eitaa logo
مصباح‌الهدی‌چراغ‌جبهه‌ی‌مقاومت1🚩🏴
2.2هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
11هزار ویدیو
99 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda1 ارتباط با ادمین👇 @Yaalimadad50 ادمین تبلیغات 👇 @Mesbah_mhdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد پدران آسمانی گرامی شاخه گلی به زیبایی حمدوسوره وصلواتی تقدیمشان🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد مادران آسمانی گرامی شاخه گلی به زیبایی حمدوسوره وصلواتی تقدیمشان🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴برخی فکر میکنن امام حسین شهید شد چون امر به معروف کرد! ❌خیر، امام حسین شهید شد چون بقیه امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر نکردند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جواب به براندازانی که شروع کردند به حمایت از گوسفندان عید قربان که میگن گوسفند بیچاره رو سر نبرید🤣😄😁👌
میگفت از خیمه اومدم بیرون تا طلوع عرفات رو ببینم.... ب خیابون اصلی رسیدم. خانمی روی صندلی نشسته بود... سلام کردمو گفتم :اینجا نشستید؟ هوا خیلی گرمه، گرمازده میشید! چشماش پر اشک شدو گفت سرراه نشستم، آخه هرکی بخواد بیاد عرفات ازینجا رد میشه... ! نشستم سرراه آقا! 💬لیلا هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان‌‌حضرت‌ابراهیم‌‌وقربانی‌کردن‌اسماعیل 1⃣قسمت اول(تا قسمت آخر دنبال کنید) حضرت ابراهیم ۹۹ساله شد،اما هنوز فرزند نداشت، از خدا فرزند خواست و خدا هم در پیری به او اسماعیل را داد؛ اسماعیل۱۳ساله شد، خدا به ابراهیم دستور داد باید اسماعیلت را قربانی کنی! ابراهیم موضوع را با فرزندش اسماعیل مطرح کرد و اسماعیل گفت: همان چیزی که خدا دستور داده انجام بده! آری! وقتی محبوب خدا شدی❤️خدا تو را با محبوب‌ترین داشته‌هایت امتحان می‌کند!💗 فقط فراموش‌نکن: اسماعیلت را هم خدا داده عید قربان، عید اثباتِ گوش به فرمان بودن خداست، عیدتان مبارک🍃🌸🍃 سوره صافات آیه۱۰۲_استاد عبدالباسط 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان‌‌حضرت‌ابراهیم‌‌وقربانی‌کردن‌اسماعیل 2⃣ قسمت دوم حضرت ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه برد، وقتی خواست او را قربانی کند چاقو نَبرید، ندا آمد: ای‌ابراهیم دیگر نیاز نیست فرزندت‌ را قربانی‌ کنی، تو دستور خدا را عملی کردی 👌پس یادمان باشد: اگر خدا ازما خواست اسماعیل‌مان را سر ببریم او سربریدنِ اسماعیل‌مان را نمیخواهد،بلکه بریدنِ مارا از اسماعیل‌مان درراه‌خدامیخواهد 🤔راستی اسماعیلِ تو چیست؟! ❣ مال؟ ثروت؟ قدرت؟ زیبایی؟ شهرت؟ صافات آیه۱۰۳تا۱۰۵_استاد عبدالباسط 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🍃🌷 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ🌷 ‎‎  ‎‌‌‎‌‌‎‌‌
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و دوم: با تعجب نگاه الی کردم و گفتم: داری از چی حرف میزنی؟ الی خنده ریزی کرد و گفت: خوشم میاد که خودتم نمی دونی چکار کردی و بعد دستی به پشتم زد و ادامه داد: اون قلب طلایی را چکار کردی؟ چشام را ریز کردم و گفتم: چه ربطی به قلب طلایی داره؟ الی خنده بلندی کرد و گفت: آخه اون فقط قلب نبود...یه ردیاب بود که جای دقیق شما را نشون میداد با شنیدن این حرف تازه یاد گرسنگی و دردی که مدام توی شکمم می پیچید افتادم، دستم را روی شکمم گذاشتم و گفتم: به جای صبحانه و نهار و شام خوردمش.. الی ناگهان از جا برخاست و‌گفت: خدای من! چی میگی تو؟! یعنی اون قلب را قورت دادی؟ چه کار خطرناکی گرچه کوچک بود.. شانه ای بالا انداختم و گفتم: گذاشتم زیر زبونم چون جولیا می خواست بازرسیم کنه ، ناخواسته قورتش دادم. الی همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت گفت: پس الان یه قلب طلایی با یه ردیاب داخل شکم تو هست درسته؟! یعنی تو الان خود خود ردیاب هستی و زد زیر خنده.. با نگاهم رد رفتنش را دنبال کردم که اشاره کرد برم پیشش.. تازه متوجه میز نهار خوری کوچک وسط آشپز خانه شدم، یه میز شیشه ای سیاه رنگ‌که دو طرفش دو تا نیمکت چرمی سیاه و سفید قرار داشت. روی نیمکت نشستم و الی مشغول گشتن توی یخچال و کابینت ها شد و گفت: باید یه غذای چرب و‌چیلی درست کنم که هم نیروی این چند روزه را به بدنت بازگردونه و هم باعث دفع اون قلب ردیابی بشه.. اتفاقات این سفر را مثل پازل توی ذهنم در کنار هم قرار دادم و با شک گفتم: به نظرم تو اون الی که میگفتی نیستی ،تو کس دیگه ای هستی.. الی نگاهی بهم انداخت و گفت: منظورت کدوم الی هست؟ بهش خیره شدم و گفتم : همون که داستان زندگیش را تعریف کردی و‌گفتی کلاه سرت گذاشتن و برای فرار از زندان ،مجبور شدی که به فرار فکر کنی .. الی چیزی را از داخل یخچال برداشت و توی ماهیتابه روی گاز گذاشت و بعد روبه رویم نشست و گفت: هم آره و هم نه...یعنی من در حقیقت همون الی هستم اما در واقع نیستم.. کلا گیج شده بودم و گفتم برام بگو.. الی از جا بلند شد ، جلز و ولز محتویات ماهی تابه بلند شده بود ،الی به طرف آن رفت و گفت : می تونی منو زینب صدا کنی و بعد نگاهی به ساعت دستش انداخت و ادامه داد: دوساعت دیگه یه جلسه شبانه داریم، می خوام اگر حالت خوب بود و دوست داشتی تو رو هم باخودم ببرم ، اما قبلش یه کم باید گریمت کنم. زیر لب گفتم زینب... الی برگشت طرفم و‌گفت: بزار یه چی بخوری ، فرصت زیاده، یکی یکی همه چی را برات تعریف میکنم.. واقعا مغزم هنگ کرده بود..زینب..الی...جلسه...گریم.. همه چیز مرموز بود ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 یا مهدی صاحب الزمان.... دلم حکایت میکند..... پس کی میایی..... یوسف زهرا...... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج التماس دعا 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفیرالحسین...... غریبه ای تو کوفه شدن ... برای اینکه خودم یه آقایی غریب دارم 😭
📿 ذکر شب جمعه🤲 یا دائم الفضل علی البریه..... ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‎‌‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎ 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ‎‌‌‌‌‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کعبهٔ دل‌های شکسته!... هر‌سال همین موقع‌ها، حاجی‌ها را که می‌بینم، دلم پَر می‌کشد ‌تا مکه، تا صحرای عرفات… یعنی می‌شود یک‌روز من هم بیایم؟ شنیده‌ام این‌روزها تو هم آنجایی… می‌گویند آن‌هایی که ابراهیم‌وار بندگی می‌کنند و اسماعیلِ نفْسشان را قربانی، تو را می‌بینند در طواف کعبه یا میان یکی از آن خیمه‌ها... اصلاً من هر‌روز «اللهم الرزقنا حج بیتک الحرام» را به شوق دیدار تو، زمزمه می‌کنم تا بیایم و دورت بگردم، ای کعبهٔ دل‌های شکسته! یا صاحب‌الزمان! این همه سال دعای عرفه را خواندی. تنها یا دسته جمعی نمی‌دانم. چه می‌شود که یک بار من بنشینم روبروی تو تو دعا بخوانی و اشک بریزی من گوش کنم و مست شوم. تو خدا را صدا بزنی و فرشته‌ها هم‌صدایت شوند. من با شنیدن صدای تو از هوش بروم و با شنیدن صدای فرشته‌ها به هوش بیایم. خدا ندای تو را لبیک بگوید من لبیک خدا را بشنوم و معلم توحید شوم. خدا تو را در آغوش بگیرد تو خدا را در آغوش بگیری و من تماشاگر عاشقانه‌ترین تصویر دنیا شوم. قول می‌دهم تماشای من از توجه خدا به تو چیزی کم نکند و توجه تو به خدا را به هم نریزد. چقدر باید التماس کرد تا یک بار دستت را روی شانه‌ام احساس کنم؟ می‌خواهم فریاد بزنم تا همه بدانند که من هم احساس دارم. دارم دنبال تو می‌گردم با تو بودن را می‌خواهم. با چه زبانی بگویم می‌خواهم از تو گلایه کنم آقا!
مداحی_آنلاین_کاشکی_اربعین_با_دست_ساقی_محمد_فصولی.mp3
8M
در نسخه ی ما جای دوا بنویسید یک چای غلیظ کربلایی لطفاً کربلا پای حرم ثارالله... +ان شاء الله 💚 🌷
❁❁❁ ▪️ تا 💔 بیست شب فاصله تا ماه محرم داری بار بستی که تو از بار ستم بیزاری پاسخ «هل من» تو ام البنین خوش فرمود خاطرت جمع حسین؛ تا که ابوالفضل داری ❤️ 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار زیبای میلاد پسندیده برای امام علی علیه السلام از تولد تا شهادت / نشر بدید تا ببیینند شیعیان ایرانی چه کردند در هنر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا