eitaa logo
مصباحیه ...
135 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
527 فایل
مصباحیه ... اَلا ولایحمل هذا العَلَم اِلّا اهل البصر و الصّبر... معرفی شخصیت الهی و جهادی آیت الله #مصباح_یزدی...🌹 همراه با مطالب گوناگون خبری، تحلیلی، بصیرتی، اخلاقی، معرفتی و...🌸🌸🌸 @Soukhtee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺سه حاجت! 🔹آیت الله میرزا در حضور آیات عظام سید محمد حجت، سید حسین بروجردی و سیدمحمدتقی خوانساری تشرف خود را اینگونه ذکر کردند: 🔅بنده مبتلا به یرقان هستم و علی رغم مسافرت به خارج مداوا نگشته. در سال 1365ق که توده ای ها بر شمال و غرب کشور مسلط بودند، عازم زیارت حضرت (ع) بودم که در اتوبوس حالم منقلب شد. 🌀مسافران احتمال سکته داده و مرا از اتوبوس بیرون آوردند. در آن حال مشاهده کردم که در عرفات هستم و دیدم که نورهای زیادی از آسمان به سمت زمین می آیند و دیدم که مردم به سمتی متوجه هستند. ▪️پرسیدم چه خبر است؟ ▫️گفتند که رسول خدا (ص) تشریف آورده اند. 💠به آن سمت رفتم و 14 خیمه کنار هم نصب شده بود. اولین و بزرگترین خیمه برای رسول خدا (ص) بود. وارد شدم. بعد از زیارت، خواستم از کسالت و حاجات چیزی بگویم. حضرت فرمودند: چون تو زائر فرزندم رضا (ع)‌هستی، به خیمه ایشان برو و عرض حاجت کن. ⚡️خدمت حضرت شرفیاب شده، عرض حاجت کردم: 🌱در مورد حاجت "رفع کسالتم"، فرمودند: تقدیر الهی بر این است که تا زنده ای با تو باشد. 🌱در مورد حاجت "رفع فتنه توده ای ها"، فرمودند: «به همين زودي شر آنها مرتفع خواهد شد و تا شما با قبور و مجالس سوگواري ما ارتباط داريد در امانيد». 🌱حاجت سوم هم که شخصی تر بود، وعده اجابت فرمودند. 📚گنجینه دانشمندان ج 4
🔺توسل به (ع) ▫️آیت الله : 🔹مدتها به همراه پسر عمویم مشغول به علم کیمیا بودیم برای به دست آوردن نقره و طلا. این کار علاوه بر صرفه اقتصادی نوعی تفریح برای ما بود. 🔸پس از مدتی شخصی به خانه ما آمد و چند نسخه برای دستیابی به علم کیمیا به ما داد و ما دوباره مشغول شدیم؛ در میانه کار پسر عمویم وفات کرد و کار ما تعطیل شد. 🔅روزی در ضمن پاکسازی و تطهیر اتاق آزمایش، به طلای 16 عیاری در ته یکی از ظرفها برخورد کردم. اما هر چه کردم نه فرمول یادم آمد و نه می توانستم از آن دل بکنم. این امر پریشان خاطرم کرد. ⚡️برای رهایی از این فکر عازم حرم امام رضا شدم. یک روز به حضرت عرضه داشتم: «یا فرمول را به یادم آر و یا منصرفم کن. اگر از این اضطراب و پریشانی نجاتم دهی کتابی به نام اربعین در فضائل امیرالمؤمنین بنویسم». 💠آن شب طوری آسوده خوابیدم که گویا هیچ اشتغال ذهنی نداشته ام. از فردا به کتابخانه رفتم و مشغول نوشتن کتاب اربعین گشتم. 📚کتاب زندگانی سردار كابلی، صفحه 123-126.
🔺اضطراب امام رضا (ع) ◾️علاّمه : 🔹در روز دوشنبه سوّم جمادى الاولى يعنى همان روز رحلت آیت الله ، ساعت يازده قبل از ظهر در مشهد مقدس در حجره‌اى كه در صحن جديد داشتم، خواب قيلوله بودم. 🔸 ناگاه ديدم حضرت (عليه الصلاة و السلام) با حالى پريشان از حرم مطهر بيرون آمده و عازم است كه به جائى برود. ▪️بعد از تقديم سلام و اخلاص، عرض کردم: آقاجان چرا مضطربى و كجا تشريف مى‌بريد؟ ▫️فرمودند به قم مى‌روم. ▪️گفتم براى چه؟ ▫️فرمودند: سيد محمّد حجّت از دنيا رفته است. 🍁 از خواب پريدم و يك ساعت بعد، راديو فوت آن مرحوم را خبر داد.
🔺شصت و نه بار! ▫️ آیت‌الله سیّدعباس کاشانی به نقل از آیت‌الله مرعشی نجفی: 🔹 وقتی آیت‌الله حاج شیخ از دنیا رفتند، خیلی متأثر شدم. شب که شد نماز وحشت برای ایشان خواندم و سوره یس هم تلاوت نمودم. 🔸همان شب در عالم خواب دیدم باغ بسیار با عظمت و بزرگی که نمی توان آن را وصف نمود، است. تعجب کردم؛ من حدود شصت سال در قم هستم چنین باغی را ندیده‌ام. 🔷 یک استخر بزرگ وسط آن باغ بود که آبش صاف، مثل شیر بود. کنار آن تختی از سنگ مرمر بود. دیدم آقای حائری روی آن نشسته‌اند. از ایشان پرسیدم: اینجا کجاست⁉️ 🔶 گفتند: وادی السلام و قطعه‌ای از بهشت که مرحمتی امام رضا علیه السلام است. ⚡️بعد گفتند: پناه به خدا از مرگ؛ ما همه چیز را مشاهده کردیم. تا مرا در قبر گذاشتند، قبر روشن شد و یک کرسی گذاشته شد، آقایی روی آن نشستند. به من الهام شد که ایشان علیه السلام هستند. 🔅 آن حضرت به من رو کردند و بعد از تفقّد زیاد فرمودند: شیخ مرتضی ۶۹ بار به زیارت ما آمده‌ای، ۶۹ بار بازدید طلب داری، این اوّلی آن است، باز هم خواهم آمد. 🌱 اینجا را از خدا برای شما گرفته‌ام و در عالم در برزخ متنعّمی، در قیامت هم شما را تنها نمی‌گذارم. 📚 شرح زندگانی آیت‌الله مؤسس و فرزند برومندشان، ص ۱۱٠. 🥺
⚡️عتیق الرضا (ع) 🔰شیخ  در کتاب کرامات صالحین، در احوالات خود می نویسد: 🌀در نوجوانی خویش دچار نوعی بیماری سخت عفونی شدم که بسیار طول کشید. مادر و بستگانم از زندگیم نومید گردیده و بستر مرا رو به قبله افکنده و در انتظار مرگ من نشستند. 🔹حالم به شدت وخیم بود، لحظاتی به حالت بیهوشی می رفتم و لحظاتی به خود می آمدم که ناگاه دیدم گویی روح مرا قبض نموده و جسد بی جانم را در بستر افکنده اند ، دیدم مرا به عالم بالا و تا فضای گسترده ای بردند ، در آنجا دیدم شخصیت بزرگی-که بعدا فهمیدم (ع) است- بر روی کرسی خاصی نشسته و فرشتگان مرگ ارواح را نزد او می بردند و او برخی را با اشاره به سمت راست و برخی را با اشاره به سمت چپ عبور می دهد. 🔸 نوبت به مأمور قبض روح من رسید که دیدم همان بزرگوار با دست مبارک اشاره فرمود که :" این را بازگردان که سه ... باقی دارد. " و آن مأمور بی درنگ مرا به زمین بازگرداند، بار دیگر جسدم را دیدم و دریافتم که الآن به بدنم بر می گردم. 🍁درست در همان لحظات بود که گفته شد : " تو عتیق الرّضایی " یعنی آزاد شده حضرت رضا علیه السلام. ☄درست اینجا بود که برخاستم و در بستر نشستم و بپا خاستم و از وحشت از اطاق بیرون دویدم ، مادرم به گمان اینکه " تب غش " مرا دچار جنون کرده است به دنبال من دوید اما من فریاد کشیدم که : مادر جان نیا که عزرائیل اینجاست و شاید بار دیگر مرا قبض روح کند. 🔺از آن پس به تدریج بیماری رخت بر بست و تا کنون که شصت سال از آن تاریخ می گذرد به کسالت شدیدی دچار نشده ام. 🔻 از این رو همواره با همۀ وجود و اخلاص به پیشگاه مقدسش عرض می کنم که : سرورم! سالارم! ◽️اگر تو حکم غلامی می کنی امضاء ◽️ به هیچ محکمه ، خوفم ز دادگاهی نیست. 😶
🔰دو مکاشفه در سایه الطاف علیه السلام 💠 مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی انصاری همدانی می فرمودند: در حرم امام هشتم حضرت رضا علیه السلام، مرحوم علامه طباطبایی را ملاقات کردم و این در حالی بود که تازه به فراق مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رحمة الله علیه گرفتار شده بودیم. 🌀لذا در آن ایام و در همان ملاقات با عطش خاصی از مرحوم علامه خواستم که از الطافی که امام رضا علیه السلام به ایشان داشته اند، مطلبی را بیان فرمایند. 🔷 مرحوم علامه امتناع کردند، پس از آن که ایشان را به حق امام (علیه السلام) قسم دادم، فرمودند: دو تا از الطافی که حضرت داشته اند بیان می کنم؛ اول این که: 🔺مدتی است که نمی توانم بخوابم چون می بینم تمام اشیاء اطراف مشغول به ذکر پروردگار هستند در نتیجه حیا می کنم بخوابم (يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ). 🔻وقتی نماز می خوانم یک «سید محمد حسین» دیگری در عالم بالا نظاره گر به نمازم در پایین است (این است معنای الصلاة معراج المؤمن).
🔰همه‌چیز را از امام رضا علیه‌السلام نخواهید! 💠 می‌نویسد: 🔅 از استادم آیت‌الله پرسیدم، در جریان حضرت سلیمان چرا خود ایشان عرش بلقیس را از یمن به شام نیاورد، بلکه از دیگران خواست تا این‌که سرانجام عفریت از جن آن را آورد؟ ▫️استاد در جواب من فرمود: 🌀«این‌گونه امور، دون شأن حضرت سلیمان بود. آن جناب کارهای بزرگ‌تر از این‌ها را که دیگران از انجام آن ناتوان‌اند، باید انجام دهد چنان‌که بنده حاجت‌های بسیاری از امام هشتم علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام خواستم و برآورده نشد، ولی وقتی از حضرت ، شاگرد مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام خواستم، برآورده شد! از علیه‌السلام حاجت‌های بزرگ‌تر و معنوی بخواهید!» 📚 کتاب رسم حضور؛ سیره زیارتی علما و بزرگان در حرم رضوی مسلم گریبان صفحه 79.
🔰عنایت (ع) به 📚علامه در جلد دوم کتاب عیون مسائل نفس می نویسد: ✅ در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامع آمل، سرگرم به صرف و تهجد، عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم؛ در رؤیاى مبارك سحرى به ارض اقدس رضوى تشرف حاصل كردم و به زیارت جمال دل آراى ولى الله اعظم، ثامن الحجج، على بن موسى الرضا -علیه و على آبائه و ابنائه آلاف التحیة و الثناء- نائل شدم. 🔹در آن لیله مباركه قبل از آن كه به حضور باهر النور امام (علیه السلام) مشرف شوم، مرا به مسجدى بردند كه در آن مزار حبیبى از احباء الله بود و به من فرمودند: در كنار این تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه بر آورده است، من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم. سپس به پیشگاه والاى امام هشتم، سلطان دین رضا -روحى لتربه الفداء و خاك درش تاج سرم- رسیدم و عرض ادب نمودم، بدون اینکه سخنى بگویم، امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصیل آب حیات علم مى دانست فرمود: نزدیك بیا! 💠نزدیك رفتم و چشم به روى امام گشودم، دیدم ش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه: بنوش، امام خم شد و من زیانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع از كوثر دهانش آن آب حیات را بوسیدم. 🌀در همان حال به قلبم خطور كرد كه امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود: پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم كه هزار در علم و از هر در هزار در دیگرى به روى من گشوده شد. ⚡️پس از آن امام (علیه السلام) را عملا به من بنمود، كه از آن خواب نوشین شیرین كه از هزاران سال بیدارى من بهتر بود به در آمدم، به آن نوید سحرگاهى امیدوارم كه روزى به گفتار حافظ شیرین سخن به ترنم آیم كه: 🔺دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند 🔺و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 🔻چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبی 🔻آن شب قدر كه این تازه براتم دادند. 🥺
🔰یک شب میهمان حرم 🔅آیت الله گلپایگانی: 🔹زمان پهلوی اول، به مشهد مشرف شدم در آن وقت، زن و مرد در حرم امام رضا(ع) با هم زیارت می‌کردند. من هم در آن ایام زمستانی، به حرم مشرف شدم. خدمت امام رضا(ع) عرض کردم، من هم دوست دارم که بیایم و را برای تبرک ببوسم, ولی به خاطر این که با برخورد نکنم، معذور هستم و جلو نمی‌آیم والا این طور نیست که بی ادبی کرده باشم. اگر شما یک طوری صلاح بدانید، خودتان موقعیتی فراهم آورید تا بتوانم ضریح را ببوسم. ⚡️ آن شب زمستانی که من قبل از مغرب به حرم مشرف شده و مشغول دعا و زیارت بودم، در آن زمان درب حرم را می‌بستند در حین انجام اعمال و زیارت، کم کم خدام حرم، زائرین را خارج می‌کردند و درب حرم را بستند. ولی کسی به من نگفت از حرم خارج شو! من همانطور که سجاده‌ام پهن بود، مشغول دعا و زیارت بودم. وقتی همه زوار رفتند و درها بسته شد، سجاده را کنار ضریح گذاشتم، « آن شب هر چه از حضرت خواستم به من عنایت شد». 🌀وقت مناجات صبح که شد، مسئول حرم وارد شد. وقتی مرا دید، با تعجب پرسید، شما کجا بودید؟ از کی اینجا هستید؟ مگر «شما رمز شب دارید»؟ گفتم:‌نه. ▫️«گفت با اجازه چه کسی اینجا ماندید»؟. ▪️اشاره به قبر مطهر کردم، گفتم با اجازه آقا. ▫️گفت از چه وقت حضور داشتی؟ گفتم از اول شب. ▪️گفت چرا بیرون نرفتید؟ ▫️گفتم کسی به من نگفت بیرون برو! چه جایی از این جا بهتر. ❇️مسئول حرم خیلی تعجب کرد و گفت: من چهل سال در این آستان مقدس خادم هستم، تا الآن چنین اتفاقی نیافتاده است. اگر مسئولان حرم بفهمند، هم مسئول شیفت قبلی و هم مرا توبیخ خواهند کرد. من از شما خواهش می‌کنم شما از در پشتی خارج شده، تجدید وضو کرده و دوباره از در اصلی وارد حرم شوید تا ما به زحمت نیافتیم. مرحوم والد گفتند: عجیب این که در آن شب زمستانی، اصلا در طول ده الی دوازده ساعت، احتیاج به تجدید وضو پیدا نکردم. ع
👆👆👆👆 ✅ ۱۸ پیام درباره ی عنایات امام رضا به برخی علما و عرفا ... السّلام علیک یا علی بن موسی الرّضا ... 🌸🌸🌸🌸🌸🥺
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حکایت تشرف آیت الله بهجت (ره) به محضر (علیه السلام) 🔻داستان از گلایه‌ی سید احمد فهری از آیت الله (ره) شروع می‌شود. ✅ اگر در مشکلات به در بسته خورده اید، مشاهده‌ی این ویدیو برای شما راه‌گشاست.