ارباب صدای قدمت می آید.
_
دارند گوشه کنار شـــهر تـــکیه میزنند
من در غــــم بی تکیه گاهی زیــــنبم...
#حی_علی_العزا✨
#محرم🖤
#غریب_طوس🌸🍃
🌼@MazhabiiiTor🌼
༺🦋بِـــســـمِ الله الــرّحــمٰـــن الـــرّحــیـــم🦋༻
🌼حرف ناشناس:
﴿نظر،پیشنهاد،انتقاد و...﴾👇
💌https://harfeto.timefriend.net/16565271226071💌
در خدمتیم...🌱🕊
یا عــلــــی 🖐
7033177447.mp3
15.7M
#به_وقت_مداحی🎧
دوباره بوی محرمت
پیچیده توی قلب نوکرات ...🖤
#امیر_برومند🌺
#غریب_طوس🌸🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼
Hamid Alimi - Too Del Gham Moonde (320).mp3
5.75M
#به_وقت_مداحی🎧
تو دلم غم مونده یه ماتم مونده یه چند شب دیگه تا به محرم مونده🥺
#حمید_علیمی
#غریب_طوس🌹🖤
🌼@MazhabiiiTor🌼
بوی اشکهای زینب میآید
بوی خاک و خون
صدای مناجات سجاد
صدای قلبِ نگران رُباب
صدای پای کاروان کربلا میآید
این خبر را برسانید به کنعانیها
بوی پیراهن خونین کسی میآید
#پنج_روز_تا_محرم
#غریب_طوس🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
⁵روز مانده تا محرم🍃
مثل یڪ دیوانہ و چشم
انتـظار فصل عشـق
مےشمارم روز و شب را
تا محرم ، یا حسـین (علیہالسلام)
#ݪـٻيڪ_يآ_ځڛيݩ❤️✋🏻
#روز_شمار_محرم🌱
#غریب_طوس✨
🌼@MazhabiiiTor🌼
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_پنجاه_پنجم
یهو یکی صدام کرد
انگار صدای رضا بود
حنانه بیا پیشم
با سرعت برق لباس پوشیدم رفتم مزارشهدا
فقط فقط گریه کردم
هفت هشت ساعت گریه مداوم
از جا پاشدم
گوشیم زنگ خورد
الو
بابا:پاشو بیا خونه
همین سه کلمه رو پدرم بهم گفت اما
این که گفت برگرد خونه داشتم بال درمیاوردم
وسایلم جمع کردم برگشتم خونه بابام
پدرم درحال انجام یه معامله گنده فرش با یه تاجر آمریکایی بود
اما واسطه یکی از دوستاش بود که تو ترکیه تجارت میکرد
جریان چند صد میلیون پول بود
پدرم خیلی خوشحال بود
قرار بود ۱۵ تیرماه معامله انجام بشه
و تاجر ترکی کانترهای فرش را بفرسته آمریکا پول دریافت کنه
پول اصلی که مال بابا بود
بفرسته به حساب بابا
فرش ها ارسال شد ترکیه
دوهفته از ارسال فرشها گذشت
اما هنوز پول ب حساب بابا ریخته نشده بود
هرچقدر هم به گوشی تاجر ترکی زنگ میزدیم فقط
یه جمله مشترک مورد نظر خاموش می باشد نصیبمون میشد
سه هفته گذشته بود که یه ایمیل ناشناس برای بابا اومد
محتواش این بود که دنبال پولت نباش رفیق
نویسنده: بانو....ش
🌼@MazhabiiiTor🌼
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_پنجاه_ششم
شکایت کردیم به پلیس بین الملل
تاجر آمریکایی پول واریز کرده بود به
حساب تاجر ترکی
اون پول را بالا کشیده بود
و شده یه قطر آب
وقتی از دفتر پلیس بیرون اومدیم بابا
تا خونه ی کلمه هم حرف نزد
-بابا یه لیوان آب برات بیارم
یهو غش کرد افتاد زمین
باباااااا
باباااااا
بچه ها زنگ بزنید آمبولانس
بابا را انتقال دادن بیمارستان میلاد
دکتر گفت باید سریع انتقال داده بشه اتاق عمل
ساعتها به کندی میگذشت تا دکتر از اتاق عمل خارج شد
-آقای دکتر چی شد؟
دکتر:تا جایی که به ما مربوط میشد انجام شده
بقیه اش توکل بخدا
دعا کنید براش
باتمام اختلاف نظرها اما پدرم بود
رفتم مزار شهدا رفتم مزار رضا
-رضا
هیچکس رو ندارم جز بابا
پیش حاجی ضمانت کن بابام نره و حالش بهتر شه
عصری برگشتم بیمارستان
بابا به هوش اومده بود
نویسنده: بانو....ش
🌼@MazhabiiiTor🌼