eitaa logo
مصباح‌الهدی۲🚩🏴
207 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
7.3هزار ویدیو
66 فایل
لینک کانال @MesbaholHuda2 ارتباط با ادمین @yabnazahra313
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی_نامه_شهید_چمران_از_زبان_خودش (3).mp3
4.89M
📅 31 خرداد 1360 - سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران 📢 صوت| شرح زندگی شهید چمران از زبان خودشان 🔹 قسمت اول 🌸 تاریخ سخنرانی: ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ کانال "دفاع مقدس"
زندگی_نامه_شهید_چمران_از_زبان_خودش (4).mp3
5.87M
📅 31 خرداد 1360 - سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران 📢 صوت| شرح زندگی شهید چمران از زبان خودشان 🔹 قسمت دوم 🌸 تاریخ سخنرانی: ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ کانال "دفاع مقدس"
- Naser Abdollahi www.IRNM.org.mp3
3.79M
❤️مهر علی و زهرا ♥️🍃🍃 🌸اگه که سبزه فدک اگه میچرخه فلک اگه خدا نسیمشو سپرده به قاصدک بهونه تمومشون مهر علی و زهراست ترانه ها ترانه ها اول عشق همینجاست 🍃🌸بمناسبت ازدواج آسمانی مولا علی (ع) با بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) 🔹ناصر عبداللهی
عنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) رُبَّمَا فَاتَنِي الْحَجُّ فَأُعَرِّفُ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَقَالَ أَحْسَنْتَ يَا بَشِيرُ ؛ مَنْ أَتَاهُ يَوْمَ عَرَفَةَ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حِجَّةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مُتَقَبَّلَاتٍ وَ أَلْفَ غَزْوَةٍ مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَدْلٍ ... از بشير دهّان نقل شده که :محضر مبارك حضرت امام جعفر صادق (عليه السّلام) عرض كردم: بسا زيارت حجّ از من فوت شده پس در روز عرفه به زيارت قبر حضرت امام حسين (عليه السّلام) مى‏روم از نظر شما چه طور است حضرت فرمودند: اى بشير عمل نيك و پسنديده‏اى انجام داده‏اى، كسى كه در روز عرفه با عرفان به حق آن حضرت به زيارت قبر مطهّرش برود خداوند منّان ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول و هزار بار جنگ نمودن با دشمنان خدا در ركاب نبى مرسل يا امام عادل به او مى‏دهد. کامل الزیارات؛ باب هفتاد 🌤🌤 @MesbaholHuda ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
📲💭 ۳۰ خرداد ۱۳۷۳ روز عاشورا، انفجار در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام و به خاک و خون کشیده شدن ده‌ها انسان بی‌گناه توسط مجاهدین خلق ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ حمله به مقر مجاهدین خلق در آلبانی پ.ن. ما بی‌کس نیستیم؛ داریم
یادت نره برای چیزای که الان داری، یه روزی دعا کردی و آرزوشو داشتی...
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین خدایا تو این لحظه از زندگیم به مهربونترین حالتت نیاز دارم...!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ ♦️عبدالوهاب فرجی نژاد از مسئولین ترور و شکنجه گران سه شهید پاسدار (شهیدان طهماسبی، میرجلیلی، طاهری) در سال ۶۰ توی تهران، تو حمله پلیس آلبانی به درک واصل شد و به جهنم سفر کرد :) 👆فیلم لحظه ای که عبدالوهاب فرجی نژاد قاتل به درک واصل شد ♦️علت مرگ وی استنشاق گاز فلفل شلیک شده از سوی پلیس آلبانی عنوان شده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. جرعه ای از نور بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻳَﺂ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍْ ﺍﺳْﺘَﻌِﻴﻨُﻮﺍ ﺑِﺎﻟﺼَّﺒْﺮِ ﻭﺍﻟﺼَّﻠَﺎﺓِ ﺇِﻥَّ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻣَﻊَ ﺍﻟﺼَّﺎﺑِﺮِﻳﻦَ ﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ! (ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺳﺨﺖ ﺯﻧﺪﮔﻲ،) ﺍﺯ ﺻﺒﺮ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﻛﻤﻚ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎ ﺻﺎﺑﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ.(بقره ۱۵۳) ﭘﻴﺎم ﻫﺎ: ١- ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﻭ ﺗﻮﻛّﻞ ﻭﺻﺒﺮ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ، ﻛﺎﺭﺑﺮﺩ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ.«ﺍﻟّﺬﻳﻦ ﺁﻣﻨﻮﺍ ﺍﺳﺘﻌﻴﻨﻮﺍ ﺑﺎﻟﺼﺒﺮﻭ...» ٢- ﻧﻤﺎﺯ ﺍﻫﺮم ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺭ ﻧﻴﺴﺖ. «ﺍﺳﺘﻌﻴﻨﻮﺍ ﺑﺎﻟﺼﺒﺮ ﻭﺍﻟﺼّﻠﺎﺓ» ٣- ﺻﺒﺮ ﻭﻧﻤﺎﺯ، ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺟﻠﺐ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻫﺎﻱ ﺍﻟﻬﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ. «ﺍﺳﺘﻌﻴﻨﻮﺍ ﺑﺎﻟﺼﺒﺮ ﻭﺍﻟﺼّﻠﺎﺓ ﺍﻥّ ﺍﻟﻠّﻪ ﻣﻊ ﺍﻟﺼﺎﺑﺮﻳﻦ» ٤- ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎ ﻫﺮﻛﺲ ﻭﺩﺭ ﻫﺮ ﺟﺎﻳﻲ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ؛ «ﻫﻮ ﻣﻌﻜﻢ ﺍﻳﻨﻤﺎ ﻛﻨﺘﻢ»ﻭ ﻟﻜﻦ ﻫﻤﺮﺍﻫﻲ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺻﺎﺑﺮﺍﻥ، ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺧﺎﺻّﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻟﻄﻒ، ﻣﺤﺒّﺖ ﻭ ﻳﺎﺭﻱ ﺭﺳﺎﻧﻲ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺻﺎﺑﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ. «ﺍﻥّ ﺍﻟﻠّﻪ ﻣﻊ ﺍﻟﺼﺎﺑﺮﻳﻦ» 🌸سلام‌علیکم جمیعا ع ☀️صبحتان منور بنور قرِآن و معطر بذکر صلوات التماس دعا 🍃🌼🍃 https://yun.ir/i1drn4
💐سخنان ناب امام خامنه‌ای درباب طهارت دل و عمل 📌گاهی یک کلمه‌ی نابجا، یک نوشته‌ی نابجا، ظلم محسوب میشود. 💠 من بارها گفته‌ام: ظلم نکنیم. این هم یکی از آن اساسی‌ترین کارهاست. ظلم چیز بدی و چیز خطرناکی است. ظلم فقط این نیست که آدم توی خیابان به یکی کشیده بزند. گاهی یک کلمه‌ی نابجا علیه یک کسی که مستحقش نیست، یک نوشته‌ی نابجا، یک حرکت نابجا، ظلم محسوب میشود. این را و را خیلی بایستی ملاحظه کرد. من این را به نظرم یک جائی گفتم. پیغمبر اکرم ایستاده بودند یک کسی را که حد رجمِ زنا را بر او جاری میکردند، میدیدند؛ بعضیها هم ایستاده بودند؛ دو نفر با همدیگر حرف میزدند؛ یکی به یکی دیگر گفت که مثل سگ تمام کرد و جان داد - یک همچین تعبیری - بعد پیغمبر به سمت منزل یا مسجد راه افتادند و این دو نفر هم همراه پیغمبر بودند. توی راه که میرفتند، رسیدند به یک جیفه‌ی مرداری - به یک مرداری، حالا جسد سگی بود، درازگوشی بود، هر چی بود - که مرده بود و آنجا افتاده بود. پیغمبر به این دو نفر رو کردند و گفتند: گاز بگیرید و یک مقداری از این میل کنید. گفتند: یا رسول‌الله! ما را تعارف به مردار میکنید!؟ فرمود: آن کاری که با آن برادرتان کردید، از این گاز زدن به این مردار بدتر بود. حالا آن برادر کی بوده؟ برادری که زنای محصنه کرده بوده و رجم شده و اینها درباره‌اش آن دو جمله را گفته‌اند و پیغمبر اینجور ملامتشان میکند! 💠 زیادتر نگوئید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. اینها آن وظائف ماست. اینجور نیست که ما چون مجاهدیم، چون مبارزیم، چون انقلابی هستیم، بنابراین هر کسی که از ما یک ذره - به خیال ما و با تشخیص ما - کمتر است، حق داریم که درباره‌اش هر چی که میتوانیم بگوئیم؛ نه، اینجوری نیست. بله، ایمانها یکسان نیست، حدود یکسان نیست و بعضی بالاتر از بعضی دیگر هستند. خدا هم این را میداند و ممکن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لکن در مقام تعامل و در مقام زندگی جمعی، باید این اتحاد و این انسجام حفظ بشود و این تمایزها کم بشود. ۱۳۸۹/۰۴/۰۲ 🔴بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها «مرحوم شهید چمران حقا یک نمونه و مظهری بود از آن چیزی که انسان دوست می دارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما به آن سمت حرکت بکند.» ✍امام خامنه‌ای 📣۳۱ خرداد سالروز شهادت استاد و الگوی بسیجی و گرامی باد. https://yun.ir/i1drn4
🔅 ✍ به یاد شهدا 🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا می‌کنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟ 🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: کار ناپسندیه. نباید بیارن. 🔸بعضی‌ها می‌گفتن: ولمون نمی‌کنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته! 🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگه‌های امتحان جلسه قبل نبود! 🔹همه سراغ برگه‌ها رو می‌گرفتن، ولی استاد جواب نمی‌داد. 🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه‌هامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگه‌های ما بودید؟ 🔹استاد روی تخته کلاس نوشت: من مسئول برگه‌های شما هستم. 🔸سپس گفت: من برگه‌هاتون رو گم کردم و نمی‌دونم کجا گذاشتم. 🔹همه دانشجویان شاکی شدن. 🔸استاد گفت: چرا برگه‌هاتون رو می‌خواین؟ 🔹گفتن: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم. 🔸هر چی که دانشجویان می‌گفتن استاد روی تخته می‌نوشت. 🔹استاد گفت: برگه‌های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی می‌تونه بره پیداشون کنه؟ 🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه‌ها برگشت. استاد برگه‌ها رو گرفت و تکه‌تکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد. 🔹استاد گفت: الان دیگه برگه‌هاتون رو نمی‌خواین! چون تکه‌تکه شدن! 🔸دانشجویان گفتن: استاد برگه‌ها رو می‌چسبونیم. 🔹برگه‌ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچه‌اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچه‌اش رو می‌خواد، حتی اگه خاکستر شده باشه. 🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن! أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 【به ما بپیوندید 】 ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ ایتا؛ https://yun.ir/i1drn4 سروش؛ https://yun.ir/n6d7g3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امام خمینی (ره): ما و شما هم خواهیم رفت، مثل چمران‌بمیرید 🏴سالروز شهادت شهید چمران
🔴من جای انگلیس باشم هویت ملی مذهبی زن ایرانی را نابود میکنم تا دیگر نتواندبا شش زن سپاه انگلیس را شکست دهدو حماسه زنان لرده را تکرار کند. یکی از مهم ترین مقاومت های مردمی در تاریخ معاصردر ابان سال۱۲۹۷ است که مردم لرده دربرابرتجاوزارتش استعمارگر انگلیس درجنگ‌جهانی اول انجام دادند. دراین جنگ زنان شجاع منطقه لَرده در استان بوشهر درمقابله با انگلیسی ها توانستندیگان نظامی آن‌ها را در هم بکوبند.انگلیسی ها پس ازمدت‌زمان کوتاهی که بخشی از استان بوشهر را تصرف کرده بودند،دردلوار و چغادک از سرداران مقاومت جنوب شکست خوردند؛ به‌تلافی آن شکست‌ها درصدد حمله به دشتستان و شکستن مقاومت غضنفرالسلطنه برازجانی (حاکم برازجان و از خوانین ضد انگلیس) بودندکه با مقاومت مردمی ۱۱ نفره مواجه شدند.زنان که ازعنصرموثر مقاومت بودند ودرپشت جبهه خدمات ارائه می‌کردند اینبار اسلحه به دست ورود کرده و با به کار گیری یک استراتژی زنانه یعنی کِل زدن و شلیک صدای مهیبی را در کوهستان ایجاد کردند که یک جنگ‌روانی به راه انداختند دشمن تصور کرد با یک سپاه عظیم مواجه است و باعث ترس ودستپاچگی سربازان انگلیس شده وسرانجام انگلیسی‌ها پس از سه روز نبرد ناموفق عقب نشینی کردند. در تاریخ نام تعدادی از این بانوان بانام‌های «سوگل، سلطان، جانی، خانمی و گل عنبر» ذکر شد است ◀️باید این هوشمندی و شجاعت زنان لرده فراموش نشده و به عنوان فصلی از مقاومت وارد کتب درسی یا تولیدات رسانه ای ما شود ✍عالیه سادات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺آیا تماشای تلویزیون برای کودک مفید است؟ 🔺در این ویدئو با فواید و مضرات تماشای تلویزیون توسط کودکان آشنا خواهید شد. ❔سوال ؛ چه چیزهایی را به جای تلویزیون [و دیگر رسانه‌ها همچون فضای مجازی و بازی‌های دیجیتال] برای کودکان جایگزین کنیم؟ 1⃣🔹خواندن کتاب توسط کودک یا کتاب خواندن والدین برای او... 2⃣🔸انجام فعالیت های هنری مثل نوشتن یا نقاشی کردن یا ساخت کاردستی یا... 3⃣🔹دورهمی و تفریح های جمعی و خانوادگی... 4⃣🔸ورزش و فعالیت های پرتحرک چه به صورت فردی و چه جمعی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دوربین مخفی داخل زندان 🎥توی این دوربین مخفی زندانیای جرائم غیرعمد رو صدا میزنن و بهشون می‌گن: یکی ضمانتشون کرده. زندانیا می‌گن: ما که کسی رو نداریم، بعدش مواجه میشن با...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞📽📻 -کوتاه- 📜موضوع: بخاطر مد و کلاس گذاشتن آخرت مون رو تباه نکنیم. ✅ مبنای حدیثی باطل بودن غسل و وضو با ناخن مصنوعی. 🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا 💥ایتا؛ https://yun.ir/i1drn4 💥سروش؛ https://yun.ir/n6d7g3 ┄┄┅┅❅🔺❅┅┅┅
🔰او ترکیبی از تخصص و تعهد بود... 🔴هر یک از شهدا معمولا به یک سری ویژگی های خاص شناخته می‌شوند! مثلا شهید ابراهیم هادی به جوانمردی و اخلاص یا شهید همت به سخت‌کوشی و کم‌خوابی! 🔴در این میان شهید چمران همچون شهید بابایی ، به تخصص و تعهد شناخته میشوند. در رشته‌ی خود بالاترین قله‌های تخصص را فتح کرده بودند و در عین حال بیشترین تعهد را به اسلام و انقلاب داشتند! 🔴 میتواند الگوی مناسبی برای افراد انقلابی باشد و از او بیاموزند که هم در راه متخصص شدن بکوشند ، هم پایبند به آرمان‌ها باشند و هم در راه متخصص شدن ، ظواهر دنیا را با آرمان‌ها مبادله نکنند و تا اخرین نفس به اسلام و انقلاب خدمت نمایند! ✍میلاد خورسندی
رمان آنلاین زن،زندگی، آزادی قسمت هفتاد و ششم: با پاشیده شدن مایع سردی روی صورتم،چشمانم را باز کردم،نور برق بالای سرم مستقیم به چشمم می تابید و باعث میشد اطراف را درست نبینم، چشمانم را بستم وباز کردم و سرم را به طرف راست چرخاندم، من کجا هستم، این کیه؟ مردی با نگاه خیره اش به من چشم دوخته بود، تا چشمانم را باز کردم جلوتر امد، دستش را به طرف دستم آورد تا دستم را بگیرد تمام توانم را جمع کردم و دستم را با بی حالی عقب کشیدم. کم کم ذهنم به کار افتاد، درسته این اریک باید باشه.. اریک اوفی کرد و گفت: چته؟ چرا با جولیا راه نیومدی؟ مگه چی ازت خواست؟! غیر از اینکه ازت خواست غذات را بخوری؟! جولیا دختر مهربونی هست ، چرا باهاش لج میکنی؟ حوصلهٔ حرف زدن را نداشتم، پتویی را که تا روی سینه ام بود، آرام تا روی سرم بالا کشیدم و صورتم را به سمت چپم چرخاندم، چشمانم را بستم و سعی کردم ذهنم را خالی از هر فکری کنم، با وجود ضعف بدنی شدیدی که داشتم و ضربه های پی درپی، توان هیچ کاری حتی فکر کردن را نداشتم، هراز گاهی دردی درون شکمم می پیچید، نمی دانستم این درد به خاطر گرسنگی هست یا اون قلب کوچک طلایی که اینک میهمان دل و روده ام بود. نمی دانم چه مدت گذشته بود، اصلا نمی دانستم شب بود یا روز، تاریخ همه چیز از دستم در رفته بود که با تکان های شدید شانه ام از جاپریدم. مثل انسان های برق گرفته سرجایم نشستم، جولیا با دستپاچگی تکان دیگری بهم داد و گفت: پاشو...پاشو دخترهٔ خیره سر، پاشو از اینجا باید بریم. ذهنم کار نمی کرد، خواب زده بودم و نمی دانستم چه کنم جولیا که حالت من را دید ، مثل ببری خشمگین به طرفم آمد و دستم را گرفت و محکم به سمت خودش کشید به طوریکه تلو تلو خوران از روی تخت پایین آمدم و دیدم من را به سمت در می برد، نگاهی به لباس های تنم کردم، خدای من! تاپ سفید و بدون آستین...با این وضع که نمی تونستم بیرون برم، همانطور که از لبه تخت فاصله میگرفتم، دستم را دراز کردم و مانتویم را از انتهای تخت برداشتم، میخواستم به سمت صندلی بروم و شالم را بردارم که جولیا متوجه هدفم شد و گفت: شال را می خوای چکار کنی؟ بدو بیا میگم وضعیت اضطراری ست و مرا با خودش از در خارج کرد. مستقیم به سمت اتاق خودش رفت. انتهای اتاق، اریک منتظر ما بود، کنار قفسه ای که به چشم میخورد ایستاد،دکمه ای را که از بیرون مشخص نبود، بغل قفسه ها زد و قفسه ها کنار رفتند و از پشت آن دری نمایان شد. اریک داخل شد و جولیا مرا داخل اتاقکی که معلوم نیست چی بود هل داد. پشت در تاریک بود و انگار راهرویی بود که با چندین پله به زیر زمین خانه منتهی می شد. مثل انسان های مسخ شده دنبال اریک راه افتاده بودم و پشت سرم هم جولیا در حرکت بود، اصلا نمی دانستم دلیل این حرکاتشان چیست؟ چرا اینقدر دستپاچه هستند و انتهای راهی که میریم به کجا ختم میشه؟ کل تنم درد می کرد اما مجبور به راه رفتن بودم، از پله هایی که ما را به پایین میبردند گذشتیم و وارد راهروی تاریک و تونل مانندی شدیم... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺