eitaa logo
Mazhabiyon|مذهبیون
2.5هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
15.9هزار ویدیو
184 فایل
《بسم الله الرحمن الرحيم》 👊🫡هر روز با کلی کلیپ و عکس و متن ، درباره شهدا و علما و زندگی و آخِرت و #مذهبیونی و #انقلابی #مهدوی و ... در خدمت شما هستم✌️🇵🇸 #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
《ܢ‌ܢܚܩܢ ߊ‌ܠܠܘ ߊ‌ܠܝ‌حܩࡍ߭ ߊ‌ܠܝ‌حࡅ࡙ܩܢ》 《ܦ‌ܣܝ‌ܩߊ‌ࡍ߭ ܩࡍ߭》 ................................................ پارت ۲: بلاخره خونه مرتب شد رفتم چایی درست کردم که صدای زنگ دراومد رفتم آیفون رو زدم و بعد از چند دقیقه در رو باز کردم بعد از سلام و احوال پرسی محمد رو مبل نشست و رفتم تا براش چایی بیارم چایی رو اوردم گذاشتم رو میز و خودم سر صحبت رو باز کردم +خب ؟حالا چکارم داشتی ؟ _اول چایی بخوریم یا بریم سر اصل مطلب؟ +بنظر من که زودتر بریم سر اصل مطلب محمد خنده ای کرد و گفت _خیلی خب حالا اصرار میکنی میگم ‌ +بگو _خب.. ببین ما یکی از نیروهای سایتمون رو انتقال دادن یجای دیگه منم به فرماندمون پیشنهاد کردم چون تو هکری بیای تو سایت ما برای یه مدت خیلی کمی تو یه سری از کارا کمکمون کنی میای ؟؟ +خیر . سوال بعدی _چرا آخه نفس ایرادی داره؟! +نه ایرادی نداره ولی من دلم نیمخواد بیام اونجا کار کنم! _حالا این بار بخاطر من بیا ؟ نگاهی بهش کردم و گفتم باید فکر کنم ،محمد لبخندی زد و گفت +من که میدونم داری ناز میکنی ولی بیا :)؟؟ _فکر میکنم زنگ میزنم بهت خبر میدم +خیلی خب پس من برم ؟ _بودی حالا (با کمی خنده) + نه دیگه منم برم عزیز یه سری لیست خرید داده باید براش تهیه کنم از اون ورم برم دنبال عطیه _آها،خب پس هرجور خودت میدونی. نفس : الان دو ساعت میشد که محمد خداحافظی کرده و رفته بود .. ولی من هنوزم تو فکر بودم . تو فکر اینکه برم اونجا بهشون کمک کنم یا نه ،گیج بودم احساس کردم تصمیم گیری برام سخت شده . برای همین بازم فکر کردم این بار جدی تر و با تمرکز بیشتر ... بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفتم برم و کمکشون کنم . با محمد تماس گرفتم +الو محمد؟ _سلام نفس .جانم کاری داشتی ؟ +اره .. من فکرامو کردم _ نتیجه ؟! +میام کمکتون میکنم _خیلی هم عالی ممنونم ازت فردا صبحم میام دنبالت باهم بریم +باشه _کاری نداری ؟ +نه خداحافظ ادامه دارد.... به قلم :حܢܚࡅ߭ߊ✍🏻🦋
اول 👇