eitaa logo
Mazhabiyon|مذهبیون
2.3هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
15.3هزار ویدیو
184 فایل
《بسم الله الرحمن الرحيم》 👊🫡هر روز با کلی کلیپ و عکس و متن ، درباره شهدا و علما و زندگی و آخِرت و #مذهبیونی و #انقلابی #مهدوی و ... در خدمت شما هستم✌️🇵🇸 #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان لطفا کانال مارو معرفی کنید تا تعداد مون بیشتر بشه از اینکه فعالیت نداشتیم شرمنده ام 😔😭😔😭😢
عزیزان چرالف دادیدمنکه توضیح دادم چرادرک نمیکنید😢😭 کارتونوبایدجبران کنید کانال بایدبه1.7K برسه مثل قبلا😔😐
به‌غبارِحرمِ‌کربُبَلایت‌سوگند؛ دوست‌دارم‌که‌شبےدرحرمت‌گریه‌کنم...!🙂🥀
۱۶ بهمن سال ۶۱ آخرین عکسهای داش ابرام یک روز قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی...
هشت معجزه برنامه ریزی
‌‹🕌🕊› تو‌کریمِ‌اهل‌بیتی، من‌تهیدست‌‌و‌فقیر ای‌عصای‌ِ‌دستِ‌مادر، دست‌ماراهم‌بگیر
اگر خبری به تو رسید ❣
اديت گاندویی
اديت گاندو
اديت گاندوی
به‌عکس‌توجه‌کنین(((:
شهید... شهید بهنام محمدی بهنام در تاریخ 12 بهمن ماه 1345 در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به‌دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار. در مقاومت خرمشهر به همراه سایر مدافعین حضور اثرگذاری داشت.بهنام می‌رفت شناسایی.  گاهی گیر عراقی‌ها می‌افتاد. چند بار گفته بود: «دنبال مامانم می‌گردم، گمش کردم.» عراقی‌ها فکر نمی‌کردند بچه 13 ساله برود شناسایی؛ رهایش می‌کردند.یک‌بار رفته بود شناسایی، عراقی‌ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند. وقتی بر می‌گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچ‌چیز نمی‌گفت فقط به بچه‌ها اشاره می‌کرد عراقی‌ها کجا هستند و بچه‌ها راه می‌افتادند.  یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه 7 عراقی را اسیر کرده بود. شهر دست عراقی‌ها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا می‌شد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت می‌کردند. خودش را خاکی می‌کرد. موهایش را آشفته می‌کرد و گریه‌کنان می‌گشت خانه‌هایی را که پر از عراقی بود به‌خاطر می‌سپرد. عراقی‌ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند. گاه می‌رفت داخل خانه‌ها پیش عراقی‌ها می‌نشست مثل کرولال‌ها از غفلت عراقی‌ها استفاده می‌کرد و خشاب و فشنگ و کنسرو برمی‌داشت. خمپاره‌ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛ ناگهان بچه‌ها متوجه شدند که بهنام گوشه‌ای افتاده است و از سر و سینه‌اش خون می‌جوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، در 28 مهر 1359 پر کشید.
بریم سراغ استوری های ستاره سادات قطبی 😘
استوری ستاره سادات قطبی😊👌