eitaa logo
مصباحیه ...
135 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
9.2هزار ویدیو
523 فایل
مصباحیه ... اَلا ولایحمل هذا العَلَم اِلّا اهل البصر و الصّبر... معرفی شخصیت الهی و جهادی آیت الله #مصباح_یزدی...🌹 همراه با مطالب گوناگون خبری، تحلیلی، بصیرتی، اخلاقی، معرفتی و...🌸🌸🌸 @Soukhtee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴روزنامه اطلاعات ، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۵۹ : شاه خونخوار پس از سالها جنایت و آدمکشی سرانجام در آوارگی و اوج ذلت ، جهان را از لوث خود پاک کرد 📅پنج مرداد ۱۳۵۹ سالمرگ محمد رضا پهلوی
🔴اینفوگرافی/ عملیات مرصاد در یک نگاه
🔴گفتگوهای خواندنی با ۱۵ رزمنده کرمانشاهی عملیات مرصاد؛ ♦️روایت امدادهای غیبی در جنگ احزاب قرن/ رشادت رزمندگان اهل سنت در کمینگاه خدا 👇👇 dana.ir/1158468 🔴تشریح عملیات «مرصاد» به روایت«شعبانی» عضو گروهک منافقین:مسعود(رجوی) گفت تا ۴۸ ساعت هرکه را خواستید بکشید. ♦️ سازمان بعد از ترور صیاد جشن مفصلی گرفت. ♦️گفتگو با «شعبانی» که حدود ۲۰ سال از عمر خود را در این گروهک سپری کرد تا اینکه در سال ۱۳۸۳ توانست از مقر منافقین گریخته و به ایران بازگردد را در لینک زیر بخوانید: 👇👇 hamandishi.ir/news/403020
🔴کشتار مصدومان بیمارستان، سوزاندن مجروحان زنده و رد شدن از روی مردم با تانک، تنها بخشی از جنایات منافقین در عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان! ♦️ به مناسبت ۵ مرداد، سالگرد عملیات مرصاد
🔴روایت کم‌تر دیده‌شده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات/ به‌مناسبت پنجم مرداد؛ سال‌روز عملیات مرصاد ♦️منافقین می‌خواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام‌آباد تا کرمانشاه با هر وسیله‌ای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی این‌ها را گرفت، خود مردم بودند. ♦️ساعت ۵ صبح رفتیم. همه‌ی خلبان‌ها در پناه‌گاه آماده بودند. توجیه‌شان کردم که اوضاع در چه مرحله‌ای هست. دو تا هلی‌کوپتر کبری و یک هلی‌کوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلی‌کوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همین‌جور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین‌طور از روی جاده می‌رفتیم، نگاه می‌کردیم، مردم سرگردان را می‌دیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه‌ی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشته‌اند «گردنه‌ی مرصاد». ♦️یک‌دفعه نگاه کردم، مقابل آن‌ور خاک‌ریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همین‌جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌آورند تا از این خاک‌ریز رد بشوند. به خلبان‌ها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را می‌زنند. به این‌ها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. می‌توانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: این‌ها را می‌بینید؟ این‌ها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا کبری‌ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دوی‌شان برگشتند. من یک‌دفعه دادوبی‌دادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم این‌ها هم خودی‌اند. چی‌چی بزنیم این‌ها رو؟! ♦️خوب این‌ها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودی‌ها بودند و من هرچه سعی داشتم به آن‌ها بفهمانم که بابا! این‌ها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشسته‌ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به‌خاطر این‌که درجه‌هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلی‌کوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چه‌جوری به این‌ها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‌ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من می‌ترسم؛ من اگر بزنم، این‌ها خودی‌اند، ما را می‌برند دادگاه انقلاب. ♦️حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل این‌که متوجه بودند که ما داریم بحث می‌کنیم راجع به این‌که می‌خواهیم بزنیم آن‌ها را، منافقین سر لوله‌ی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. این‌ها مثل این‌که وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که این‌ها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‌ها را؟ این‌ها بچه‌ی کرمانشاه بودند، با لهجه‌ی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می‌رسیم. سوار هلی‌کوپتر شدند و رفتند. ♦️اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهمات‌شان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل آتش‌فشان می‌رفت بالا. بعد هم این‌ها را هرچه می‌زدند، از این طرف، جای‌شان سبز می‌شدند، باز می‌آمدند. بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند. ♦️بعضی از آن‌ها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آن‌ها، می‌دیدیم مرده‌اند. این‌ها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی این‌ها، دخترها مثلاً فرماندهی می‌کردند. از بی‌سیم‌ها شنیده می‌شد: زری، زری! من به‌گوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آن‌ها خراب بود. ♦️به‌هرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه‌ی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «با این‌ها بجنگید، من این‌ها را به دست شما عذاب می‌کنم و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم و به شما پیروزی می‌دهم.» و نقطه‌ی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیف‌ترین و خبیث‌ترین دشمنان ما (منافقین) در این‌جا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.» 📚رمز عبور، ۱، صفحه‌ی ۱۱۳
🔴فرار بنی صدر و مسعود رجوی به فرانسه 7 مرداد 1360 ♦️در چنین روزی در سال 1360 دو تن از خائنین به ملت ترک دیار کرده و به فرانسه گریختند . در بهمن ماه 1358 ، انتخابات عمومی برای تعیین نخستین رییس جمهور بر گزار شد و ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری رسید . امام خمینی ره مطابق قانون اساسی حکم ریاست جمهوری وی را تنفیذ کردند و برای ایجاد هماهنگی و داشتن قدرت اجرایی بیشتر او را به ریاست شورای انقلاب و به سمت فرماندهی کل قوا نیز منصوب نمودند . ♦️اما در شش ماهه دوم سال 1359 ه ش بنی صدر روش خود را دگرگون کرد. بنی صدر پس از رسیدن به قدرت روز به روز از امام و مردم انقلابی که وی با تظاهر به وفاداری به آنها خود را به ریاست جمهوری رسانده بود ، فاصله می گرفت و در مقابل به گروهک هایی که قبلا خود را دشمن سرسخت انها معرفی کرده بود، نزدیک می شد. ♦️وی در مقام رییس جمهوری از هر فرصتی برای تضعیف یاران صادق و انقلابی امام و نهادهای قانونی کشور مثل مجلس و قوه قضاییه و سپاه پاسداران استفاده می کرد و برای مقابله با مردم به تقویت گروهک ها می پرداخت و با کمک آنها این سو آن سو آشوب وفتنه بر پا می کرد . ♦️سر انجام کار به جایی کشید که امام خمینی ره در خرداد ماه سال 1360 بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کردند و چند روز بعد مجلس به عدم کفایت سیاسی وی برای ادامه ریاست جمهوری رای داد و بنی صدر از سمت خود بر کنار شد . وی که پس از برکناری مخفی شده بود ، باآرایش زنانه وپناه گرفتن در توالت هواپیما، همراه با بعضی از سران گروهک منافقین از جمله مسعود رجوی از کشورخارج شد و به پاریس گریخت . خلبانی که آنان را به پاریس برد همان فردی بود که محمد رضا پهلوی را روز 26 دی ماه سال 1357 از ایران خارج کرده بود.
🗓۶ مرداد ماه سال ۱۳۶۰ 🏳فرار خفت‌بار بنی‌صدر 💠رئیس جمهور خامنه ای: ‼️کسب محبوبیت عیبی ندارد. در زیارت امین الله، از خدای متعال تقاضا میکنیم «محبوب في ارضک وسمائک»؛ خدایا! در زمین و آسمان من را محبوب کن، این بد نیست اما با چه وسیله‌ای؟ اگر دنبال محبت مردم رفتن و دنبال عنوان رفتن به این صورت باشد که انسان به خاطر آن حاضر باشد اخلاق را زیر پا بگذارد و کار خلاف انجام بدهد، آن وقت این همان چیز مذموم و همان دنیایی است که خطر بزرگی برای انسان به شمار میرود. این کسانی که در دنیا به بدبختی افتادند، غالب این گروهکها، از این قبیل بودند. این گروهکهایی که شما دیدید کارشان به مبارزه با اسلام و با قرآن و با ولی فقیه کشید و بالاترین ارزشها را اینها زیر پا گذاشتند، دنبال چه بودند؟ سردمداران اینها دنبال مقام و قدرت بودند و میخواستند حکومت را به دست بگیرند؛ سالیان طولانی هم طرح ریزی کرده بودند. آن بابا (بنی‌صدر) گفت من از ۲۰سال قبل به فكر رئیس جمهور شدن بودم؛ این آدم نشسته و منتظر بوده یک روز رئیس جمهور بشود. خب کسی که ۲۰سال است آرزوی ریاست جمهوری را دارد، از کجا معلوم است که برای خاطر رئیس جمهور شدن بندوبست نکرده باشد و اگر چنانچه رسید به ریاست جمهوری، آیا این حاضر است که این ریاست جمهوری را در آنجایی که نگه داشتن آن محتاج یک خلافی است، نگه ندارد، یا از این قدرت در خدمت هواهای نفسانی خودش که ۲۰سال است آنها را پرورده استفاده نکند؟! خب معلوم است که نه، این است که همانجور شد که دید. قدرت طلبی یک چنین خطری دارد! ۶۲/۱۱/۲۸ تفسیر سوره تغابن استاد خامنه ای جلسه ۱۰ ص۱۵۹ Jahade_tabeini
🗓۲۷ ذی‌الحجه سال ۶۳ ق 🏴فاجعه پر عبرت حره 💠استاد خامنه‌ای ‼️پس از واقعه کربلا با وجود اینکه تشکیلات شیعی با حادثه عاشورا دچار ضعف شده بود اما حرکت شیعی مشغول فعالیت بود که مجددا تشکیلات خود را به شکل اول درآورد تا اینکه واقعه حره پیش آمد، به تصور من واقعه حره در تاریخ تشیع مقطع بسیار عظیمی است که ضربت بزرگی را وارد آورد. واقعه دقیقاً در سال شصت و سه هجری اتفاق افتاده است. جریان به طور خلاصه به این صورت است که در سال شصت و دو هجری جوان کم تجربه ای از بنی امیه والی مدینه شد. او فکر کرد برای به دست آوردن دل شیعیان مدینه خوب است عده ای از سران مسلمانان و بعضی از صحابه و بزرگان مدینه را ـ که غالباً از علاقه‌مندان به حضرت سجاد(ع) بودند ـ برای رفتن به شام دعوت کرد که بروند با یزید مأنوس شوند و این اختلافات کم شود. اینان به شام رفتند و با یزید ملاقات کردند و چند روزی مهمان او بودند و پذیرایی شدند. سپس یزید به هرکدام از آنها مبالغ زیادی پول ـ در حد پنجاه هزار درهم و صدهزار درهم ـ داد و اینها به مدینه برگشتند. همین که به مدینه رسیدند ـ چون فجایعی که در دستگاه یزید اتفاق می‌افتاد دیده بودند ـ زبان به انتقاد از یزید گشودند. مسئله درست به عکس شد، اینها به جای تعریف از یزید مردم را به جنایات او آگاه کردند و به مردم گفتند: یزید چگونه میتواند خلیفه باشد در حالی که اهل شرب خمر، بازی با سگها و اهل انواع و اقسام فسق و فجور است، و ما او را‌ از خلافت خلع کردیم. ۶۱/۴/۶ ‼️عبدالله بن حنظله یکی از مردمان با شخصیت و موجه مدینه بود و پیشاپیش مردم علیه یزید قیام کردند و یزید را خلع و مردم را به سوی خود دعوت نمودند. این حرکت موجب آن گردید که یزید از خود عکس العمل نشان دهد و در نتیجه یکی از سرداران پیر و فرتوت بنی‌امیه به نام مسلم بن عقبه را همراه با عده‌ای به مدینه فرستاد و از او خواست که مردم مدینه را خاموش کند. مسلم بن عقبه به مدینه آمد و چند روزی شهر را به منظور در هم شکستن مقاومت مردم محاصره کرد. سپس وارد شهر شد و آن قدر کشتار و ظلم کرد و فجایع به بار آورد که در تاریخ اسلام جزء نمونه‌های کم نظیر است. او چنان در کشتار و ظلم، زیاده روی کرد که پس از آن حادثه، او را مسرف نام گذاشتند و به او مسرف بن عقبه می‌گفتند. ماجراهای واقعه حره زیاد است و من نمی خواهم شـرح تمام ماجراها را بدهم، همین اندازه باید بگویم که آن حادثه، بزرگترین وسیلهٔ ارعاب دوستان و پیروان اهلبیت شد، به خصوص در مدینه که عده‌ای گریختند، عده‌ای کشته شدند و گروهی از یاران خوب اهل‌بیت همچون عبدالله بن حنظله و دیگران به شهادت رسیدند و جایشان خالی ماند. این خبر به تمام اقطار عالم رسید و معلوم شد که دستگاه حکومت قاطعانه در مقابل حرکات تشکیلات شیعی ایستاده و اجازه هیچگونه اقدامی نمی‌دهد. ۶۱/۴/۶ ‼️یزید برای اینکه مانع قیام احتمالی امام سجاد شود، مردم مدینه را در فاجعه حره ارعاب کرد، یکی از وسایل خیلی ساده‌اش ارعاب است. ارعاب یک روشی نیست که امروز در دنیا معمول شده باشد؛ از قدیم بوده. از وقتی که انسانهای ظالمی و مستبدی و خودخواهی در عالم به وجود آمده اند و مردمی در و مقابل آنها با شناخت حق خود و انسانیت خود در صدد مقابله برآمده‌اند، ارعاب هم به عنوان یک روش موفق ابتکار شد. و ارعابی که یزید به وجود آورد ارعاب جالبی است؛ ارعاب واقعاً جالب توجهی است. مثلاً مدینه که پایگاه شورش و انقلاب است و علی بن الحسین(علیه السلام) آنجا نشسته و قبر پیغمبر آنجا است و مسلمانان پیامبر دیده و جنگ بدر و اُحد دیده، آنجا زندگی میکنند، ناگهان فرستاد آنجا را درو کنند، واقعه حره پیش آمد؛ گفت ای سربازان من! بکشید مردم را، رحم نکنید، هر کاری ممکنتان است بکنید، و کردند. در واقعه حره بچه‌های کوچک شیرخواره را کشتند؛ جلوی مادرها بچه را گرفتند محکم زدند به دیوار که مغزش متلاشی شود؛ بچه را بلند کردند به آسمان انداختند، زیرش سرنیزه گرفتند که بچه روی این سرنیزه افتاد و متلاشی شد. بعد از آنکه واقعه حره گذشته بود، تا مدتها هرکه دخترش را شوهر میداد، میگفت من ضامن بکارتش نیستم؛ سربازان یزیدی که آمدند اینجا، خیلی کارها کردند، من نمیدانم با دختر من چه کردند، لذا ضامن بکارت این دختر نیستم! ۵۱/۱۱/۲۲ Jahade_tabeini
📆۳۰ ذیحجه سال ۱۳ق 🗓هلاکت هند جگرخوار 💠رهبرانقلاب ‼️در روایت دارد که وقتی پیامبر مکه را فتح کردند و زنهای مشرک آمدند با پیغمبر یکی یکی بیعت کردند و مسلمان شدند، هند، زن ابوسفیان آمد آنجا و رویش را گرفت که پیغمبر او را نشناسد؛ خب، چون زن معروفی بود، در مکه همه او را میشناختند و چون با پیغمبر بدی کرده بود - غلامش، «وحشی» را فرستاده بود و جگر حمزه را بیرون آورده بود و جویده بود، و این کارهای بد را کرده بود. میخواست پیغمبر او را نشناسد که خجالت نکشد؛ بعد پیغمبر گفت باید قول بدهی شرک به خدا نورزی، گفت قبول دارم؛ سرقت نکنی؛ وقتی پیغمبر گفت سرقت نکنی، این یک خرده به خودش پیچید و گفت ابوسفیان آدم ممسکی است، خیلی از او سرقت کرده ام؛ ابوسفیان آنجا نشسته بود، گفت هرچه در گذشته سرقت کردی بخشیدم، پیغمبر آن وقت شناخت که این هند است و گفت تو هندی؟ گفت بله؛ پیغمبر البته هیچ به رو نیاورد که تو آن کسی هستی که غلامت را فرستادی و حمزه را شهید کردی؛ ببینید بزرگواری پیغمبر را! یک جمله دیگر هم بد نیست برای معرفت بحال هند بگویم، بعد پیغمبر فرمود که زنا نکنی. هند گفت که مگر زن آزاد هم زنا میکند؟ خب، هند از آن کسانی بود که در مکه به این چیزها معروف بود؛ یکی از اصحاب پیغمبر خنده اش گرفت، چون بین این شخص و هند در دوران جاهلیت ارتباطاتی بوده، و بین هند و خیلی ها ارتباطاتی بوده، اما حالا که آمده بود عهد کند، همین جور سِوِر(جدی) میگفت که مگر زن آزاد هم زنا میکند؟! و این کاری بود که در میان زنهای جاهلی معمول بود چراکه ریشه و پایه جامعه اسلامی را میسوزاند. ۶۱/۸/۲۱ تفسیر سوره ممتحنه ص۷۴ Jahade_tabeini
💥قتل عُمر بن خطاب در ماه ذي‌الحجة بوده است، نه ربیع‌الأول ✍آیت الله محمدهادی یوسفی غروی: تاریخ قتل عُمر بن خطاب در تمام منابع تاریخی -اعم از شیعه و سنی- بدون استثناء در ماه ذی‌الحجه و در روزهای آخر این ماه گفته شده است. اختلاف اقوال فقط در تعیین روز است: روز زخمی شدن و روز فوتش؛ خنجر خوردنش را اکثر قریب به اتفاق مورخان و تقریباً به اجماع، در بامداد روز چهارشنبه ٢٦ ذی‌الحجه سال ٢٣ق گفته‌اند، و فوتش را اغلب سه روز پس از زخمی شدنش. شروع خلافت عثمان را نیز همگی بی اختلاف در ابتدای ماه محرّم گفته‌اند. بهرحال شهرت جرح و قتل عُمر بن خطاب در ماه ربیع‌الأول، پایه و استنادی علمی ندارد و بر خلاف اجماع مورخان، و لذا بی اعتبار است. 📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٤: ٢٩٩– ٣٠٠. ــــــــــــــــــــ ❖ جهت تسهیل مراجعه به منابع، عنوان برخی منابع کهن و نیز برخی منابع میانی و متأخر که به ذکر تاریخ قتل عمر بن خطاب یا تاریخ شروع خلافت عثمان پرداخته‌اند در پی آمده است: - الطبقات الكبرى (ابن سعد، ٢٣٠ق)، ج٣، ص٣٦٤– ٣٦٥؛ - تاریخ خليفة بن خياط (٢٤٠ق)، ص١٠٩؛ - التاريخ الصغير (بخاري، ٢٥٦ق)، ج١، ص٧٥؛ - أنساب الأشراف (بلاذري، ٢٧٩ق)، ج١٠، ص٤٣٩؛ - تاريخ اليعقوبي (٢٨٤ق)، ج٢، ص١٥٩؛ - المعجم الكبير (طبراني، ٣٠٦ق)، ج١، ص٧٠، ح٧٢ و ٧٣ و ٧٤؛ - تاريخ الطبري (٣١٠ق)، ج٣، ص٢٦٥– ٢٦٦؛ - همان، ج٤، ص١٩٣؛ - التنبیه والإشراف (معسودي، ٣٤٦ق)، ص٢٥٠ و ٢٥٣؛ - مروج الذّهب (مسعودي، ٣٤٦ق)، ج٢، ص٣٠٤ و ٣٣١؛ - مسار الشيعة (شيخ مفيد، ٤١٣ق)، ص٢٣؛ - الإستيعاب (ابن عبد البر، ٤٦٣ق)، ج٣، ص١١٥٢؛ - تاريخ مدينة دمشق (ابن عساكر، ٥٧١ق)، ج٤٤، ص٤٦٤ و ٤٦٧؛ - الكامل في التاريخ (ابن أثير، ٦٣٠ق)، ج٣، ص٥٢؛ - وفيات الأعيان (ابن خلكان، ٦٨١ق)، ج٣، ص٤٣٩؛ - العدد القوية لدفع المخاوف اليومية (علي بن يوسف حلي(برادر علامه حلي)، حدود ٧٠٥ق)، ص٣٢٨؛ - الوافي بالوفيات (صفدي، ٧٦٤ق)، ج٢٢، ص٣٠٤؛ - البداية والنهاية (ابن كثير، ٧٧٤ق)، ج٧، ص١٥٥– ١٥٦؛ - مجمع الزوائد (هيثمي، ٨٠٧ق)، ج٩، ص٧٩؛ - فتح الباري (ابن حجر عسقلاني، ٨٥٢ق)، ج٩، ص١٥؛ - المصباح (جُنة الأمان الواقية وجَنة الإيمان الباقية) (شيخ إبراهيم كفعمي،٩٠٥ق)، ص٥١١ و ٥١٥؛ - بحار الأنوار (علامه مجلسي، ١١١١ق)، ج٥٥، ص٣٧٢؛ - الكُنى والألقاب (شيخ عباس قمي، ١٣٥٩ق)، ج٣، ص١٦٧؛ - مستدرك سفينة البحار (شيخ علي نمازي شاهرودي، ١٤٠٥ق)، ج٢، ص٢١٦. 💎کشکول ناب حوزوی🔻 🟢 @kashkolenab
📆۳۰ ماه ذی‌الحجه سال ۳۲قمری 🗓شهادت مظلومانه مطیع ولایت 🏳عدالتخواه‌ولایی؛ ابوذرغفاری 💠رهبرانقلاب ‼️ابوذر چه کسی بود؟ ابوذر جز یک مرد خشن بیابان گرد بی اعتنا به انسانی بی خبر از انسانیت، چیز دیگری بود مگر؟ ابوذر یک آدمی بود که شما ۱۰هزار تایشان را اگر جلوی خودتان ببینید، برایتان اهمیت ندارد که هر ده هزار نفرشان با یک زلزله تلف بشوند و فنا بشوند. آدمی که نه میفهمد، نه می خواهد بفهمد، نه یک ذره نشانه لطف انسانی در او هست، نه یک ذره آثار علاقه مندی به خوب شدن در او هست، پابرهنه، کثیف، خشن، توی صحرا بزرگ شده: یک چنین آدمی در مقابل شما قرار بگیرد، نه شما، هر مصلح بزرگی، هر انسان باعظمتی، چقدر دل برای این گونه آدم می سوزاند!؟ اما پیغمبر همین موجود را، همین سنگ سیاه را، همین صخره نتراشیده، نخراشیده ای را، که اسمش ابی ذر است، این را می آورد زیر ساب وحی و دعوت، از او یک انسانی می سازد، که هیچ فضیلتی از فضایل انسانی نیست که در او نشانی از آن نباشد؛ معجزه بزرگ پیغمبر این است. از او انسانی میسازد که همه چیز خودش، همه چیز این من، این منی که برای مردم معمولی، محور تمام فعالیت هاست، ابی ذر تمام آنچه که به خودش برمیگردد، فدا میکند برای خدا، برای هدف، برای آن جهتی که در راه آن جهت دارد حرکت میکند. انسانی آن جور، تبدیل میشود به انسانی این جور چه چیزی میکند این را؟ وحی نبوت، دعوت نبوت؛ از سنگهای سیاه و تیره، آیینه های صاف و روشن میسازد و این هدفی نبوت است، انسان درست کردن. ۵۳/۷/۱۳ ‼️آن مسأله‌ی اساسی که در انقلاب اسلامی هدف اعلی بحساب می‌آید، عبارت از تزکیه‌ی انسان است. همه چیز مقدمه‌ی تزکیه و طهارت آدمی است. عدالت در جامعه و نیز حکومت اسلامی در میان اجتماعات بشری هم با این‌که هدف بزرگی محسوب میشود، ولی خود آن یک مقدمه برای تعالی و رشد انسان است که در تزکیه‌ی آدمی نهفته است. شما روش نبىّ‌اکرم را در تمام لحظات دعوت اسلامی خود ملاحظه بفرمایید؛ از روزهای اول که در غربت محض بودند و با تنهایی خود با همه‌ی دنیای جاهلیت و کفر مبارزه میکردند، تا اوج قدرت اسلامی، یعنی آن روزی که پیامبر مکه و طائف را فتح کرده بودند و حجاز را تماماً زیر سلطه‌ی خود درآورده بودند، در هر مناسبتی پیامبر اکرم مردم را دعوت میکردند که نفس خود را تزکیه و تطهیر کنند. اگر بدبختیهای انسانیت را ریشه‌یابی کنید، به آلودگی نفسانی انسانها برمیگردد. تا وقتی که نبىّ‌اکرم و رسالت اسلامی نبود، ابوذرها و مقدادها و عمارها انسانهای جاهل و گمراهی بودند؛ مثل حیوانات، مثل وحشیها و مثل بقیه‌ی مردم زندگی میکردند؛ اما طلوع خورشید اسلام، از عمار آن‌چنان شخصیت بزرگی ساخت که در طول عمر طولانی خود - حدود نود سال - پیوسته در خدمت اسلام بود و دایماً برای خدا کار کرد و زحمت کشید. اسلام از مقداد و ابوذر و از بقیه‌ی انسانهای بزرگ، آن شخصیتها را ساخت. اینها چه کسانی بودند؟ اینها انسانهای بدوی و ابتدایی و جاهلی بودند، پیامبر و اسلام از آنان چنین بزرگانی تربیت کرد. ۷۰/۸/۱ ‼️از ابی‌ذر روایت است که پیامبر به او فرمود من هر چه برای خودم دوست میدارم، برای تو هم دوست میدارم؛ یعنی آن چیزی که میخواهم به تو بگویم، از روی کمال محبّت است؛ خب حالا آن حرفی که حضرت میخواهد به ابی‌ذر بزند چیست؟ من جنابعالی را در مدیریّت، ضعیف میبینم. خیلی آدم خوبی هستی، مجاهد فی‌سبیل‌الله رُک‌گو، و آسمان بر راست‌گوتر از او سایه نیفکنده، زمین راست‌گوتر از او را بر خودش حمل نکرده؛ اینها همه به جای خود محفوظ، امّا شما آدم ضعیفی هستی. حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی! یعنی پیدا است آن ضعفی هم که حضرت فرمودند، ضعف در مدیریّت است؛ یعنی تو آدمی هستی که مدیریّت نداری؛ اگر چنانچه بر دو نفر یا بیشتر ریاست پیدا کردی، نمیتوانی کار آنها را به سامان برسانی. این، درس برای ماها است. ما -حالا همه‌ی ما نه؛ بعضی‌مان این جوری هستیم- به مجرّد اینکه یک مسندی، یک جایی، یا خالی میشود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم میدوزیم که برویم آنجا! خب شما اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمیتوانی. همین طور بدون محابا میروند! خب شما که میخواهی بروی آنجا، آنجا سؤال دارد؛ این توانایی‌ای که خدا به من و شما میدهد، کنارش مسئولیّت هست. این مطلب در مورد خود این حقیر از همه بیشتر است. شما هم همین جور؛ یعنی آن کسانی که مسئولیّتی دارند، همین جور. هر مسئولیّتی، هر سِمَتی، هر توانایی‌ای، در کنارش یک مسئولیّتی دارد، یک تعهّدی وجود دارد. میتوانید آن تعهّد را انجام بدهید یا نه؟ این خیلی درسِ بزرگی است. ۹۸/۹/۱۰ Jahade_tabeini
مصباحیه ...
📆۳۰ ماه ذی‌الحجه سال ۳۲قمری 🗓شهادت مظلومانه مطیع ولایت 🏳عدالتخواه‌ولایی؛ ابوذرغفاری 💠رهبرانقلاب ‼️
‼️درصدر اسلام، آن کسانیکه ممدوح واقع شدند، بیش از آنچه که بخاطر نماز و عبادتشان ممدوح واقع شوند، بخاطر مواضع سیاسی و مجاهدتشان ممدوح واقع شدند. ما ابیذر و عمار و مقداد و میثم تمار و مالک اشتر را کمتر به عبادتشان مدح میکنیم. تاریخ، اینها را به آن مواضع، تعیین کننده میشناسد؛ خیلی از بزرگان که مورد مذمت قرار گرفتند، به خاطر شرب خمر و بی‌نمازی مذمت نشدند؛ به خاطر عدم حضور در آنجائی که حضورشان لازم بود، مذمت شدند. تاریخ، اینجوری ثبت کرده؛ نگاه کنید، ببینید! ۸۹/۱/۱۶ ‼️جوانان امروز ما که در راه خدا مقاومت و مجاهدت و ایستادگى میکنند، مثل مسلمانىِ جوانی‌هاى ابی‌ذر غِفارى است، مثل مسلمانى حنظله‌ی غسیل‌الملائکه است، مثل مسلمانى مصعب‌بن‌عمیر است؛ نه مثل مسلمانى گذشتگان ما که یک عمرى مسلمان هم بودند ‌-خداى متعال اجرشان را هم یقیناً خواهد داد- نمازى میخواندند، عبادتى میکردند، کاسبی‌اى میکردند، دنبال کار خودشان بودند؛ نه امر به معروف و نهى از منکرى بود، نه جهادى بود، نه مواجهه‌ی با دشمنان خدایى بود. این کجا، آن کجا؟ با هم خیلى فرق دارد. ۶۸/۸/۲۴ ‼️آیا این درست است که تا در یک گوشه، مختصر نابسامانی‌ای به عقیده و سلیقه کسی پیدا شود، ریش بجنباند و بنا کند اعتراض و اشکال کردن!؟ تا یک مشکل در اداره‌ای برایش پیدا شد، یا یک مأمور دولتی، چپ نگاهش کرد، یاوه بسراید که: حالا هم مثل زمان فلان است!؟ این ناشی از نفهمیدن آنچه که واقع شده است نیست!؟ این، ناشی از عدم معرفتِ نعمتِ خدا نیست!؟ یا خدای ناکرده، ناشی از انکار نعمت خداست؟ این جفا نیست به این حرکتِ به این عظمت!؟ مگر وقتی حکومت درست شد، صحیح شد، موازین حکومت موازین کاملی شد؛ در سراسر این حکومت همه‌ی کارها درست خواهد بود!؟ از کجا چنین چیزی ثابت شده است!؟ در زمان امیرالمؤمنین که مثال عدل و تقواست مگر حُکّامی که بر ولایات مسلّط بودند و خودِ امیرالمؤمنین فرستاده بود، همه «ابوذر» و «سلمان» بودند!؟ خیر! چهار نفر مثل ابوذر و سلمان و عمار و فلان داشت. مابقی، آدمهای عوضی بودند. تاریخ را بردارید نگاه کنید! ۷۲/۵/۵ ‼️ما شما را دعوت نمیکنیم به زُهد سلمان و ابوذر. بین امثال من و شما با سلمان و ابوذر فاصله خیلی زیادی است. ما هرگز ـ نه من و نه شما ـ طاقت آن چیزها را و آن علوّ و عروج و آن والایی را نداریم که بخواهیم خودمان را به آن چیزها برسانیم. یا مثلاً فرض کنید که آرزوی آن را حتی در دلمان بیاوریم. امّا من این را عرض میکنم که اگر بین ما و آنها، زندگی ما و زندگی آنها، هزار درجه فاصله است، میشود این هزار درجه را، ده درجه، بیست درجه، صد درجه کم کرد. خودمان را به زندگی آنها نزدیک کنیم!  ۷۹/۱۱/۱۷ Jahade_tabeini