احمد مراقب بود و در مڪان هاے مختلط پیدا نمےشد...(:
راوے: #مادر_شهید🌻
#شهید_احمد_مشلب🌸
#برادر_شهیدم🌹
#غریب_طوس 🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
ورود ترکش ممنوع⛔️
دکتــــــر با خنده بهش گفت:
برادر! مگه پشت لباست ننوشتی
ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄
پس چرا مجروح شدی؟!
گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده!
- تقصیر من چیه؟!🤕🤷♂😂
#طنز_جبهه ✨
#غریب_طوس 🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
•
اࢪبابم...
گیجوحیࢪآنمنڪندࢪوادیڪربُبݪآ
یکڪلامشڪنبگو:
فعلاحࢪمجاۍتونیست..💔
#هواےحرمتزدبهسرم(:
#دلتنگی🙃
#خادم_الزهرا🌱
🌼@MazhabiiiTor🌼
|🌸🍃|
بی سوادی را گفتند:
|•عشق•| چند حرف دارد؟
بی سواد گفت: چهار حرف ..
همه خندیدند درحالی که بی سواد
راه می رفت و می گفت:
مگر |•مهدی•| چند حرف دارد!؟🫀💛
#خادم_الزهرا🌻
🌼@MazhabiiiTor🌼
‹💙›
-
حقاکہتوازسلالہفاطمہا؎
باخندهخودبہدردماخاتمہا؎...!ジ
#خادم_الزهرا🕊
🌼@MazhabiiiTor🌼
..کتوشلواردامادےاشرا
تمیزونودرکمدنگهداشتهبود
بهبچههاےسپاهمےگفت:
براےاینکهاسرافنشود
هرکدامازشماخواستید
دامادشوید
ازکتوشلوارمناستفادهکنید
اینلباسارثیهےمنبرایشماست
پسازازدواجما
کتوشلواردامادیمحمدحسن
وقفبچههایسپاهشدهبود
ودستبهدستمےچرخید
هرکدامازدوستانشکھ
میخواستنددامادشوند
برایمراسمدامادیشان
همانکتوشلواررامیپوشیدند
جالبترانکه
هرکسیهمانکتوشلوار
رامیپوشید
بهشهادتمیرسید!♥️🙃
روایتیازهمسر↯
#شهیدمحمدحسنفایده🌱
#خادمالزهرا✨
🌼@MazhabiiiTor🌼
آرامش😌یعنی:☝🏻
دراینروزگارڪهشنلقرمزےها🧚♀
خودنمایےمیڪنند😒
متفاوتبمانے :)✨
#پروفایل💕
#دخترانه💕
#چادرانه💕
#خادم_الزهرا💕
🌼@MazhabiiiTor🌼
إِلَهِیهَبْلِیقَلْباًیُدْنِیهِمِنْکَشَوْقُهُ😍
خدایا🤲🏻،قلبیبهمنعنایتکن،🥺
کهاشتیاقشاورابهتونزدیککند❤️
#پروفایل🌸
#خادم_الزهرا💖
🌼@MazhabiiiTor🌼
یکی از رفقا میگفت:
"قصد #ازدواج داشتم🌟
گفتم برم #مشهد و از امام رضا(ع)…
یه زن خوب بخوام...❗️
رفتم #حرم و درخواستمو به آقا گفتم...🗣
شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️
هر جای حرم که میخوابیدم...
خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢
"آقا بلند شو..."
متوجه شدم کنار پنجره فولاد…
یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن…🙈
کسی هم کاری به کارشون نداره.
رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و.......
تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️
صبح شد☀️...پارچه رو وا کردم...☺️
پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم...
چشتون روز بد نبینه…❗️
یهو یکی داد زد :
"آی ملت…شفا گرررفت…😱
.
#پنجره_فولاد_رضا_مریضا_رو_شفا_میده
.
به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭
نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که…
خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️
"مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛
مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..."
.
"آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️
خوابم میومد،جا واسه خواب نبود...
رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴…
همین"
تاااا اینو گفتم…🤒
یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت:
"تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕
خیلی دلم شکست💔
رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم:
"آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔
زن که بهمون ندادی هیچ…
یه کشیده آب دار هم خوردیم.😢
.
همینجور که داشتم نِق میزدم…
یهو یکی زد رو شونم و گفت:
"سلام پسرم❗️
"مجرّدی⁉️"
گفتم آره؛
"من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️
اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛
تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...🙈
.
خلاااااصهههه...
تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁
.
بعد ازدواج💕
با خانومم اومديم حرم...❤️
از آقا تشکر كردم و گفتم:
"آقا،ما حاضریما...😂
یه سیلی دیگه بخوریم و
یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا :) ❤️
(به روایت آقای موسوی زاده)
.
#يا_ضامن_آهو♥
#خادم_الزهرا✨
༺🌼@MazhabiiiTor🌼༻