✅ خداوند وعده داده است که خود، از ما دفاع کند!
مرحوم استاد علی اکبر پرورش میفرمودند:
روزی در اوج تهمتها و تخریبها علیه مرحوم شهید بهشتی، به ایشان عرض کردم:
وضعیت به گونهای شده که حتی دوستانِ شما، نمیتوانند از شما دفاعی بکنند، چرا خودتان در این اوضاع و احوال از خودتان دفاعی نمیکنید و مسائل را با مردم در میان نمیگذارید؟
فرمودند:
فلانی! ما وظیفه داریم خدمت بکنیم و خداوند هم قول داده است که از ما دفاع کند، و بعد، این آیه شریفه را خواندند:
اِنّ اللهَ یُدافعُ عن الذینَ آمنوا انّ اللهَ لا یُحبّ کلّ خَوّان کفور- سوره حج، آیه ۳۸- (خداوند از مومنان دفاع میکند. خداوند خیانتگرانِ کُفران پیشه را دوست ندارد.).
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
سیره شهید بهشتی، ص۵۵۳، نشر شاهد، نقل خاطره از محمد علی معلّی.
🌹🌹🌹
✅ من دردِ دلم را با خدا میگویم!
خانم عزت الشریعه مدرس مطلق- همسر شهید بهشتی- میگفتند:
وقتی مخالفان و دشمنان شروع به تهمت زدنهایِ نا به جا و ناروا علیه دکتر کردند، و به تدریج این مسئله، باور همه شده بود، به ایشان گفتم:
آقا! در رادیو و تلویزیون جواب این تهمتها و افتراها را بدهید!
فرمودند:
چرا بروم و خاطر مردم را در رادیو و تلویزیون تلخ کنم؟ چه بگویم؟ من دردِ دلم را با خدا میکنم. خدا خودش همه کارها را درست میکند!
در واقع ایشان برای تعریف یا تکذیب کسی کاری نمیکردند. همه کارهایشان برای خدا بود. نه از تعریف و تمجید کسی راضی و خشنود میشدند و نه با مخالفتهای کسی، ناراحت و دلگیر. از هیچ کس انتظار و توقعی نداشتند، و همین باعث شد بعد از شهادتش، دوست و دشمن همه برای او گریه کردند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، ۹۰/۴/۷.
🌹🌹🌹
✅ احترام رئیس جمهور باید حفظ شود!
میتینگ ۱۴ اسفند ۵۹ که توسط بنیصدر در دانشگاه تهران تدارک شده بود، مستقیماً از تلویزیون پخش میشد و شعارهایِ (مرگ بر بهشتی) شنیده میشد.
یکی از آشنایان که تصادفاً آن روز در خانه ما بود، حرفِ نامناسبی در باره بنیصدر گفت. پدر با شنیدن آن توهین، خیلی ناراحت شدند و به ایشان فرمودند:
یادمان باشد که ایشان رئیسجمهورِ قانونیِ کشور هستند، باید احترام شان حفظ شود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
روزنامه اعتماد، شماره ۳۷۱۱، تاریخ ۹۵/۱۰/۱۵، نقل خاطره از: سید علیرضا بهشتی، فرزند شهید بهشتی.
🌹🌹🌹
✅ من برای دلخوشی و پسندِ کسی، مستحبات را به جا نمیآورم!
مرحوم آیت الله شهید بهشتی مقید بودند ذرهای عوام فریبی در رفتار و گفتارشان نباشد. زمانی که رئیس دیوان عالی کشور بودند، به ایشان گفتم:
فردی ادعا میکند شما در اذانتان «أَشهَدُ أَنَّ عَلیاً وَلِی الله» را نمیگویید، فردا او را وقت نماز میآورم تا نادرستی حرفش به او اثبات شود!
فردا همین کار را کردم، اما شهید بهشتی در اذانشان «أَشهَدُ أَنَّ عَلیاً وَلِی الله» را نگفتند!
بعد که علت را پرسیدم، گفتند:
گفتن این عبارت، مستحب است و من برای دلخوشی و پسندِ کسی، مستحبات را به جا نمیآورم!
تا این حد از عوام فریبی و ریا، بیزار بودند! ایشان همواره میگفتند:
یکی از مشکلات جامعه ما عوام زدگی و عوام فریبی است. نباید مردم را به دروغ، دلخوش کنیم، چون بالاخره دستمان رو میشود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر، گفتگو با مرحوم دکتر محمد جواد اژهای.
🌹🌹🌹
✅ دیدم اخلاص ندارم، نگفتم!
آقای ناطق نوری در باره اخلاص مرحوم شهید دکتر بهشتی میگفتند:
اوایل انقلاب منافقین شایعه کرده بودند که:
شهید بهشتی سُنّی است و به ولایت امیر المومنین علی (ع) اعتقادی ندارد و حتی در اذان و اقامه، عبارتِ (اَشهدُ انّ علیاً ولی الله) را در نماز نمیگوید!
به شخصی که این شایعه را باور کرده بود، گفتند: در نماز جماعت ایشان شخصاً شرکت کن تا خودت شهادتِ به ولایتِ علی (ع) را با گوشهای خودت بشنوی! از آن طرف دوستان به شهید بهشتی هم گفتند:
اگر ممکن است امشب این عبارت را کمی بلندتر بگوئید تا این آقا بشنود و رفع شبهه بشود!
آن شب شهید بهشتی آن عبارت را- که مستحب هم هست- نگفتند. بعد از نماز وقتی از ایشان پرسیدند:
آقا! چرا امشب (اشهد انّ علیاً ولی الله) را نگفتید! فرمودند:
من تمام وجودم به ولایت امیرالمؤمنین (ع) شهادت میدهد، اما امشب دیدم اگر بگویم به خاطر ولایت و محبت امیر مومنان (ع) نیست، بلکه به خاطر این است که یک مخالفِ خود را راضی کنم، پس نگفتم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از سایت انتخاب.
🌹🌹🌹
✅ الان آنها را محاکمه نکنید چون عصبانی هستید!
روزی که خبر رسید آقای بهشتی شهید شده است، من و جمع دیگری از قُضات که خیلی از آنها هنوز در قید حیات هستند، در خدمت مرحوم آیت الله محمدی گیلانی بودیم. ایشان رئیس شعبه اول دادگاههای انقلاب در اوین بودند. این فاجعه به گونهای بود که هیچ کس دیگر، یارایِ کار کردن نداشت. همه دفتر آیت الله گیلانی جمع شدیم. سکوت مرگباری در آن جا حاکم بود.
همان موقع تلفنِ سیاسی آیت الله گیلانی به صدا در آمد. ایشان گوشی را برداشتند و بعد از سلام چند بار «چشم» گفتند.
بعد از اتمامِ تلفن و قطع تماس آقای محمدی گیلانی گفتند:
حاج احمد آقای خمینی بود و از طرف امام پیام دادند که:
این روزها که قُضات، عصبانی هستند، قضاوت نکنند!
این نوع مسائل را شما در کجا سراغ دارید؟! در حالی که ما آن روزها در جنگ داخلی بودیم. اما همان روز وقتی هنوز ساعت اداری شروع نشده بود، امام خمینی(س) به قُضات توصیه کردند تا زمانی که عصبانی هستید، قضاوت نکنید!
وقتی که قاضی، عصبانی است حتما از مسیر بیطرفی و جاده عدالت خارج می شود و نسبت به کسی که با او مخالف است، ظلم و ستم خواهد کرد. اسلام از این جهت منع کرده و قاضی نباید در قضاوت، جانبدارِ یک طرف باشد، چه متهم، چه شاکی و چه متشاکی.
آن روز امام خمینی(س) تأکید کردند که این روزها قضاوت نکنید و بگذارید تا اوضاع آرام شود. من فکر نمیکنم هیچ مصیبتی بالاتر از شهادت بهشتی برای انقلاب و امام خمینی(س) بود و امام خمینی(س) آن موقع سفارش متهمان و دشمنان و یا مجاهدینِ خلقی را که در زندان بودند، کردند و فرمودند:
الآن آنها را محاکمه نکنید، چون عصبانی هستید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری جماران، گفتگو با علی یونسی- وزیر اسبق اطلاعات- ۱۴۰۰/۴/۸
🌹🌹🌹
✅ انحراف از همین جا آغاز میشود!
این جا لازم میدانم باز هم به نقش شهید دکتر بهشتی در تصویب قانون اساسی بپردازم. قانون اساسی در منعِ مطلقِ شکنجه، یک اصل دارد. اصول قانون اساسی بر دو بخش است. بعضی از اصول آن، مطلق است. یعنی هیچ احتیاجی به قانون ندارد. مثل این که پرچم جمهوری اسلامی ایران سه رنگ است، احتیاج به هیچ قانون دیگری ندارد. ولی بعضی از اصول قانون اساسی، اصلِ موضوع را میگوید و جزئیات، به قانونِ موضوعه واگذار شده و مجلس باید توضیح بدهد. مثل این که چگونه باید «عدالت» اجرا شود و یا «حدود» باید چگونه باشد و سایر قوانین، به مجلس موکول شده است.
تعدادی از اصول قانون اساسی- که البته زیاد نیست- راه دخل و تصرف و تفسیر را بسته است. قانون گفته شکنجه، ممنوع است و اقراری که با شکنجه گرفته شود، اعتبار ندارد، حتی اگر حقیقت باشد. یعنی اگر کسی تحت شکنجه به جرمی اعتراف کرده باشد، قانون اساسی آن اعتراف را قبول ندارد، اگرچه درست هم باشد. این اصل از اصرارهایِ شهید بهشتی است. وقتی شهید دکتر بهشتی اصرار داشتند این اصل را در قانون اساسی بیاوریم، یکی از بزرگانِ جمهوری اسلامی و فقها- که رئیس حوزه علمیه بود و بعد رئیس خبرگان شد و استاد اخلاق هم بود- میفرمودند:
مطلق نکنید و بگویید ممنوع است، مگر به حکم قانون!
حتی ایشان مثال زدند که شما یک نفر را گرفتهاید و میدانید او قاتلِ شهید مطهری را میداند و مثلاً اگر چند سیلی به او بزنید، قاتل شهید مطهری را معرفی میکند، به سیستم قضایی، پلیس و امنیت اجازه بدهیم چند سیلی به این فرد بزند، تا قاتل شهید مطهری را معرفی کند!
مرحوم بهشتی فرمودند:
انحراف از همین جا شروع میشود، اگر ما یک مورد هم اجازه دادیم، این یک مورد در عمل، به صد مورد تسرّی پیدا میکند. کافی است در این جا ما یک روزنه باز کنیم، به زودی به یک پنجره، پنجره به زودی به یک در تبدیل، و کمکم کلِ دیوار برداشته میشود و هر مأموری به خودش اجازه میدهد برای راحتی به خودش زحمت ندهد مجرم را پیدا کند، به راحتی به هر کس مظنون میشوند، او را تحت فشار قرار بدهند و شکنجه بدهند تا به نتیجه برسند!
مرحوم بهشتی اجازه ندادند برای این که یک حقوقدان و جهاننگر بود، آینده را میدیدند و میدیدند که این فشارهای دهه ۶۰ بالأخره تمام میشود و نباید فشار، شکنجه، اذیت و آزار، تعقیبات زیاد، تنگ نظریها و سختگیریها به یک عادت تبدیل شود. اگر ما اجازه دادیم، به سرعت تبدیل به عادت، و بعد کمکم تبدیل به قانون و بعد کمکم اسلام و جمهوری اسلامی میشود. بخشی از فاجعهای که امروز داریم مربوط به این است. امروز چون ما شهید بهشتی را از دست دادهایم این مشکلات را داریم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری جماران، گفتگو با علی یونسی- وزیر اسبق اطلاعات، ۱۴۰۰/۴/۸
🌹🌹🌹
✅ این شعارها مهم نیست،
اینها بچههایِ ما هستند!
روزی که شهید بزرگوار آیت الله بهشتی رئیس دیوان عالی کشور بودند، من خدمت ایشان رفتم. وقتی به کاخ دادگستری نزدیک شدم، تقریباً اطراف کاخ دادگستری به وسیله هواداران گروهِ مجاهدین خلق محاصره شده بود و شعارهای تندی علیه ایشان میدادند و «مرگ بر بهشتی» میگفتند. ما که عاشق شهید بهشتی بودیم، وقتی وارد این صحنه شدیم خیلی مُتاذّی و متأثر شدیم.
به هر حال به سختی از داخل این جمعیت عبور کردیم و وارد ساختمان دادگستری شدیم و به دفتر ایشان رفتیم.
صدایِ «مرگ بر بهشتی» مدام به گوش ما میآمد. وقتی وارد دفتر ایشان شدم، دیدم آن جا هم شعار علیه بهشتی به گوش ایشان میآمد ولی ایشان بدون توجه به این شعارها، راحت و خونسرد نشسته و کار خودشان را میکردند.
من واقعاً به اندازهای ناراحت شدم که اصلاً یادم رفته بود، برای چه کاری رفته بودم.
وقتی خدمت ایشان نشستم، با همان بشاشت و خندهرویی که داشتند، استقبال کردند و فرمودند: کارتان را بگویید!
گفتم: این چه بساطی است که اطراف شما هست؟ من اصلاً یادم رفته که چه کار داشتم. ایشان فرمودند:
این شعارها مهم نیست، اینها همه بچههایِ خود ما هستند. تحمل داشته باشید و بگذارید دیگران حرفشان را بزنند، شعار بدهند و نظرشان را بگویند. مادامی که کسی دست به اسلحه نبرده، در این مملکت، آزاد است. این بزرگترین پیامی بود که من در آن ملاقات از این بزرگوار شنیدم که برای شعارها، اهانتها و توهینهایی که به ایشان میشد، هیچ اهمیت نمیدادند و به آنها هم حق میدادند، که شعار بدهند و با این تعبیر که آنها، فرزندان ما هستند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری جماران، گفتگو با علی یونسی- وزیر اسبق اطلاعات، ۱۴۰۰/۴/۸
🌹🌹🌹
✅ شکوه شگفت بهشتی؛
شهید بهشتی را بعضیها ندیدند و از نزدیك با او آشنا نبودند. او همان طوری كه میگفت:
ما راست قامتانِ جاودانهِ تاریخیم!
در بحبوحه آن شورای عالی قضایی كه هنوز قانونی نبود [و در] مصادرهها و زندان كردنها، دستِ قضات باز بود، او چقدر متّقیانه و مدبّرانه و حكیمانه عمل كرد خدا میداند!
ایشان درس مرحوم علامه طباطبایی هم میآمد، میدیدیم خیلی خوش فهم است! در دستگاه قضایی هم با هم و كنار هم بودیم، میدیدیم خوش دین است! بعد از رحلت و شهادت او همه دوستان خیلی مضطرب و نگران و غمگین بودند، من در آن اتاق شورای عالی قضایی كه محل كار ما بود، یك روز بیش از حدّ معمول برای ایشان قرآن خواندم، بعد خوابم برد و خوابیدم، دیدم در كمال جلال و شكوه دارد میرود، گفتم: كجا؟! اشاره كرد به قصرِ مُجلّلی، گفت: آن جا!
این بهشتی بود! اگر علمش، اگر دیانتش، اگر تقوایش [ملاحظه شود معلوم می شود چه انسان بزرگی بود]؛ آن جا كه كارهایِ ضروری بود، میگفت:
هشت دقیقه به من فرصت بدهید، من این هشت ركعت نماز ظُهْرَین را بخوانم، خب دیگران هم میخواندند! اینها را ما از دست دادیم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال اسرا، آیت الله العظمی جوادی آملی، خطبههای نماز جمعه،۸۴/۴/۳
🌹🌹🌹
✅ شهید بهشتی روز شهادت به همسرش چه گفت؟
هفتم تیرماه ۶۱ و بهمناسبت اولین سالگرد شهادت آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از اعضای سرشناس حزب جمهوری در دفتر مرکزی این حزب، روزنامه جمهوری اسلامی در ویژهنامه خود به این مناسبت با عزتالشریعه مدرس مطلق- همسر شهید بهشتی- مصاحبهای انجام داد.
گزیدهای از این گفتوگو را که در روزنامه «فرهیختگان» منتشر شده است، در ادامه میخوانید:
اول انقلاب بود که ایشان وصیتنامهای نوشتند و به من دادند و گفتند چون شما فعلا سرپرست بچههای من هستید و من برادری ندارم، از شما میخواهم که شما این سرپرستی را بکنید و خودتان را از همین حالا آماده کنید که خودکفا باشید و هم زن باشید و هم مرد باشید!
ما هم خودمان را مهیا کرده بودیم و از توطئهها و تهمتها و ناسزاگوییها و تلفنهایی که در طول هفته به ما میزدند و به دروغ میگفتند آقای بهشتی شهید شدند، ترور شدند و … ما همیشه آماده شهادت ایشان بودیم تا آن شبی که این حادثه اتفاق افتاد.
ما در شب پیش از هفتم تیر قرار بود به منزلی که گرفته بودند، بیاییم. ایشان یک ماه آخر وقتی از منزل میخواستند بیرون بروند غسل میکردند و وضو میگرفتند. روز هفتم تیر که آمدند لباس بپوشند به من گفتند که قبای نو (که خودم برده بودم داده بودم و برایشان دوخته بودند) را بدهید بپوشم. خودشان را مرتب کردند و بعد گفتند شما بیایید توی اتاق، من نمیخواهم جلوی بچهها حرف بزنم. ایشان به من گفتند:
من دیگر بعد از این که شما ۱۶ تا ۱۷ سال خانه به دوش بودید، ناراحتم از این که شما میخواهید اثاث کشی کنید. من گفتم هیچ مهم نیست و فکر میکنم که تازه اول زندگی من است، بعد دیدم که ایشان خیلی ناراحت هستند و گفتند:
من به خاطر این که شما دست تنها، باز دوباره میخواهید این کارها را بکنید ناراحت هستم. گفتم هیچ مسالهای نیست. بعد ایشان گفتند:
خانم شما از دست من راضی باش!
من ناراحت شدم و گفتم:
من نمیخواهم هیچ وقت چنین حرفی را از شما بشنوم. من نارضایتی از دست شما ندارم!
ایشان گفتند:
۲۹ سال است زندگی مرا با سختی و تنگدستی، شما دنبال کردید و مثل یک برادر و دوست، پشت سر من همه جا در خارج و ایران بودید، مرا حلال کنید!
من که دیدم خیلی ایشان ناراحت هستند، گفتم: آقا ما که چیزی نداریم، میخواهید این منزلی که ما داریم با یک منزل توی شهر معاوضه کنیم که شما ناراحت نباشید از این که ما منزل مردم میرویم؟ ایشان گفتند:
نه دیگر حوصلهاش را ندارم، آخر عمری دیگر به این کارها نمیکشد!
یک دفعه من گفتم:
چرا آقا آخر عمری؟ گفتند:
دیگر آخر عمر است، شما خودتان بایستی بفهمید که دیگر آخر عمر من دارد شروع میشود!
ایشان موقعی که از منزل ببرون رفتند، حتی بعد از ظهر هم به منزل تلفن زدند و به پسرم گفتند: میخواهم با مادرت حرف بزنم. گفته بود، نیست و دکتر گفته بودند:
فکر میکنم که دیگر من نرسم با مادرت حرف بزنم و همین هم بود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری شفقنا، ۱۴۰۰/۴/۵.
🌹🌹🌹
گفتنی است همسر شهید بهشتی در سال ۱۳۷۹ از دنیا رفت و نزدیک شهید بهشتی در بهشت زهرای تهران دفن شد.
رحمت و رضوان الهی بر آن دو...
⚘شهید مظلوم
علامه مصباح :
🔸️بالاترین تهمت ها را به مرحوم #شهید_بهشتی می زدند تا آنجا که امام فرمود بهشتی قبل از اینکه به شهادت برسد مظلومانه ترور شخصیت شده بود. ظلمی که به بهشتی شد از همه ظلمها بالاتراست .اینها جریاناتی است که در همین اوایل انقلاب اتفاق افتاد. احتمال بدهید که این جریانات تمام نشده باشد وهنوزهم اگر با فعالیت های نظامی به نتیجه نرسند بخواهند با فعالیت های سیاسی اسلام را از صحنه خارج کنند.
۹۲/۰۹/۱۹
⬅️ روحانیت در کلام شهید بهشتی
⭕️ وای به روزی که علمای یک امت درصدد برآیند بر اساس پسند مردم حرف بزنند؛ خواه این مردم، مرتجع کهنه پرست باشند، خواه مردم نوپرداز و نوپرست.
🔔 وظیفه عالم، گفتن «حق» است؛ خواه حق با کهنه جور درآید و خواه با نو. حق از آن کهنههایی است که هرچه کهنه تر میشود، قیمتش بیشتر است.
📚 گزیده دیدگاه های شهید بهشتی، ص ۱۹۱
🆔@tahavol_howze