﷽
#سلام_امام_زمانم💚
مرده از فیض تو احیاگر جان میگردد
عالم پیر از این نشئه جوان میگردد
سر تسلیم بہ پاے تو فرود آوردم
ڪہ بہ انگشت ولاے تو جهان میگردد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🌹🌹
✍امام على عليه السلام:
به خدا سوگند، هرگز ملتى در زندگىِ مرفّه و پر نعمتى نبوده اند و نعمت و رفاه از آنان زائل نشده است، مگر به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند،
چرا كه خداوند به بندگانش ظلم نمى كند. اگر مردم به هنگامى كه بلاها و سختى ها بر آنان فرود مى آمد و نعمت ها از دستشان مى رفت، با نيت هاى خوب و دلى مشتاق به پروردگارشان پناه مى بردند، بى گمان هر از دست رفته اى به آنان باز مى گشت و هر فاسدى اصلاح مى شد.
📚نهج البلاغه، از خطبه 178
💠: @momenane313🌷
#کمخونی
#نشانه_کمخونی
🍎 خستگی زودرس، بیحالی و بیحوصلگی😞
🍎کاهش تمرکز ذهنی و کاهش حافظه☹️
🍎 قاشقی شدن شکل ناخن ها(کم خونی حاد)😱
🍎تپش قلب💓
🍎ضعف کم و گاهی ضعف بالا🤔
🍎رنگ پریدگی😮
🍎ریزش مو😵
🍎 سرگیجه🤯
🍎کاهش اشتها و عدم میل به غذا🤢
🍎بی حسی و سردی انگشتان دست و پا😐
🔷🔷🔷
🔴 تصاویر تاریخی قابل تأمل
💢دو تصویر در تاریخی نزدیک به هم ...
✅✅ سیاستمداری که روزی دست راست خود را برای وطن داد و امروز دست چپ اش را سپر حمایت از تولید جوانان ایرانی کرد...
افتخار_ملی
#رهبر_حکیم_انقلاب
🌹🌹🌹
16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #واحد احساسی
🍃قبله عاشقان بُود تربت باصفای تو
🍃کعبه ز دور میبرد سجده به کربلای تو
🎤 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
🔷🔷🔷
🌺🌺وَ عَن أبِى الحَسَن عليه السلام :
مَنْ قَصَدَ اِلَيْهِ رَجُلٌ مِنِ اخْوانِهِ مُسْتَجيرا بِهِ فى بَعْضِ اَحْوالِهِ فَلَمْ يُجِرْهُ بَعْدَ اَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ، فَقَدْ قَطَعَ وِلايَةَ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ.
🌺از امام رضا عليه السلام روايت است:
كسى كه يكى از برادران دينى اش براى كارى به او پناه آورد ولى او، با آنكه مى تواند، پناه ندهد و كارى برايش نكند، رشته ولايت خداى متعال را بريده است.
بحار الانوار، ج 72، ص 181.🌺🌺
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
*آقای قرائتی:*
*بزرگواری تعریف میکرد.👇پدرم در سال چهل ازدنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،*
*در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست.*
*( در بزم غم حسین مرا یاد کنید)*
*بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟*
*روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!*
*وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :*
*در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند.*
*ازقضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،*
*من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :*
*حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که درخانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.*
*من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟ من طلبی از حاجی ندارم !!*
*بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.*
*گذشت و گذشت تا اینکه بعد ازمدتها شنیدم حاج عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته*
*آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم*
*وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیرگریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شدازاو پرسیدم توچرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :*
*آنروز بعد ازخرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود. حاجی فهمید که ما هم فقیریم، شاگردش را به دنبال مافرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،*
*من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است*
*حوالهء آقا امام حسین علیه السلام است ،*
*لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!*
*تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید.*
*و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!*
*وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم.*
*همانگونه که درعزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،*
*همانگونه که درعزاء بر سینه میزده مرهمی هم بر سینه دردمندان نیز بوده ،*
*و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده*
*و او یک حسینی، حسینی راستین بوده است .....*
*اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره*
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴