7029389846.mp3
5.61M
#به_وقت_مداحی🎧
زمانباڪسےڪہ
دوسشدارےزودمیگذره...♥️
#پیشنهاد_دانلود🌱
#حسین_طاهری🌺
#کربلا🌸#حسین_جانم❤️
#غریب_طوس🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼
از خدا پرسیدم :
چرا اول، ادم عاشق میشہ
بعد تنها
گفت:منم اول عـاشق
شدم، بعدتنها
گفتم عـاشقِ چھ ڪسی؟
گفت : تو
گفتم چھ ڪسی تنهاٺ گذاشت؟
گفت : خودِ تو
گفتم بزار بیام پیشت خندید
گفت من پیشتم .....
توڪجایۍ....•°| 💔
﴿ تنھاتوییمعبودِمن﴾🌿
#تلنگر🌸
#غریب_طوس🌱🦋
🌼@MazhabiiiTor🌼
༺🦋بِـــســـمِ الله الــرّحــمٰـــن الـــرّحــیـــم🦋༻
🌼حرف ناشناس:
﴿نظر،پیشنهاد،انتقاد و...﴾👇
💌https://harfeto.timefriend.net/16565271226071💌
در خدمتیم...🌱🕊
یا عــلــــی 🖐
7033177447.mp3
15.7M
#به_وقت_مداحی🎧
دوباره بوی محرمت
پیچیده توی قلب نوکرات ...🖤
#امیر_برومند🌺
#غریب_طوس🌸🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼
خبر از دلِ تنگم میدهد ،
لرزش عکس حرم . .
در پیش چشمانم :))
حسین💔!
#حسین_جانم❤️✋🏻#کربلا🌸
#غریب_طوس🦋🌱
🌼@MazhabiiiTor🌼
شھـٰآدت..!
فقطدرجبھہهآےجنـگنیست..
اگرانسـٰانبرآےخداکارکنـدوبہیـٰاداوباشدوبمیـرد؛
شھـیداست.
#شھیدهزینـبکمآیۍ🌱🦋
#وصیـت_شهدآ🌹
#غریب_طوس🌺🍃
🌼@MazhabiiiTor🌼
#شهیدحبیباللهافتخاریان :
خواهران حجاب خود را رعایت کنید که دشمن از همین حجاب شما می ترسد و بدن آنان به لرزه می افتد
خواهرم حجاب تو از خون سرخ من افضل است.
#حجاب🌺🌱
#غریب_طوس🦋💚
🌼@MazhabiiiTor🌼
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_چهل_سوم
شماره خونه لیلا اینا رو گرفتم شوهرش گوشی برداشت و گفت بله بفرمایید
-سلام آقامهدی خوب هستید؟ لیلاجان هست ؟
مهدی:بله یه لحظه گوشی دستتون
لیلا: الو سلام حنانه جان خوبی؟
-سلام لیلا گلی من مدارکمو گرفتم
لیلا:إه خب میام دنبالت بریم ثبت نام
-لیلا الان ساعت ۱۰-۱۱است تا برسی میشه ۲-۳دیگه تایم نیست
لیلا:ای بترکی
که بچه مایه داری اون کله شهر میشینی
-خخخخ
فردا بیا بریم
لیلا: خوبه گفتیا وگرنه یادم نبود
فرداش منو لیلا رفتیم حوزه ثبت نام
بعدشم رفتیم پایگاه ثبت نام دیدار از جانبازان
کلاسای حوزه شروع شده بود
درس حوزه خیلی سخت بود
روزا از پس هم میگذشت
ما دوروز دیگه باید بریم آسایشگاه دیدار جانبازان
شک دارم برم یانه
گوشیمو برداشتم شماره زینب گرفتم
-سلام زینب خوبی؟
زینب:مرسی تو خوبی حنان جان ؟
-مرسی
زینب میگم میشه من نیام دیدار
زینب:چرااااا
-حس میکنم لایق نیستم
زینب :الله اکبر
یعنی چی؟
نخیر نمیشه نیایی
خداحافظ
نذاشت حرف بزنم روسری و چادر معمولیم سر کردم
جانمازم پهن کردم
دو رکعت نماز خوندم بعدش زیارت عاشورا
روبرو عکس حاج ابراهیم همت گفتم : حاجی این حس لایق نبودن ازم دور کن
انگار نمیخاستم آروم بشم
چادر معمولیم با چادرمشکی عوض کردم
از خونه زدم بیرون تا ایستگاه مترو پیاده رفتم اونجا سوار مترو شدم
تا بهشت زهرا
مستقیم رفتم قطعه سرداران بی پلاک
پیش شهیدگمنامی که همیشه میرفتم پیشش
فقط گریه میکردم
تا غروب مزار بودم
نمازمو خوندم به سمت خونه حرکت کردم
بدون خوردن شام رفتم بخوابم
نویسنده:بانو... ش
🌼@MazhabiiiTor🌼
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_چهل_چهارم
نیمه های شب بود یه دشت سبز هیچکس نمیدیدم
راه افتادم تا ببینم اینجای که توشم کجاست
وای خدایا چه درختهای قشنگی
چه شکوفهای خوشگلی
إه اون سمت انگار یکی هستن
صداشون زدم ببخشید آقا
سرشونو برگردوندن دیدم حاج ابراهیم همت هست و بغل دستشم یه آقای هست که روی ویلچر هست
صدای اذان تو دشت پیچید
حاج ابراهیم :خواهر اذانه
یهو چشمام بازشد خدایا خواب بودم
گریم گرفت خدایا آقا ابراهیم همت همه جا میومد کمکم میکرد
گوشیمو برداشتم به زینب پیام دادم زینب من برای دیدار میام آسایشگاه
زینب :باشه عزیزم
روز پنجشنبه که رسید یه روسری زرد و نارنجی سرکردم
سرراهم به پایگاه با زینب یه دسته گل خیلی خوشگل خریدم
ما که رسیدیم پایگاه اتوبوسم رسید
سوار شدیم یه ساعت دیگه رسیدیم آسایشگاه .....
نویسنده: بانو.....ش
🌼@MazhabiiiTor🌼