رویای عشق پارت پنجم
_ بله خوبم ممنون اون آقا برادرتون بود؟
+ نه خواستگار سمجم بود
ناگهان رنگ کیان پرید و با دست و پاچگی گفت
_ خواستگار؟! شما قبول کردین؟
+ نخیر آقای سعادت گفتم که مجردم بهتون تو ماشین یادتون رفته؟!
_ اها نه یه لحظه هول شدم یعنی یه لحظه فک کردم بهم دروغ گفتید اصلا چه بحثی میخواید بریم اون کافه ای که سر خیابون اینجاس؟
+ پس بنایی چی؟؟
_ خو بنا کار خودشو میکنه ماهم کار خودمونو لطفا بیایید اصلا برای تشکر که ازم طرفداری کردین
+ اولا من از شما طرفداری نکردم چون مهمان هستید احترامتونو نگه داشتم
بعد با لبخندی ادامه داد
دوما شما نیومده خوب اینجا رو شناختیدها
_ بله پس چی؟
توی راه پیرزنی درحال فروختن دستبند بود که یکی از اون دستبند ها چش یاس رو گرفت رفت جلو و از نزدیک دید
_ واااییی چه قشنگع
پیرزن با لهجه ای عجیب گفت
+ پ میخواسی چیجور باش این مال یه شازده بودی که از مادرش بیهیش ریسیده بعد اونم میدی بی عیشق زیندگیش یعنی همسریش و عیشقشون تا آخر عمریشون پایدار می مونه
کیان با لهن تیکه اندازی گفت
_ اونوقت مادرجان شما اینارو از کجا میدونید؟؟
_ ساکت بی من نگو مادر جان من جای خواهریتم بعدیشم من اینو خودم از قلعه خرابه اون دوتا جوون پیدا کردم داستانیشم همسایه های اونجا بی من گفتن
کیان = حالا قیمتش چنده
+ قیمتش والا زیر ۵۰۰ میلیون بگم کم گفتم شما دوتا چون بهم میایید اونم گفتم ۵۰۰
کیان یه دفعه ای هول شد چون زنش پولاشو ازش گرفته بود و فقط ۵۰ میلیون داشت که یاس گفت =خیلی قشنگه ولی من نمیتونم بخرمش امیدوارم یکی بیاد ازت بگیره فعلا خداحافظ آقای سعادت بریم؟
_ بله بریم بریم فعلا خدافظ
بالاخره رفتن کافه حاج ناصر رو شروع به لطیفه گفتن و خندیدن کردن و چند ساعتی فقط گل گفتن و گل شنیدن تا اینکه عصر شد و کیان یاس رو رسوند خونه جلوی در یاس گفت خیلی ممنون آقای سعادت امروز هم به شما هم به ماشینتون خیلی زحمت دادم
_ ن بابا چ زحمتی ولی تا فردا فک کنم این ماشین از دستم راحت شه
+ بله؟!
_ هیچی شب خوش فعلا من برم
+ شب شماهم خوش خدافظ
ادامه فردا😉
😇@MazhabiiiTor😇
#چادرانه
#حجاب
چادر یعنی عشق
محبت
یعنی میدونم آزارم ولی دوست دارم توی این صدف مشکی غرق بشم گاهی اسیر بودن بهتر از آزادگی هست
آزادی در پهنای چادرم نهفته
آزادی آن نیست که چادر نپوشم
آزادی اونه که نگاه های نا امن مرا فرا نگیرند
چادر هدیه ای پر مهر از مادرم فاطمه الزهرا ( س) است
عطرش رنگش بویش یاد آور مادرم است❤️
♥️→°ღ•≫ @MazhabiiiTor ≪•ღ°←♥️
『 🌿 』
•
.
باید دانست ڪة مشڪلات برای آدمے
و برای رشد دادن اوست..
| لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في کَبَد |
ٍبہ یقیـن ما انسان را در رنج آفریدیم :)🍃
✨^_^ @MazhabiiiTor ^_^✨
『 🌿 』
•
.
یه روزایی دعا میڪردیم خُدایا
شهیدمون ڪن..
الان میگیم خُدایا ڪمڪ ڪن گناه نڪنیم!
مسلمون از دنیا بریم الهی...!
#درگیریات...
💚—•• @MazhabiiiTor ••—💚
#حتمابخونید💢
✍وقتی که حجاب را به دخترم آموختم ...اما عفاف را به پسرم نیاموختم...به پسرم یاد دادم که حیا و نجابت فقط مخصوص زن است
وقتی که به دخترم گفتم که باید به برادرش احترام بگذارد...اما به پسرم نگفتم که به همان اندازه به خواهرش احترام بگذارد...برتر بودن مردانه را به پسرم یادآوری کردم
وقتی که دخترم را برای یک ساعت دیر آمدن به خانه بازخواست کردم...اما به پسرم اجازه دادم که آخر شب به خانه برگردد ...به پسرم آموختم که او بر خلاف خواهرش میتواند خطا کند
وقتی که عشق ورزیدن را برای دخترم نادرست دانستم ...اما از رابطه داشتن پسرم با دختری نامحرم ذوق زده شدم که پسرم بزرگ شده ... هوسباز بودن را به پسرم آموختم
وقتی که از کودکی به دخترم یاد دادم که زن باشد، کدبانو، صبور و فداکار باشد...اما به پسرم فقط آموختم که قوی و قدرتمند باشد..تنها نامی از خانواده را به پسرم آموختم نه مسئولیت خانواده را
بله...من هم مقصرم که وظیفه والدین را به درستی انجام ندادم. من هم به عنوان یک پدر یا مادر، مقصرم که به جای اصلاح خودم و تربیت صحیح فقط به جامعه ام انتقاد کردم.جامعه هرگز به خودی خود درست نمیشود.جامعه نمونه بزرگی از همان خانواده است...
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج💝✨
╔═🍃🕊🍃═════╗
@MazhabiiiTor💚💚💚
╚═════🍃🕊🍃═╝