🍀🍀عن مولاناالإمامِ أمیر المؤمنین عليه الصلاة و السلام:
🍀لِيَخزُنِ الرّجُلُ لِسانَهُ ؛ فإنّ هذا اللِّسانَ جَموحٌ بصاحِبِهِ .
🍀و اللّه ِ، ما أرى عَبدا يَتَّقي تَقوىً تَنفَعُهُ حتّى يَخزُنَ لِسانَهُ .
🍀🍀مولانا حضرت أمیر المؤمنین امام على عليه الصلاة و السلام:
آدمى، بايد زبانش را نگه دارد؛
🍀زيرا اين زبان در برابر صاحبش سركش است.
🍀به خدا سوگند، هيچ بنده اى را نمى بينم كه تقوايش او را سود دهد،
🍀مگر آن گاه كه زبانش را در كام كشد.
نهج البلاغة : الخطبة 176.
🍀🍀🍀🍀🍀
🔅#پندانه
✍ راهی غیرتکراری برای ابراز عشق
🔹یک روز آموزگار از دانشآموزانی که در کلاس بودند پرسید:
آیا میتوانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
🔸برخی از دانشآموزان گفتند:
با بخشیدن، عشقشان را معنا میکنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرفهای دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «باهمبودن در تحمل رنجها و لذتبردن از خوشبختی» را راه بیان عشق میدانند.
🔹در آن بین، پسری برخاست و پیش از اینکه شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد.
🔸یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیستشناس بودند، طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.
🔹آنان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک ببر بزرگ، جلوی زنوشوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری بههمراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
🔸رنگ صورت زنوشوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرئت کوچکترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.
🔹همان لحظه، مرد زیستشناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر بهسمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجههای مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
🔸داستان به اینجا که رسید دانشآموزان شروع کردند به محکومکردن آن مرد.
🔹راوی اما پرسید:
آیا میدانید آن مرد در لحظههای آخر زندگیاش چه فریاد میزد؟
🔸بچهها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
🔹راوی جواب داد:
نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.»
🔸قطرههای بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:
همه زیستشناسان میدانند ببر فقط به کسی حمله میکند که حرکتی انجام میدهد یا فرار میکند.
🔹پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فداکردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد.
🔸این صادقانهترین و بیریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
#سلام_امام_زمانـم♥
سلام بر
مولایی که از آدم تا خاتم
به سویت چشم دوخته اند.
سلام بر شما
و بر روزی که همه فرستادگان خدا
در انتظار رسیدنت هستند.
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ
.
🌹 آیت الله بهاءالدینی (ره) :
🔸 روز قیامت نیکی هایمان را به محبوب ترین افراد زندگیمان نخواهیم داد...!
🔸 بلکه مجبور میشویم به کسی که از او متنفر بودیم و غیبتش را کردیم بدهیم....!
گناه خصوصا حق الناس ، اوج حماقت است نه زرنگی...!
🌺 زرنگی بندگی خداست ♥
═✧❁🌸 ═✧❁🌸❁✧═
🌹👈 حتما بخونید:🌹👇
فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند...
که ناگهان نامش خوانده شد...
"چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟
دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند...
او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود،را فریاد می زد...
نیکی به پدرش و مادرش،روزه هایش،نمازهایش،خواندن قرآنش و...
التماس میکرد ولی بی فایده بود.
او را به درون آتش انداختند.
ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.
پیرمردی را دید و پرسید:
"کیستی؟"
پیرمرد گفت:
"من نمازهای توام".
مرد گفت:
"چرا اینقدر دیر آمدی؟
چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟
پیرمرد گفت:
چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی!
آیا فراموش کرده ای؟
در این لحظه از خواب پرید.
تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد.
*نمازت را سر وقت، چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی.
خدا ميفرماید:
من تعهدى نسبت به بنده ام دارم كه اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نكنم و او را به بهشت ببرم.
2.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️چند ترفند ساده برای تازه نگه داشتن سبزیجات
#لطیفه😁
یا رب ز کرم جزای نیکی بفرست
ماشین و#آپارتمان شیکی بفرست
من میل به تک خوری ندارم، لطفا
از این دم #بخت ها شریکی بفرست
😂😂😂😂
🙏🙏🙏🙏
فقط#لطیفه بود#لطیفه👆👆
🌷🌹🌷🌹🌷
#احکامشرعی🌷🌹🌷🌹🌷
#احکام_دوست_پسر
👫دوستی وارتباط پسر با دختر#نامحرم چه در دنیای حقیقی چه مجازی جایز نیست❌
و فقط ارتباط دختر وپسر در صورتی جایزست که با اطلاع والدین و بزر گترهای فامیل باشد ،
و قصد حتمی برای #ازدواج داشته باشند ،
و این رابطه صرفا به نیت شناخت و فهمیدن خصوصیات دوطرف باشد که برای #ازدواج لازم است و فهم آن منحصر به آن رابطه باشد.👩❤️💋👩
پس این رابطه باید کاملا#عاقلانه و به دور از هوس باشد و با رعایت محدودیت و احتیاط.💑❗️❗️
احکام شیرین
یک استاد دانشگاه مےگفت : شبی در خواب شهید همت را دیدم . با موتور تریل آمد به من گفت : بپر بالا .
از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم ، به در یک خانه رسیدیم . و بعد از خواب پریدم ...
به اطرافیان گفتم به نظر شما تفسیر این خواب چیست ؟ گفتند : آدرس خانه را بلدی ؟ گفتم : بله . گفتند معلوم است ، حاج ابراهیم گفته آنجا بروی .
خودم را به در آن خانه رساندم . در زدم . پسر جوانی دم در آمد . گفتم : شما با #حاج_ابراهیم_همت کاری داشتی ؟ یک دفعه رنگش عوض شد و شروع به گریه کرد .
رفتیم داخل و گفت : چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم . داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم ، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت .
گفتم : می گن شماها زنده اید ، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه . الآن هم شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.