کانال تنهامسیری های مازندران
#اسلام_و_یهود 4 🔘 جلسه چهارم: ماجرای سوزناک شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها... ☢️ اتفاقات پس از شه
هر مدرسه ای که برای این فایل، مسابقه گذاشت با پیام به آیدی زیر به ما اطلاع بده👇👇👇
@Yaa_ss
خدا میدونه با انتشار این فایل چقدر میتونید به صهیونیست ها ضربه بزنید در جهان
و چقدر میتونید سرباز برای امام زمان تربیت کنید...
❇️❇️❇️
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش بچهها نمیمردند، کاش برای مدتی کوتاه به آسمان میرفتند و آنگاه که جنگ تمام شد سلامت به خانه باز میگشتند
و وقتی پدر و مادرشان میپرسیدند کجا رفته بودید
میگفتند رفته بودیم با ابرها بازی کنیم
"غسان کنفانی"
🌹 @Mazan_tanhamasir
کشتی ساحلی ایران قهرمان جهان شد
🔹در فینال مسابقات جهانی کشتی ساحلی در ترکیه، ایران با ۲ مدال طلای عباسپور و وفاییپور، یک نقره علیتبار و برنز زرینپیکر به قهرمانی دست یافت. ترکیه و گرجستان در ردههای بعدی قرار گرفتند.
🌹 @Mazan_tanhamasir
🌷خداوند چه کسانی را نمیسوزاند؟
#استادقرائتی
🌹 @Mazan_tanhamasir
😏 روسیه از حضور در بازیهای المپیک ۲۰۲۴ و ۲۰۲۶ (زمستانی) محروم شد!
کمیته بینالمللی المپیک در جلسه خود عضویت کمیته ملی المپیک روسیه در این نهاد را لغو و این کشور را از حضور در المپیک ۲۰۲۴ و المپیک ۲۰۲۶ زمستانی محروم کرد 🙄‼️
پ.ن: بعد از جام جهانی، نوبت به المپیک و تورنمنت های بعدی که از راه میرسن..به دلایل نایس و زیبا و ورزشی میزبان روسیه نیستن 😀 ولی توی بازی های لیگ قهرمانان آسیا، بعد کلی هماهنگی و مجوز..وجود یه تندیس معمولی از قهرمان اون کشور (حاجقاسم) میشه ورزشِ سیاسی و محرومیت و جریمه تیم میزیان! 😱
اونیم که اینارو برعکس میفهمه درک نداره و اگرنه همینه که هست 👀
#ورزش_سیاسی
#حاج_قاسم
#چهره_واقعی_غرب
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔴 #مراعات_کنید
💠 گاه بدون اینکه بدانید، رفتارهایی انجام میدهید که باعث ناراحتی همسرتان میشود، مثل صمیمیت بیش از حد با #جنس_مخالف.
💠 شاید برایتان سرگرمکننده باشد که با اقوام یا همکارتان شوخی کنید، اما #افراط در این کار میتواند اثرات #منفی زیادی بر رابطه عاطفیتان بگذارد. گاه رفتار شما مجوّزی میشود برای همسرتان تا او نیز حریمهای مربوط به نامحرم را رعایت نکند.
💠 با رعایت #محدودیتها و خط قرمزهای اخلاقی و شرعی، آرامش و لذّت را به یکدیگر هدیه دهید.
🌹 @Mazan_tanhamasir
❣#سلام_امام_زمانم❣
#مولاجانم!
گرچه این شهر شلوغ است
ولی باورکن
آنچنان جای تو خالیست،
صدا می پیچد...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
🌹 @Mazan_tanhamasir
🍃بسماللهالرحمنالرحیم 🍃
سلام .... روز زیبای پاییزیتون بخیرعزیزااان 😍
🍂چه زیبا گفتن :
توی گرفتاری باید اندیشه رو به جنب و جوش دراورد نه اعصاب رو …
🍂همه با هم متفاوتیم اما خوشبخت کسی نیست که مشکلی نداشته باشه
خوشبخت کسیه که
با مشکلات مشکلی نداره ...
باید حوصله کرد ،
ایستادگی کرد ،
و صبور بود ...
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔸#کلام_بزرگان
#استاد_قرائتی
✅ من نردبان تو شدم...
میگویند: پدری دست بچهاش را گرفته بود. داشت میرفت. به جایی رسیدند. یک معرکه گیری، معرکه گرفته بود. جمعیت هم ایستاده بودند تماشا میکردند. این بچه قدش کوچک بود. گفت: آقاجون من هم میخواهم ببینم. گفت: بغلم بیا. گفت: من میخواهم بهتر ببینم. گفت: پایت را روی دوش من بگذار.
بچه پایش را روی دوش او گذاشت، بچه که روی دوش رفت گفت: بابا، گفت: بله! گفت: حالا خوب میبینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا، گفت: بله! گفت: از تو بهتر میبینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا، گفت: بله، گفت: اصلاً من میبینم و تو نمیبینی. آخرش پدر گفت: آقا جون اینکه تو می بینی، برای این است که من نردبان تو شدم.
آقای سوپردولوکس! این مادری که لهجه دارد و پدری که پیر شده، این نان مفت به تو داد و شما خوردی و فوق لیسانس شدی. حالا بد مستی نکن. پایت را روی دوش همین پیرمرد گذاشتی و نان مفت خوردی و تحصیل کرده هستی. حالا چه خبر است؟ باید مواظب باشیم.
#تکریم_سالمندان
#سبک_زندگی_اسلامی
🌹 @Mazan_tanhamasir
#تجربه_من
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#تحصیل
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_اول
دختر آخر خانواده بودم و حسابی هم درس خون. سال سوم راهنمایی بودم که خواهرِ اولم ازدواج کرد.
من بعد از اتمام سال سوم دبیرستان وارد حوزه علمیه قم شدم اینجا بود که پای خواستگارای طلبه هم به خونه ما باز شد☺️ در حالی که خواهر دومم ک ۶سال از من بزرگتر بود، هنوز مجرد بود😔
بلاخره پدرم با اصرارهای مادرم به ازدواج من با یکی از این خواستگارای طلبه که همشهری و آشنای دور بودیم رضایت داد اصرار مادرم هم فقط بخاطر راه دوری بود که من باید از شهرمون تا قم تنهایی میرفتم و مادرم میخواست محرمی همراهم داشته باشم تا خیالش راحت باشه و مشکلی پیش نیاد هرچند خودش هم طبق رسم فامیل ناراحت بود که دختر کوچیکه رو زودتر از بزرگه عروس کرده، خواهرمم خیلی از این بابت ناراحت بود. اما این سنت شکنی برکتی داشت که خواهرم بعد از من عقد کرد و تازه قبل از من عروسی کرد و رفت خونه خودش.
به این ترتیب من سال ۹۰ در سن ۲۱ سالگی با یک طلبه ازدواج کردم و هر دو درس میخوندیم. دوست داشتم مهریه ام ۱۴تا سکه باشه اما هرچی تلاش کردم و با پدر و مادرم صحبت کردم راضی نشد. الان که خودم مادر شدم درکشون میکنم به همین خاطر با خودم میگم کاش رو حرفشون حرف نمیزدم و بحث نمیکردم و ناراحتشون نمیکردم چون به هر حال من مهریم رو بعد از عقدم به شوهرم بخشیدم البته بین خودمونه فقط یا میتونستم بدون اینکه کسی بفهمه بعد عقد مهریه ام رو به همون ۱۴تا تغییر بدم، لزومی نداشت اینقد بحث کردن.
به هر حال ما بعد از ۲ سال عقد رفتیم کربلا و بعد هم یه ولیمه ساده توی خونه پدرشوهرم دادیم و با یه جهیزیه ساده بدون تخت و مبل و بوفه و خیلی وسایل غیرضرور دیگه رفتیم خونه بخت. حتی تا چند ماه اول ماشین لباسشویی و کمد لباسی و پشتی و چرخ خیاطی و آبمیوه گیر هم نداشتیم چون پدر من در شرایط مالی خیلی بدی بودن و بعضی وسایل رو کم کم برای ما خریدن.
خب ما هم چون شوهرم اون زمان هنوز درس میخوند و کار ثابتی نداشت و با شهریه طلبگی زندگی میکردیم، نمیتونستیم خودمون اون وسایل رو بخریم.
به هرحال دوست نداشتیم عقدمون تا بهتر شدن شرایط مالی خانواده ام طول بکشه چون همینجوری هم خیلی طولانی شده بود پس توقعات رو کم کردیم و با حداقل ها توی شهر غریب یه خونه ۵۰ متری اجاره کردیم و رفتیم سرخونه زندگیمون.
با اینکه دوتایی درس هم میخوندیم اما زود حوصله مون سررفت برا همین سالگرد ازدواجمون من باردار شدم و خدا یه دختر ناز به ما داد.😍 و از قدم خیرش ما ماشین 🚙خریدیم. و من درسم رو غیر حضوری ادامه دادم.
این دختر ناز شب بیداری هاش وقتی نوزاد بود و شیطنتاش وقتی یه کم بزرگتر شد خیییلی زیاد بود و چون همش با خواهرزادم مقایسه میشد که سه ماه از دختر من بزرگتره و برعکس دختر من بسیییار بچه آرومی بود به همین خاطر جیق وگریه و شیطنت دختر من بیشتر جلوه میکرد و موجب گله و شکایت اطرافیان میشد. من از این بابت خیلی ناراحت بودم هرچند به روی خودم نمی آوردم تا بزرگترا ناراحت نشن و سر این مساله کوچیک و زودگذر کدورتی بین بزرگترا پیش نیاد.
دخترم ١۵ ماه داشت و اذیتهاش کم شده بود و ما با شیرینی های بچه داری خوش بودیم و من در حال گذراندن امتحانات پایان ترم بودم و اصلا متوجه عقب افتادن دورم نبودم، بعد امتحانات متوجه شدم. تا بیبی چک بگیرم و امتحان کنم کلی نذر و دعا کردم که حامله نباشم اما بودم.
وقتی به شوهرم گفتم اول دوتایی خندیدیم اما طولانی نبود. یه حدیث از معصوم داریم که اگر کسی رو به خاطر کاری سرزنش کنی حتما خودت به اون مساله دچار میشی. من قبل از اون موقع همیشه خانم هایی که بچه شیر به شیر داشتن رو سرزنش میکردم که چرا مراقب نبودن و مایه بی فرهنگی میدونستم. خدا منو ببخشه.
به همین خاطر خجالت میکشیدم و از سرزنش دیگران هم میترسیدم تصمیم گرفتیم به کسی نگیم پس بلافاصله رفتیم قم و تا۴ ماهگی به کسی نگفتیم.
توی این ۴ماه ما اسبابکشی هم داشتیم که خودم تمام کارهای نشستنی مثل جمع کردن وسایل و چیدن توی کارتن تا باز کردن و چیدن آشپزخونه رو انجام دادم و بقیش رو شوهرم و برادرشون.
دخترم ۲سالش بود که پسرم دنیا اومد و منم درسم تموم شد و فوق لیسانسمو گرفتم فقط پایان نامم مونده بود. از قدم خیر پسرم ماشینمون رو هم عوض کردیم و یه ماشین بهتر گرفتیم.
برا زایمانم اومدم شهرمون، خونه مامانم اما بعد دنیا اومدن بچه دخترم خیلی اذیت شد و حسودی میکرد و از شدت ناراحتی یه تب عجیب کرد که هرکار میکردیم قطع نمیشد و خیلی شیطنت میکرد و پسرمم شب بیداری داشت و همه خسته شده بودن و گاهی اطرافیان دخترمو دعوا میکردن به همین خاطر به شوهرم گفتم بریم خونه خودمون هرچند میدونستم خیلی شرایطم سخته اما باید کنار می آمدم. پسرم ۱۲ روزه بود و با یه بچه ۲ساله برگشتیم قم
ادامه 👇
🌹 @Mazan_tanhamasir