گَر دَهد دست ڪه روزے به وصال تو رِسم
با تو گویم ڪه مرا بیتو چهها پیش آمد...!(:
@MehrOmah
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟
زخمیام ، زخمی سراپا ، میشناسیدم؟
بـــا شما طی کـــــردهام راه درازی را
خسته هستم ، خسته ، آیا میشناسیدم؟
راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ "
تا غزلهای شما، ها ! میشناسیدم؟
این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما ، میشناسیدم
پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا ، میشناسیدم
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگــــانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا ، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریـــا میشنـاسیدم
اصل من بــــودم ، بهــانه بود و فرعی بود
عشق"قیس"و حسن"لیلا" میشناسیدم؟
در کف "فرهـاد" تیشه من نهادم ، من !
من بریدم "بیستون" را میشناسیدم؟
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی میشنـاسیدم
من همانم ، آشنــای سالهـای دور
رفتهام از یادتان!؟ یا میشناسیدم!؟
حسین منزوی
@MehrOmah
حالم بد است مثل زمانی که نيستی
دردا که تو هميشه همانی که نيستی
من بی تو در غريب ترين شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نيستی؟
غلامرضا طریقی
@MehrOmah
گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی
ظنّم نه چنان بود که با ما تو چنینی
بر آتش تیزم بنشانی بنشینم
بر دیدهٔ خویشم بنشانم ننشینی
ای بس که بجویی تو مرا باز نیابی
ای بس که بپویی و مرا باز نبینی
با من به زبانی و به دل باد گرانی
هم دوستتر از من نبود هر که گزینی
من بر سر صلحم تو چرا جنگ گزینی
من بر سر مهرم تو چرا بر سر کینی
گویی دگری گیر مها شرط نباشد
تو یار نخستین من و باز پسینی
سنایی