eitaa logo
💟👈مذهبـے طوࢪ♡ツ
437 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
105 فایل
༺﷽༻ 💛🌻دݪگرم خُدٰایـےاَم،ڪھ بٰا تَمام بَدۍ هٰایَم باز هَوٰادٰار دِلم اسٺ...❥ ツ اَلـّٰلـھُـمَ الـࢪزُقـنـٰا شَـــہــ💔ـٰادَٺ:) ڪُپـۍ؟! وٰاجِبہ مُؤمِن✌🏻 اࢪٺباط با ادمیݩ⬅: @Fatemeh_884
مشاهده در ایتا
دانلود
احمد مراقب بود و در مڪان هاے مختلط پیدا نمےشد...(: راوے: 🌻 🌸 🌹 🌸 🌼@MazhabiiiTor🌼
امام هادی(ع): 👇 خشم بر زیر دستان از پستی است. ✨ 🍃 🌹 🌼@MazhabiiiTor🌼
ورود ترکش ممنوع⛔️ دکتــــــر با خنده بهش گفت: برادر! مگه پشت لباست ننوشتی ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄 پس چرا مجروح شدی؟! گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده! - تقصیر من چیه؟!🤕🤷‍♂😂 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌ 🌸 🌼@MazhabiiiTor🌼
• اࢪبابم... گیج‌و‌حیࢪآنم‌نڪن‌دࢪوادی‌ڪربُبݪآ یک‌ڪلامش‌ڪن‌‌بگو: فعلا‌حࢪم‌جاۍ‌تو‌نیست..💔 (: ‌🙃 🌱 🌼@MazhabiiiTor🌼
|🌸🍃| بی سوادی را گفتند: |•عشق•| چند حرف دارد؟ بی سواد گفت: چهار حرف .. همه خندیدند درحالی که بی سواد راه می رفت و می گفت: مگر |•مهدی•| چند حرف دارد!؟🫀💛 🌻 🌼@MazhabiiiTor🌼
‹💙› - حقاکہ‌توازسلالہ‌فاطمہ‌ا؎ باخنده‌خودبہ‌‌دردماخاتمہ‌ا؎...!ジ 🕊 🌼@MazhabiiiTor🌼
..کت‌وشلواردامادے‌ا‌ش‌را تمیز‌ونو‌درکمدنگه‌داشته‌بود به‌بچه‌هاے‌سپاه‌مے‌گفت: براے‌این‌که‌اسراف‌نشود هرکدام‌از‌شماخواستید دامادشوید ازکت‌وشلوار‌من‌استفاده‌کنید این‌لباس‌ارثیه‌ے‌من‌برای‌شماست پس‌از‌ازدواج‌ما کت‌وشلوار‌دامادی‌محمدحسن وقف‌بچه‌های‌سپاه‌شده‌بود ودست‌به‌دست‌مے‌چرخید هرکدام‌از‌دوستانش‌کھ میخواستند‌داماد‌شوند برای‌مراسم‌دامادی‌شان همان‌کت‌وشلوار‌را‌می‌پوشیدند جالب‌تر‌انکه هرکسی‌هم‌ان‌کت‌وشلوار‌ را‌میپوشید به‌شهادت‌می‌رسید!♥️🙃 روایتی‌ازهمسر↯ 🌱 ✨ 🌼@MazhabiiiTor🌼
آرامش‌😌یعنی:☝🏻 در‌این‌روزگار‌ڪه‌شنل‌قرمزے‌ها🧚‍♀ خود‌نمایے‌میڪنند😒 متفاوت‌بمانے :)✨ 💕 💕 💕 💕 🌼@MazhabiiiTor🌼
إِلَهِی‌هَبْ‌لِی‌قَلْباًیُدْنِیهِ‌مِنْکَ‌شَوْقُهُ😍 خدایا🤲🏻،قلبی‌به‌من‌عنایت‌کن،🥺 که‌اشتیاقش‌اورابه‌تونزدیک‌کند❤️ 🌸 💖 🌼@MazhabiiiTor🌼
یکی از رفقا میگفت: "قصد داشتم🌟 گفتم برم و از امام رضا(ع)… یه زن خوب بخوام...❗️ رفتم و درخواستمو به آقا گفتم...🗣 شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️ هر جای حرم که میخوابیدم... خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢 "آقا بلند شو..." متوجه شدم کنار پنجره فولاد… یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن…🙈 کسی هم کاری به کارشون نداره. رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و....... تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️ صبح شد☀️...پارچه رو وا کردم...☺️ پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم... چشتون روز بد نبینه…❗️ یهو یکی داد زد : "آی ملت…شفا گرررفت…😱 . . به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭 نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که… خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️ "مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛ مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..." . "آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️ خوابم میومد،جا واسه خواب نبود... رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴… همین" تاااا اینو گفتم…🤒 یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت: "تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕 خیلی دلم شکست💔 رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم: "آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔 زن که بهمون ندادی هیچ… یه کشیده آب دار هم خوردیم.😢 . همینجور که داشتم نِق میزدم… یهو یکی زد رو شونم و گفت: "سلام پسرم❗️ "مجرّدی⁉️" گفتم آره؛ "من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️ اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛ تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...🙈 . خلاااااصهههه... تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁 . بعد ازدواج💕 با خانومم اومديم حرم...❤️ از آقا تشکر كردم و گفتم: "آقا،ما حاضریما...😂 یه سیلی دیگه بخوریم و یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا :) ❤️ (به روایت آقای موسوی زاده) . ✨ ༺🌼@MazhabiiiTor🌼༻