❣ #سلام_امام_زمانم❣
🍃با هر نفسی #سلام کردن عشق است
🍂آقابه شمااحترام کردن عشق♥️است
🍃اسم قشنگتان چون به میان می آید
🍂از روی ادب #قیام کردن عشق است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
@Mazan_tanhamasir
─═इई🌿✨🌺✨🌿ईइ═─
🗓 #حدیث_روز
حضرت امام على عليه السلام
لَو يَعلَمُ المُصَلّى ما يَغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ؛
اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 175 ، ح 3347
⭕️ #حدیث
⭕️ #نماز
@Mazan_tanhamasir
─═इई🌿✨🌺✨🌿ईइ═─
👌 نکته ی امروز 👌♥️
#مناجات شهید دهہ هفتادی
روحمان از بین رفته ،
سرگرم بازیچه دنیاییم ،
« الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ»
ما هستیم .
مردهام ، تو مرا دوباره حیات ببخش ،
خوابم ، تو بیدارم ڪن
خدایا ... !
بہ حرمت پای خسته ی رقیه (س) ،
بہ حرمت نگاه خسته ی زینب (س) ،
بہ حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج) ؛
بہ ما حـرڪت بده .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_عباس_دانشگر
#مناجات
#ارتباط_باخدا
@Mazan_tanhamasir
─═इई🌿✨🌺✨🌿ईइ═─
داستان کوتاه
👨🏫معلم : تو یه کاغذ بنویسید
⁉️⁉️ شجاع ترین آدما کیا هستند ؟
🔹اصغری نوشته بود:
غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنا میکنه
🔹اکبری نوشته بود :
اونی که شب میتونه تو قبرستون بخوابه
🔹انصاری نوشته بود :
اونایی که تنها تو جنگل چادر میزنند و از حیوانات وحشی نمیترسند
خلاصه هر کسی یه چیزی نوشته بود...
🟢اما علوی یه چیزی نوشته بود که تن معلم رو لزراند و با چشمی گریان گفت :
بچه ها ! با این انشایی که علوی خواند؛ فهمیدم متاسفانه من هم شجاع نبودم و الان دیگه فرصت از دستم رفته است اما شما که فرصت دارید شجاعتتون رو نشون دهید...
✍اون بچه تو کاغذش نوشته شده بود :
👌شجاع ترین آدمها اونهایی هستند کـه
خجالت نمیکشن و دست پدر و مادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!
✅یادمون باشه
تو خونه ای که بزرگترها کوچک میشن
کوچکترها هرگز بزرگ نمیشن
🌹@Mazan_tanhamasir
👇🙃😎
ماجرای رشوه آمریکاییها به ناخداهای نفتکشهای ایرانی
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام:
🔹ما در داستان ارسال بنزین به ونزوئلا، برادری را با اقتصاد ترکیب کردیم. اینگونه نبود که فقط بنزین بدهیم و پولی هم نگرفته باشیم. ما قبل از رسیدن کشتی های مان به ونزوئلا ما به ازای آن را گرفته بودیم.
🔹آمریکاییها آمدند به ناخداهای کشتیهای ما پیشنهاد و وعده پول دادند تا مسیرشان را عوض کنند اما این پیشنهادها بی شرمانه از سوی عزیزان ما مورد پذیرش قرار نگرفته و کشتیها به ونزوئلا رسید.
🔹کشتیهای ما در وسط مسیر بودند که برخی در داخل کشور گفتند باید کشتیها را برگردانیم زیرا احتمال جنگ وجود داشت اما مدیریت تحول خواه بچههای سپاه را بالا سر ناوهای آمریکاییها فرستاد تا بدانند دست ما بسته نیست.
#اقتدار_ملی
#ونزوئلا
🆔 @Mazan_tanhamasir
🔴دروغگویی رسانههای ضدانقلاب در معرفی یک روحانی بهعنوان جاسوس سیا
🔸وب سایت خبری ایندیپندنت، با انتشار تصویر حجتالاسلام سید محمود موسوی، رئیس ستاد بازسازی عتبات عالیات خوزستان، او را بهجای جاسوس دستگیر شده که محل تردد سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی را لو داده بود، معرفی کرده است.
🔹این در حالی است که نام کامل جاسوس دستگیر شده «سید محمد موسوی مجد»، فرزند «سید کاظم» است اما نام رئیس ستاد بازسازی عتبات عالیات «سید محمود موسوی» فرزند «خداداد» میباشد./
تصویر این جاسوس محکوم در پست بعدی👇👇👇
❇️@Mazan_tanhamasir
🔴تصویر موسوی مجد جاسوس محکوم به اعدام منتشر شد
🔹تصویری از محمد موسوی مجد، جاسوس محکوم به اعدامی که در حوزههای مختلف امنیتی اطلاعاتی را جمع آوری و در اختیار سرویس های جاسوسی سیا و موساد قرار داده بود.
❇️@Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻هانیه توسلی: "اگر به گذشته برگردم، در سن بیست سالگی ازدواج میکنم و چهارتا بچه میارم."
🔻مرجانه گلچین: "فرزند ندارم. تازه میفهمم چه اشتباه بزرگی کردم."
🔻لیلا فروهر: "به خودم ظلم کردم بچهدار نشدم."
👈 سلبریتی ها، در حوزه خانواده، یا پشیمانند یا پشیمان میشوند.
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
🗣 #بیانات_رهبری
💔 یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ 💔
🤲 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🤲
🆔 @Mazan_tanhamasir 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
💐🎙 #مقام_معظم_رهبری
💢موضوع:چهار پناهگاه برای مصونیت از چهار نگرانی...
🌹 بسیار زیباست 👌👌
#پیشنهادویژه_دانلود 💯💯💯
💢 #درس_اخلاق
💢 #پناهگاه
@Mazan_tanhamasir
─═इई🌿✨🌺✨🌿ईइ═─
خدا تنها تکیه گاه:
ـ🌸º°¨¨°º🌸🏡🏡🌸º°¨¨°º🌸
🌸 #داستان_زندگی_احسان 🌸
قسمت9⃣
🍃🍃مرديم از گشنگي، نمياين براي شام...
اين رو سارا با صداي بلند از توي سالن گفت و موجب شد مادر
احسان سکوت کنه. پدر احسان هم که نيم ساعتي بود، اومده بود
خونه، ادامه داد: انگار حرفاي مادر و پسر نميخواد تموم بشه.
پدر احسان مجدد باصداي بلند، مادر احسان رو صدا زد: مرجان بيا
که دخترخواهرت خيلي گرسنست. و مجدد مشغول کشيدن پيپش شد.
مرجان عطرش رو زد و از پشت آينه بلند شد. از کنار احسان که رد
ميشد گفت: براي شام که اومدي از دل دخترخالت درمياري و از
اتاق خارج شد.
احسان هم دنبال مادر از اتاق بيرون اومد، اما واقعا دلش نميخواست
بره سر ميز شام.
پدرش رو ديد که توي سالن مشغول کشيدن پيپ بود. سلام کرد و
رفت کنار پدرش روي کاناپه نشست. شايد بتونه به بهانه پدر، دقايقي
از نگاه هاي مادرش دور بشه.
بعد از دقايقي مادر، احسان و پدر رو براي شام صدا زد. سرميز شام
احسان همچنان ساکت بود. اما مادر دست برنميداشت و مدام از
اشتباه احسان ميگفت و کارش رو به نحوي توجيه ميکرد. مدام هم
احسان رو نگاه ميکرد بلکه اونم چيزي بگه اما احسان ساکت و سربه
زير شام ميخورد.
بعد شام احسان به سمت اتاقش ميرفت که احساس کرد کسي پشت
سرشه. سارا بود که قدم به قدم داشت دنبالش ميومد. وقتي متوجه
حضور سارا شد، سريعتر قدم برميداشت اما سارا هم سرعتش رو
بيشتر کرد تا کنار احسان قرار گرفت و گفت:
دلم نميخواست خاله بيشتر دعوات کنه، براي همين بهونه شام رو
آوردم.
منتظر بود احسان پاسخي بده، اما احسان چيزي نگفت.
سارا که باز دلخور شده بود، ادامه داد: احسان تو چرا اينقدر عوض
شدي، بچگي اينطور نبودي.
احسان اينبار سکوتش رو شکست و گفت:
اون بچگي بود، ما ديگه بزرگ شديم. اين جمله رو گفت و داخل اتاقش شد.
يکماهي از حضور سارا توي خونشون ميگذشت که يک اتفاق تازه،
تمام وجود احسان رو لرزوند....
این داستان ادامه دارد و از فردا شب حساس تر...
❌❌ ادامه دارد... ❌❌
@Mazan_tanhamasir
─═इई🌿✨🌺✨🌿ईइ═─