🔰حقیقت مَثَل معروف «خودت میبری و خودت میدوزی»
✍️گویند مردی عصبی در شهر بود که با همه مشکل داشت. روزی پارچهای به خیاطی برد و از او خواست برای او شلواری بدوزد. پارچه را داد و گفت: من یک هفته بعد میآیم شلوار را بگیرم، وقتی آمدم، نگویی پدرم مرده بود، مغازه تعطیل بود؟ نگویی سوزن شکست؟ نگویی، قیچیام گم شده بود؟ گفت و گفت سرانجام گفت: پارچه را بده من، ای مردک اصلا نمیخواهم برای من شلواری بدوزی!! پارچه را برداشت و رفت.
برخی از ما نیز چنین میکنیم، مثال: وقتی پولی نیاز داریم به دوستمان نمیگوییم و بعدا از ما میپرسد چرا نگفتی؟ میگوییم: فکر کردم نداری، و اگر داشته باشی به من نمیدهی، چون ده سال پیش یکبار پول خواستم گفتی ندارم!! اینجاست مثل «خودت میبری و خودت میدوزی» را استفاده میکنند.
عشاق الحسین محب الحسین.مقدم.mp3
4.25M
نماهنگ
یا رفیق من لا رفیق له
🎙کربلایی جواد مقدم
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسن
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
ای کاش مقام او را داشتم
🔹️به برکت فرهنگی که از زمان امام (رحمت الله علیه) در این کشور رواج پیدا کرد، چیزهایی اتفاق افتاد که در طول تاریخ اسلام، به زحمت میشود یکی دو نمونه کوچکش را پیدا کرد.
🔹️کار به جایی رسید که یک طفل سیزده ساله، رفت جلوی تانک، تانک را منفجر کرد. امام (رحمت الله علیه) فرمود رهبر ما این نوجوان سیزده ساله است. یعنی چقدر انسان میتواند در یک عمر کوتاه ترقی کند که مثل امامی، آرزو کند ای کاش مقامی که او دارد برای من هم بود.
۱۳۹۸/۱۱/۲۹
#شهید_فهمیده
📱 @mesbahyazdi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ميخواهمت چُنانكه شب خسته، خواب را
🌹 انتشار شعرخوانی مرحوم قیصر امینپور در دیدار جمعی از شعرا با رهبر انقلاب در ماه مبارک رمضان. ٧٩/٠٩/٢٢
🗓 سالروز درگذشت مرحوم قیصر امینپور شاعر برجسته و خلاق انقلاب
#مولاجانم
🌱شوقِ دیدارِ تو سر رفت زِ پیمانه ما
کِی قدم مینهی ای شاه به ویرانه ما؟!
🌱ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم
سر و سامان بده بر این دلِ دیوانه ما
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
🌹🌹عن مولاناالإمامِ الکاظم عليه السلام:
🌹يا هِشامُ ، إنّ العاقِلَ نَظَرَ إلَى الدُّنيا و إلى أهلِها فعَلِمَ أنّها لا تُنالُ إلاّ بِالمَشَقَّةِ ،
🌹و نَظَرَ إلَى الآخِرَةِ فعَلِمَ أنّها لا تُنالُ إلاّ بِالمَشَقَّةِ ،
🌹فطَلَبَ بِالمَشَقَّةِ أبقاهُما .
🌹🌹مولانا حضرت امام موسی كاظم عليه السلام:
🌹اى هشام! خردمند به دنيا و دنيا پرستان نگريست
🌹و دريافت كه دنيا جز با رنج و مشقّت به دست نمى آيد
🌹و به آخرت نگاه كرد و پى برد كه آن نيز جز با رنج و زحمت به كف نمى آيد.
🌹پس با رنج و مشقّت آن را طلبيد كه پاينده تر است.
الكافي : 1/18/12 .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘در این کلیپ در مورد ساحری صحبت میشه که توبه کرده
و نکته ای میگه که مو به بدن آدم سیخ میشه
☘و اون اینکه زمانی که یک شخصی موسیقی گوش میده اگر پرده از چشمانش کنار میرفت و میدید که چقدر از اجنه و شیاطین در کنارش در حال رقص و پایکوبی و تشویق او هستند از شدت وحشت مجنون و دیوانه میشد
☘دلیل اینکه خیلی از علما حتی گوش دادن به موسیقی مجاز رو هم قبول ندارند برای همین امره
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🟣🟢🟠❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
#سلام_امام_زمانم🥀
📖 السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ بِهِ الْأُمَمَ...
🌱سلام بر آن مولایی که نام و یادش مرهم زخم های مومنان هر امّت در طول تاریخ بوده است.
سلام بر او و بر روزی که همه ستم دیدگان، آمدنش را جشن خواهند گرفت.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله
┄┅═✧🥀❁🥀✧═┅┄
#مولای_من🥀
چه خوب صاحبی دارم من!
🥀میان تمامی آنهایی که میبینم....
دلخوش به "سلام " برآستان جانانی هستم که
حاضر و ناپیداست...
🥀چقدر حاضرید مهربان پدرم که نادیده،
اینهمه مجذوبتان هستم وبیقرار دیدارتان....
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
🔅#پندانه
✍️ گاهی درمان در دارو نیست
🔹پادشاهی بهعلت پُرخوری و پرخوابی دچار درد شکم شد.
🔸هر حکیمی برای معالجه آوردند، سودی بر بیماری او نبخشید و سفتی شکم روان نساخت.
🔹طبیبی ادعا کرد گیاهی در بالای کوهی است که اگر پادشاه آن را بخورد شکم او درمان شود، ولی خاصیت درمانی آن گیاه این است که باید بعد از چیدهشدن سریع خورده شود.
🔸این شرط سبب آن شد که پادشاه نتواند کسی را بفرستد تا آن گیاه را برای او از کوه بیاورد.
🔹تصمیم گرفت در تخت روان او را بالای کوه برند. ولی کسی حاضر به تضمین این امر برای پادشاه بهعلت صخرهایبودن کوهستان نشد.
🔸و پادشاه را یک راه ماند که خود به پای خود به بالای کوه رود.
🔹پادشاه سنگینوزن یک روز بهسختی کوهپیمایی کرد و روز دیگری راه باقی مانده بود برسد که درد شکم شاه خوب شد و بر بیماری او فرجی حاصل شد. پس بههمراه قراول به دربار برگشت.
🔸او که گمان میکرد طبیب در بالای کوه، کنار آن گیاه منتظر پادشاه است بهناگاه طبیب را در شهر یافت و پرسید:
چرا بالای کوه نرفته بود؟
🔹طبیب گفت:
قبله عالم! چنین گیاهی در بالای کوه وجود نداشت؛ درمان درد تو در خوردن دارو نبود. بلکه فقط در حرکت و راهرفتن بود و من چنین کردم که تو تکانی به خود دهی و راهی بروی تا درمان شوی.
🔸ساعتها اندیشه کردم تا چگونه تو را به درمان مورد نیازت نزدیک کنم و راهی جز این نیافتم.
🔹پادشاه بر ذکاوت طبیب احسنت گفت و او را به دربار خویش در طبابت جای بخشید.