ّ عزیز من!
💠 امروز که روز تولد توست، و صبح بسیار زود برخاستم تا باز بکوشم که در نهایت تازگی و طراوت، نامه ی کوچکی را همراه شاخه گلی بر سر راه تو بگذارم تا بدانی که عشق، کوه نیست تا زمان بتواند ذره ذره بسایدش و بفرساید، ناگهان احساس کردم که دیگر واژه های کافی نامکرر برای بیان احتیاج و محبتم به تو در اختیار ندارم…
🔹صبور باش عزیز من صبور باش تا بتوانم کلمه ای نو، و کتابی نو، فقط برای تو بسازم و بنویسم، تا در برابر تو این گونه تهی دست و خجلت زده نباشم…
🔹بانوی من باید مطمئن باشد که می توانم به خاطرش واژه هایی بیافرینم ، همچنان که دیوانی…
🔹با وجود این ، من و تو خوب می دانیم که عشق، در قفس واژه ها و جمله ها نمی گنجد ـ مگر آن که رنج اسارت و حقارت را احساس کند. عشق، برای آن که در کتاب های عاشقانه جای بگیرد، بسیار کوچک و کم بنیه می شود.
🔹 عزیز من! عشق، هنوز از کلام عاشقانه بسی دور است.
📗 چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی( نامه بیست و پنجم )
#برشی_ازیک_کتاب
@Mehremaandegar
💠 چه جوری خدا رو #ببینیم ؟
خدا رو نمی شه با #چشم دید .
چرا ؟
چون خدای بزرگ مثل ما یا چیزای دیگه نیست که بشه با چشم اونو دید . البته ما خیلی چیزا رو با چشمامون نمی بینیم ؛ مثلاً اون پَرده چرا تکون می خوره ؟
چون باد بهش می خوره .
آیا بادِ کولر رو میتونی ببینی ؟
نه .
آفرین ! درسته ؛ ما باد رو نمی تونیم با چشم ببینیم ، ولی بادی #وجود داره که پرده رو حرکت میده . اگه باد بهش نمی خورد که حرکت نمی کرد ، درسته ؟
بله .
پس باد #هست ، ولی ما نمی تونیم اون رو با چشم ببینیم . خیلی چیزای دیگه هم هست که وجود دارن ولی دیده نمی شن ، مثلاً این گل رو بو کن ! چه بویی میده ؟
بوی خوبی داره .
تو میتونی این بو رو با چشمات ببینی ؟
نه .
بوها و صدا ها هم هستند ، ولی ما نمی تونیم با چشمامون اونا رو ببینیم . پس خیلی چیزا هستند که ما با چشمامون نمی تونیم اونا رو ببینیم . خدا هم با چشم دیده نمیشه . البته درسته که خدا هم با چشم دیده نمیشه ولی با همه چیز فرق داره ، یعنی خدا مثل باد و بو نیست . این مثال ها رو برات گفتم تا فقط ذهنت رو کمی روشن تر کنم ، ایشالا وقتی بزرگتر بشی و چیزای بیشتری یاد بگیری ، پاسخ سوالت رو بهتر می فهمی .
📗 شصت پرسش اعتقادی ، سید رضا طباطبایی ، ص ۲۴
#برشی_ازیک_کتاب
@Mehremaandegar