمون! ما با حمله به باغ، تونستیم تمرکزشون را از بین ببیریم اما هنوز خیلیاشون بیرون هستن و دارن ادامه میدن! مثلا «ندا» دستگیر نشده... کوروش دستگیر نشده... رامین تاجزاده خبری ازش نیست... اما... ابوالفضل حدس میزنم امروز در اجلاسیه اونا عفت نباشه! به محض اینکه متوجه عدم حضور عفت شدی بهم اطلاع بده!» ابوالفضل گفت: «چشم... راستی 233 نمیاد؟!» گفتم: «چطور مگه؟!» گفت: «چون میخوام اگر نمیاد، چند ساعت صوت و فیلم از باشگاه کوروش داریم که خودم فرصت نمیکنم آنالیزشون کنم... میخوام 233 زحمتش بکشه!» گفتم: «نه داداشم! اون درگیر یکی دیگه است! ما این همه داریم میدویم و «چک و خنثی» میکنیم اما هنوز از دو نفر هیچ اطلاعی نداریم! یکی «فائزه» است و یکی هم موجودی به نام «زهره»! عبداللهی را مامور رصد و کشف فائزه کردم... 233 هم مامور رصد زهره!» ادامه دارد... آیدی نویسنده @hadadpour