🌹گر كرب و بلا نبوده ايم ، حال هستيم🌹
🌹گر شام بلا نبوده ايم ، حال هستيم🌹
🌹اي مردم عالم همگي گوش كنيـد🌹
🌹تا آخر خون مطيع رهبر هستيم🌹
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿@MazhabiiiTor🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شهادت
فنا شدن انسان برای نیل بہ سرچشمہ نور
و نزدیك شدن
بہ هستے مطلق است♥️✨🕊
🎀@MazhabiiiTor🎀
#تلنگرانہ‼️
دلشنمیومدگناهکنهامابازهمگفت
اینبارِآخره💔
مواظبِ''بارآخر''هاییباشیم
که''بارِآخرتِمان''راسنگینمیکند...⚠️
🕊@MazhabiiiTor🕊
🛑توجه🛑 🛑توجه🛑
بنا به افتضاح مسئولیناسلامشهری خواهش میکنیم که از این پست حتما حمایت کنید و در کمپین ما شرکت کنید.
⭐️⭐️⭐️
کمپین درخواست برخورد با خاطیان برگزاری مسابقات پرورش اندام اسلامشهر -
با رفتن به لینک زیر و حمایت از این کمپین خبرگذاری فارس پیگیری موضوع را در دستور کار قرار می دهد
برای اینکار نیاز به حداقل ۱۰۰ امضا می باشد لطفا حمایت کنید
https://www.farsnews.ir/my/c/52132
#سلامارباب •°💛
○° این قصه از حوالے دریاشروع شد
با تار و پود چادر زهرا شروع شد
خورشید سر زد و سفرما به ڪربلا
بایڪ سلام صبح بهمولا شروع شد🙃💔
" السلامعلیڪیاحسینبنعلۍ "✋🏻
#صبحٺون_حسینۍ 🌤
#حسینجانم🌱
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@MazhabiiiTor
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
{#حجاب🌱}
بیسیم چی📞
🌸_خواهرااا-خواهرااا......🌸
+مرکز بگوشیم👂
_حجاب!...🌱
حجابتو نو محکم بگیرید...
حتی توی فضای مجازی📱
اینجا بچه ها بخاطر حفظ چادر
ناموس شیعه...
می زنن به خط دشمن)))✨
#حجاب
🦋@MazhabiiiTor🦋
#یاصاحب_الزمان😭😭
#یازینب_کبری💔
🕊خاطره ای از بچه های مدافع حرم 💔👇🏼👇🏼
👈🏼از قول بچه ها میگفتند #داعش اطراف حرم حضرت زینب بودند وبچه های ما هم از حرم حضرت زینب دفاع میکردند ✌️🏼 یه جا که یه محله رو بچه ها از دست داعش آزاد کرده بودند یکی از داعشی ها هم اسیر کرده بودند
اون داعشی اسیر شده خیلی پریشان و ترسیده بود😧بهش میگفتند چیه عمو چرا میترسی !میترسی بکشیمت😏 !
داعشیه هی مرتب به بچه ها نگاه میکرد میگفت👈🏼 اون رفیقتون که دشداشه سفید تنش بود ویه عمامه سبز سرش بود کجا رفت !👉🏼
بچه میگفتند ما همچین رفیقی نداریم😐همه مون لباس رزم تنمون داریم..
داعشی میگفت نه شما دروغ میگید بگو اون عربه که لباس عربی تنش بود و #عمامه_سبز داشت کجاست؟ کجا رفت 😭
بچه ها ارومش کردند که کاریت نداریم✋🏼 ولی باید حقیقت بگی وجریان این شخص عربی که میگی چیه ؟
👈🏼داعشی به حرف میاد میگه من خمپاره انداز بودم و به فاصله یکی دوکیلومتری حرم حضرت زینب ماموریت داشتم #خمپاره بندازم رو حرم حضرت زینب واونجا رو بزنم..💣
میگفت با دوچشمام میدیدم که یه نفری با لباس عربی و#عمامه_سبز رنگ رو حرم حضرت زینب نشسته و هرچی خمپاره مینداختم اون اقا با دستش خمپاره رو میگرفت ومینداخت کنار و مات ومبهوت مونده بودم😳 که این کیه و داره از حرم دفاع میکنه !
بچه ها میگن همگی داشتند گریه میکردند😭😭 بله #حضرت_مهدی خودشون شخصا تو میدان نبرد بودند و #نمی_گذاشتند که به حرم حضرت زینب تجاوزی بشه ایشون خودشون خط مقدم #مدافعان_حرم هستند😭😭😭
🌹ببینید حضرت مهدی چقدر پای #شیعیانش وایساده
واقعا مدافع حرم لیاقت میخواد واقعا نوکری حضرت زینب لیاقت میخواد همه کس لیاقت ندارن برا شهادت
مدافعین حرم گلچین خدا هستند
خوش بحال گلچین شده ها 😭
✨اللهم ارزقنا توفیق الجهاد و الشهادت بحق حضرت بی بی زینب کبری ✨
الهی آمین✋🏼
🍀@MazhabiiiTor🍀
#عاشقانه
یک گنبد فیروزه ای و یک دل سیر سکوت
بشینیم کنار هم دعای فرج رو بخونیم🤲☺️
تو بغض کنی ومن از بغضت اشک بریزم😭
همون لحظه خداروشکر کنم🤲☝️
که یه همسر امام زمانی بهم داده.
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
°•🦋@MazhabiiiTor🦋•°
آرامـــش.. 🌸استــــادپنآهیـــان:
استغــفار ڪـن؛🤲🏻
غـماز دلت میره🌱
اگـر استغفارڪـردے و
غـماز دِلت نرفت...❌
یعنـے دارے خالـے☝️🏻
بندے میڪنـے...
بگـرد گناهـتو پیداڪـن
و اعتراف ڪُـن بهش...🗣
اینـہرازِ موفقیت و
آرامـــش..
♥️💜♥️💜♥️💜♥️💜
💜@MazhabiiiTor♥️
♥️💜♥️💜♥️💜♥️💜
💟👈مذهبـے طوࢪ♡ツ
به نام خدا پلیس بازی به شرط عاشقی🦋پارت۱۹ الان دو روز هست که تو ستادیم از رفتار های ندا،یاسمین،مانیا
به نام خدا
پلیس بازی به شرط عاشقی🦋پارت ۲۰
وقتی رفتم داخل اصلا نگم بغل مامان،بابا رو چقدر گریه کردم خیلییی دلم تنگ شده بود.
رفتم اتاقم که گوشیم زنگ خورد سرهنگ بود جواب دادم.
بهار:بله،سرهنگ؟
سرهنگ:سلام بهار جان
بهار:سلام،بفرمائید
سرهنگ:چندروز دیگه همون محضر باش که صیغه بین تو و ماکان رو تموم کنیم .
بغضم گرفت آره من بهار دلم رو به ماکان بداخلاق باختم دیوونش بودم.
بهار:باشه،سرهنگ ممنون که خبر دادید.
و بدون خداحافظی قطع کردم.
بغضم ترکید من ماکان رو دوست داشتم ،چرا کاری نمی کنه ماکان؟
الان حتما از خداشه که زودتر تموم بشه..
ماکان
از وقتی سرهنگ موضوع رو گفت،دیوونه شدم. نمی دونم باید چیکار کنم.
من بهار رو دوست دارم یعنی عاشقش بودم.
می ترسم به خود بهار بگم بگه نه بدتر از اینی که هستم بشم.
آرشام:چته داداش؟
ماکان:نمیدونم آرشام،نمیدونم
آرشام:من که از دلت خبر دارم،خوب برو بهش بگو
ماکان:میترسم بگه نه،از نه گفتنش میترسم.
آرشام:خوب میخوای من به مامانوبابا بگم موضوع رو زنگ بزنن خونشون،یه قرار بزارن،توکل به خدا ان شاءالله که مشکلی پیش نمیاد و نمیگه نه.
ماکان:باشه.
آرشام:پس،با اجازه شادوماد.
یه لبخند اومد رو لبام،خدایا توکل به خودت.
❌🚫کپی ممنوع🚫❌
♥️@MazhabiiiTor♥️