✨﷽✨
#پندانه
✍ تقوا چیست؟
شاگردی از عابدی پرسید:
تقوا را برایم توصیف کن.
عابد گفت:
اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی، چه میکنی؟
شاگرد گفت:
پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه میروم تا خود را حفظ کنم.
عابد گفت:
در دنیا نیز چنین کن!
تقوا همین است؛ از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار، زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شدهاند.
✨﷽✨
#پندانه
✍ امنترین جای عالم
اگر به جای گفتن:
دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد؛
بگوییم:
فرشتهها در حال نوشتن هستند؛
نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد!
قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم:
بچه را ول کردی به امان خدا؛
ماشین را ول کردی به امان خدا؛
خانه را ول کردی به امان خدا؛
و اینطور شد که "امان خدا" شد "مظهر ناامنی".
❇️ ای کاش میدانستیم امنترین جای عالم، امان خداست.
✨﷽✨
#پندانه
🔴جوانمردی به جان است نه جامه
مردی نزد جوانمردی آمد و گفت: تبرکی میخواهم. جامهات را به من بده تا من نيز همچون تو از جوانمردی بهرهای ببرم.
جوانمرد گفت:
جامه مرا بهايی نيست. اما سوالی دارم؟
مرد گفت:
بپرس.
جوانمرد گفت:
اگر مردی چادر بر سر کند، زن میشود؟
مرد گفت:
نه.
جوانمرد گفت:
اگر زنی جامهای مردانه بپوشد، مرد میشود؟
مرد گفت:
نه.
جوانمرد گفت:
پس در پی آن نباش که جامهای از جوانمردان را در بر کنی، که اگر پوست جوانمرد را هم در بر کشی، جوانمرد نخواهی شد، زيرا جوانمردی به جان است نه به جامه!
✨﷽✨
#پندانه
✍ بخشی از زيبايیهای وقايع کربلا
زيباترين خواهش يک زن:
همراهکردن زهير با امام حسين (عليهالسلام) توسط همسرش.
زيباترين بازگشت:
توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (عليهالسلام).
زيباترين وفاداری:
آبنخوردن حضرت اباالفضل (عليه السلام) در شط فرات.
زيباترين جنگ:
نبرد حضرت علیاکبر (عليهالسلام) با دشمن.
زيباترين واکنش:
پرتابکردن سر وهب توسط مادرش به طرف دشمن.
زيباترين پاسخ:
«احلي من العسل» جناب قاسمبنالحسن (عليهالسلام).
زيباترين هديه:
تقديم عون و محمد به امام حسين توسط مادرشان حضرت زينب (سلامالله عليها).
زيباترين نماز:
نماز ظهر عاشورا در زير باران تير.
زيباترين جاننثاری:
حائل قراردادن دستها توسط عبداللهبنالحسن (عليهالسلام) و دفاع از عمو.
زيباترين سخنرانی:
سخنرانی امام سجاد (عليهالسلام) و حضرت زينب در کاخ ظلم.
و از همه زيبايیها زيباتر:
جمله «ما رأيتُ الا جميلاً» که حضرت زينب، حيدروار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید: خب چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم.
✨﷽✨
#پندانه
✍️ قبل از اینکه شروع به حرکت کنی، خودت را اصلاح کن
پیر سالکی روزی دو شاگرد برای تربیت گرفت. یکی را اصول معرفت میگفت و دیگری را همیشه خطایش تذکر میداد.
شاگرد روزی از کثرت ایراد و خطاگرفتن استاد خسته شد و بر استاد خود شکوه کرد که در تعلیم خود فرق میگذارد.
پیر مرشد شاگرد را جلوی آینه برد و گفت:
به آینه نگاه کن و روبهروی خود بنگر.
شاگرد گفت:
جز دیدن خود و پشتسر خود، چیزی در آینه نمیشود ببینم.
استاد گفت:
برای تو که بسیار خطای نفس داری، استادت باید همچون آینه باشد، و حال و پشتسر تو را نشانت دهد که رفع و ترک خطا کنی.
آنگاه که چنین شدی، استادت سیماب (جیوه) از پشت آینه برخواهد داشت که شیشهای در مقابل خود بینی و از آن شیشه امام و راه مقابلت برای پیمودن، نشانت خواهد داد.
این مَثَل بدان ذکر کردم تا بدانی بسیاری از ما بهجای تلاش برای رفع عیوب و خطاهای خود میخواهیم راهی نشانمان دهند که فقط جلو برویم، آنگاه به خیال خود جلو میرویم. در حالی که در حال و گذشته خود کلی خطا و اشتباه داریم که نیاز به اصلاح آن است.
امام سجاد (علیهالسلام) میفرمایند:
خداوند کسی را که به آنچه میداند، عمل نمیکند ولی در جستوجوی دانستن بسیار است، دوست ندارد.
✨﷽✨
#پندانه
✅ مکارم اخلاق، بهترین ارث است
✍️پادشاه عرب، بدون مشورتِ پادشاه روم که از دوستان صمیمیاش بود، کاری انجام نمیداد.
او پیکی را نزد دوست خود فرستاد و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست.
وی در نامهاش نوشت:
من برای هر یک از دختران و پسران خویش، مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این کار چیست؟
پادشاه روم جواب فرستاد:
ثروت، معشوق بیوفاست و دوام ندارد.
بهترین خدمت به فرزندان این است که آنان را از مکارم اخلاق و خویهای پسندیده برخوردار کنید، تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.
#پندانه
🔴 آیا حواسمان هست؟
✍ از یک گورکن پرسیدند: تو که با قبر، مرده و جنازه سر و کار داشتی عجیبترین چیزی که دیدی چی بود؟
گورکن گفت: پنجاه ساله که گور میکنم، مرده غسل میدم، اجساد زیادی رو کفن کردم و زیر خاک دفن کردم، ولی عجیبترین چیزی که دیدم خودم هستم. پنجاه ساله با همه چیزایی که دیدم هنوز باور نکردم من هم یه روز میمیرم.
✨﷽✨
#پندانه
🔴 طاعت زِ خدا کن که همه داراییست
✍پیری را جوانی گفت:
میخواهم قدری تو را کمک کنم.
پیر گفت:
من دارم.
جوان گفت:
پس مرا خانۀ خود میهمان کن!
پیر، جوان را به خانۀ خود برد و قدری آب و قرص نانی در برابر او گذاشت.
جوان گفت:
تو که گفتی داری؟
پیر گفت:
این نان و آب در چشم من داشتن است و در چشم تو نداشتن. چگونه کسی بگوید: «ندارم!» در حالی که خدای او وعده داده است اگر فرمان او بَرد، همهچیزش برای اوست؟!
✨﷽✨
#پندانه
🔴 طاعت زِ خدا کن که همه داراییست
✍پیری را جوانی گفت:
میخواهم قدری تو را کمک کنم.
پیر گفت:
من دارم.
جوان گفت:
پس مرا خانۀ خود میهمان کن!
پیر، جوان را به خانۀ خود برد و قدری آب و قرص نانی در برابر او گذاشت.
جوان گفت:
تو که گفتی داری؟
پیر گفت:
این نان و آب در چشم من داشتن است و در چشم تو نداشتن. چگونه کسی بگوید: «ندارم!» در حالی که خدای او وعده داده است اگر فرمان او بَرد، همهچیزش برای اوست؟!
✨﷽✨
#پندانه
🎥 برای دیگران مثل سایه باش
✍مردی همراه پسر خود بر سر مزار پدرش رفت. درختی بر بالای مزار سایه انداخته بود.
پدر گفت:
پسرم! میدانی چرا درختان در بهار با شروعشدن گرما برگ درمیآورند و با سردشدن هوا در پاییز برگهای خود میریزند؟!
چون برگ درخت برای فصول گرم سال است که سایهای برای زیرنشین خود داشته باشد. با شروع فصل سرما، آفتاب را هم حرارتی برای آزار نیست که برگی در روی درختی باشد.
اگر برگ درختان را در تابستان از شاخههای آنان جدا کنی، شاخه درختان خشک خواهد شد، چون حق تعالی حیات یک درخت را به برگ آن منوط کرده است و هیچ درختی را سودی از سایه خود چندان نیست.
بدان خداوند تو را عافیت و قدرت بدن فقط برای استفادۀ خودت نداده است، بلکه باید برای نیازمندان و ضعفا هم سایه داشته باشی.
سعی کن در زمان سختی و حرارت تابستان، کسی را سایه شوی.
✨﷽✨
#پندانه
🔴 شیطانی که در کمین توست
✍پیرمردی به نام «مشهدی غفار» حدود 120 سال پیش، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان، سالها اذان میگفت. پسر جوانی داشت که به پدرش میگفت: ای پدر! صدای من از تو سوزناکتر و دلنشینتر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره بروم و اذان بگویم.
پدر پیر میگفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من میترسم از آن بالا سقوط کنی، میخواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. تو جوان هستی، بگذار عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو.
از پسر اصرار بود و از پدر انکار! روزی نزدیک ظهر، پدر پسر خود را بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل میکرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر میکند.
وقتی پایین آمد، به پسر جوانش گفت:
فرزندم من میدانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست. میدانم صدای تو دلنشینتر از صدای من است. هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است.
آن بالا فقط صدای خوش جواب نمیدهد، نفسی کشته و پیر میخواهد که رام مؤذن باشد. تو جوانی و نفست هنوز سرکش است و طغیانگر، برای تو زود است این بالارفتن. به پایین مناره کفایت کن! بدان همیشه همهٔ بالارفتنها بهسوی خدا نیست. چهبسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی، کاری با تو ندارد.
✨﷽✨
#پندانه
🔴آنچه را ذخیره کردهای، به دست سارق ایام مسپار
✍مردی مزرعهای آفتابگردان کاشت و محصولش را در چند گونی ریخت و در انبار خانهاش ذخیره کرد تا نزدیک عید گرانتر شود و آنها را بفروشد.
دزدی شب به انباری او زد و تمام آفتابگردانها را برد و در ته یکی از گونیها، کمی از آفتابگردانها را رها کرد.
او دست نوشتهای به این مضمون گذاشت:
«زحمت یکسالهات برای من بود. این مقدار را هم گذاشتم، یک موقع نبری مصرفشان کنی. برو کشت کن سال بعد همین موقع باز در خدمتم!»
در روایت آمده است:
«هر روز فرشتهای بین زمین و آسمان ندا میدهد؛ ای مردم بسازید برای ویران شدن، و بزایید برای مردن، و بگذارید دنیا را و بگذرید از مال دنیا برای بردن.»
هرساله جمع میکنیم و دزدِ نفس با خوردن و خوابیدن؛ تمام زحماتمان را از ما میگیرد و میدزدد و ما آسوده برای سالِ بعد کار میکنیم و دو دستی نتیجۀ زحمات و تلاشمان را تحویل سارق ایام میدهیم و روزِ مرگ، میبینیم چیزی برای خودمان باقی نگذاشتهایم و دریغ از هیچ انفاق و بخشش و عمل صالحی!