eitaa logo
حدیث آرزومندی
626 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
74 ویدیو
182 فایل
✅️ اطلاع رسانی برنامه‌ها، کوته نوشته‌ها و آرشیو مطالب حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدمهدی رفیع پور تهرانی(دامت برکاته) 🔻 استاد سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم آدرس اینستاگرام: Rafipour_ 📖 مدرس: https://t.me/ostadrafipour_madras ارتباط: @rez_vaan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 نتیجهٔ مجالست با عالِم دین‌دار در فتنه‌های روزگار 🔹 «جناب حجّة الإسلام آقای [محمّدعلی] شاه‌آبادی به نقل از جناب حجّة الإسلام آقای حاج سیّد جعفر حیدری نقل فرمود: 🔸 در نزدیکی شهرستان تفت، باغ بسیار بزرگی وجود داشت که از نعمت قنات پرآبی نیز برخوردار بود. مالک این باغ، زردشتی و باغبان آن مسلمان بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مالک به همراه فرزندان‌اش از ایران فرار کرد. 🔹 پس از گذشت حدود ۱۵ سال و اطمینان از این‌که خطری وی را تهدید نمی‌کند، تصمیم به بازگشت گرفته و به ایران بازمی‌گردد. در ابتدا جرأت رفتن به سمت باغ خویش را نداشت؛ ولی پس از مدّتی، روزی تصمیم می‌گیرد که باغبان مسلمان را خواسته و با پرداخت اجرت زحمات چندین ساله‌اش، باغ را تحویل بگیرد. 🔸 بنابراین به دنبال وی می‌فرستد تا با او به نحوی معامله کند و مجدّداً باغ را به تصرّف درآورد. پس از حاضر شدن باغبان مسلمان و احوالپرسی گرم و نرم او، رو کرده و می‌گوید: هر مقدار از باغ و آب می‌خواهی بردار و بقیّهٔ آن باغ را به من تحویل بده؛ من قصد دارم باقیماندهٔ این باغ را به فرزندم که جوان و نیاز به کار دارد واگذار کنم! 🔹 باغبان مسلمان پس از قدری فکر کردن می‌گوید: اجازه بده من با یکی از علماء مشورت کرده و پس از آن، تصمیم خودم را بگیرم. مالک زردشتی قبول کرده و باغبان مسلمان نیز بلافاصله به سوی شهرستان یزد حرکت و به نزد یکی از علماء بزرگ آن شهر می‌رود. پس از بازگو کردن جریان، تکلیف دینی خویش را می‌طلبد. آن عالم بزرگوار بلافاصله به او می‌گوید: باید زمین و اموال زردشتی را که امانت در دست توست، به او بازگردانی؛ تو اجیر آنان بوده‌ای، نه مالک آن زمین. 🔸 آن‌گاه سؤال می‌کند: حسابی در بانک باز کرده و تمام درآمدهای باغ را به آن حساب ریخته‌ام، و تنها به همان میزانی که صاحب باغ قبلاً مزد به من پرداخت می‌کرد، در این چند سال از آن پول برداشت کرده‌ام و بقیّهٔ پول تماماً به امانت باقی است. آن عالم بزرگ می‌گوید: باید این پول‌ها را نیز به او بازگردانی، روزیِ تو با خداست. 🔹 باغبان مسلمان پس از خداحافظی به شهرستان تفت بازگشته و به نزد مالک زمین رفته و پول‌ها و کلید باغ را به او تحویل می‌دهد. آن‌گاه به قصد خداحافظی از جای برمی‌خیزد که برود. مرد زردشتی که از رفتار باغبان مسلمان سخت به حیرت افتاده بود، متعجّبانه می‌گوید: واقعیّت آن است که قصد من واگذاری زمین به فرزندان‌ام نبود؛ بلکه می‌ترسیدم اگر بگویم باغ را می‌خواهم و تو باید از این باغ بروی، تو جوسازی کرده و مرا از هستی بیاندازی. خواهش می‌کنم بگو این تصمیم را با مشورت چه کسی گرفتی؟ 🔸 مرد زردشتی پس از دانستن نام عالم بزرگ یزد، چنین ادامه می‌دهد: من این باغ را با تمام آن پول‌ها در اختیار تو قرار می‌دهم و تا هر زمان که خواستی از این باغ و آن پول‌ها استفاده کن؛ اگر خواستی مبلغی برای من نیز بفرست. 🔹 آن‌گاه آن مرد زردشتی به شهرستان تفت بازگشته و پس از بازگو کردن داستان زمین برای تعدادی از زردشتیان تفت و یزد، به شهرستان یزد رفته و در محضر آن عالم بزرگ به اسلام می‌گروند. پس از پذیرش اسلام، او نیز این جمله را اضافه می‌کند: اگر همهٔ مسلمانان چنین بودند، الآن یک زردشتی وجود نمی‌داشت». 📚 (صالحان - از سری کتاب‌های شمیم عرش -، ص۴۱ - ۴۳) ⚫️ 💡 حالا بیاید ببیند که مسلمانان را به زور از دین بیرون می‌کنند و عارف‌نمایان هم برای آبادکردنِ دنیای خودشان تأیید و ترویج می‌فرمایند. @cheraghe_motaleeh