#اشعار_مهدوی
من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم
ازآن روزی که اربابم شود بیمارمی ترسم
🍃🌺🍃
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند
من ازگرداندن یوسف سر بازار می ترسم
🍃🌺🍃
همه گویند این جمعه بیا ، امّا درنگی کن
ازاین که باز عاشورا شود تکرارمی ترسم
🍃🌺🍃
تمام عمر،خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم
🍃🌺🍃
شنیدم روز و شب ازدیده ات خون جگر ریزد
من از بیماریِ آن دیدۀ خونبار می ترسم
🍃🌺🍃
به وقت ترس و تنهایی تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبرخود نگذار می ترسم
🍃🌺🍃
دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن
من ازنفرین و ازعاق پدر بسیارمی ترسم
🍃🌺🍃
هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم
زهجرانت نترسیدم ولی این بارمی ترسم
🍃🌺🍃
دمی وصلم،دمی فصلم،دمی قبضم،دمی بسطم
من از بیچارگیّ آخر این کارمی ترسم
🍃🌺🍃
جهان را قطرۀ اشک غریبی می کند ویران
من ازاشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم
🍃🌺🍃
🔹شاعر: مهدی بقایی
•┈••🌿🌹🌿✾🌿🌹🌿••┈•
👇👇👇👇
@Mehrban_tar_az_madar
#اشعار_مهدوی
گفتم: شبى به مهدى، بردى دلم ز دستم
من منتظر براهت، شب تا سحر نشستم
گفتا : چكار بهتر از انتظار جانان
من راه وصل خود را، بر روى تو نبستم
گفتم: دلم ندارد بى تو قرار و آرام
من عقده ى دلم را امشب دگر گسستم
گفتا:حجاب وصلم باشد هواى نفست
گر نفس را شكستى، دستت رسد بدستم
گفتم: ببخش جرمم، اى رحمت الهى
شرمنده ی تو بودم، شرمندهى تو هستم
گفتا: هزار نوبت از جرم تو گذشتم
پرونده ى تو ديدم، چشمان خود ببستم
گفتم: كه (هاشمى) را جز تو كسى نباشد
چون تير از كمان هر آشنا بجستم
گفتا: مباش نوميد از خانهى اميدم
من كى دل محبّ شرمنده را شكستم؟
📚mekyalalmakarem.com
•┈••🌿🌹🌿✾🌿🌹🌿••┈•
👇👇👇👇
@Mehrban_tar_az_madar
#اشعار_مهدوی
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگیست
کمتر دلم برای شما تنگ می شود
•┈•••••✾•••••┈•
👇👇👇👇
@Mehrban_tar_az_madar