.
حکایت برخی از پدر مادر با بچه هاشون:
رقص:از 1 سالگی
موسیقی 3 سالگی
نقاشی 4 سالگی
انگلیسی 5
رانندگی 13
خلبانی پهپاد 7
حالا همین ها:
حجاب:هنوز بچه است
قران:سخته بذار بازی کنه
روزه:اذیت میشه
نماز:چند سال عقب تر دیر نمیشه
حیا و عفت:هنوز زوده براش
رمان آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت هشتاد:
انگار کسی داخل خانه نبود، خانه ای ساکت و تاریک، به محض ورود، آن آقا برق را روشن کرد و جلوی چشمم خانه ای کوچک با مبلمانی ساده به رنگ آبی نفتی نمودار شد.
هالی که کف آن با سرامیک های سفید و دیوارهایش هم سفید بود و انتهای هال آشپزخانه بود و طرف راست و ورودی آشپزخانه راهرویی کوچک که دو در روبه روی هم نمایان بود.
همانطور که خیره به جلویم بودم با صدای مرد که با زبان انگلیسی صحبت می کرد به خود آمدم: خانم بفرمایید بنشینید.
نه خصومتی در کلامش بود و نه تحکمی، برعکس بقیه افرادی که باهاشون برخورد داشتم، بسیار با احترام برخورد کرد.
بله ای گفتم و روی نزدیک ترین مبل نشستم.
به پشتی مبل تکیه دادم، با ریختن موهای جلوی سرم روی گونه ام، تازه متوجه شدم که یادم رفته بود روسری ندارم، احساس شرم می کردم و این احساس و سرمای هوا باعث شد با دو دست خودم را بغل کنم و درهم بکشم.
جولیا همانطور که زیر لب چیزی میگفت روی مبل کنارم نشست و رو به آن مرد که روبه روی مانشسته بود کرد و گفت: این مسخره بازیها چی هست؟ من از شما شکایت می کنم، به چه حقی ما را گروگان گرفتین و اینجا آوردین؟! اصلا شما کی هستین؟
مرد که انگار چیزی نمیشنود مشغول کار با گوشی اش شد.
جولیا که از آن مرد ناامید شده بود با نگاه خصمانه اش به من خیره شد و گفت: ای دخترهٔ نکبت! هرچه هست زیر سر توست.
وقتی که این حرف را زد، به خاطر عصبانیتی که در صدایش موج میزد ، من غرق شادی بودم، دلم می خواست از خشم بمیرد. برایم مهم نبود در چنگ چه کسانی اسیر شده ام، چون در هر حال اسیر بودم، چه در دست جولیا و چه این ناشناس ها، الان مهم این بود که جولیا عذاب می کشد.
چند دقیقه گذشت، انگار پیامکی برای مرد آمد، به سرعت از جا بلند شد و گفت: باید بریم، پاشین..
من و جولیا از روی مبل بلند شدیم که مرد به جولیا اشاره کرد وگفت: فقط شما همراه من می آیید.
جولیا که احساس خطر می کرد، به سرعت دست مرا قاپید و گفت: یا ما دوتا با هم میریم یا من تنهایی جایی نمی آیم.
انگار وجود من یک نوع برگ برنده بود براش..
آن مرد بدون تعلل اسلحه کمری اش را از زیر لباسش بیرون آورد و با نهیب محکمی گفت: خفه شو و حرکت کن..
جولیا به ناچار راه افتاد ، اما تا آخرین لحظه و آخرین قدمی که برمی داشت و از من دور میشد، نفرت را در چشمانش میدیدم، انگار با نگاهش برایم خط و نشان می کشید.
جولیا و آن مرد از در بیرون رفتند، اما در ساختمان نیمه باز مانده بود.
من هم بلا تکلیف، نمی دانستم چه کنم..یعنی چه؟؟
می خواستم به سمت در بروم و ببینم چه خبر است که صدای قدم هایی که به ساختمان نزدیک میشد ، نشان از آمدن کسی داشت، پس مثل مجسمه ای سنگی سر جای خودم ایستادم.
در کاملا باز شد و...
خدای من!! باورم نمیشد..
این....این..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
11.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 #کلیپ هر چه که امام گفت، شد.
👤 #کلیپ_مهدوی #حاج_حسین_یکتا
📢 حسَبِ سه اصل معتقدم اردوگاه دشمن به هم ریخته. هرچی #امام_خمینی گفت، شد، امام گفت صدام رفتنیه، امام گفت صدام کارش تموم بشه میره سراغ کویت، امام گفت راه #قدس از #کربلا میگذره، همه اینها اتفاق افتاد.
🔸 امام گفت انشاءالله وارد بیتاللهالحرام میشیم و اینکه این #انقلاب مقدمه #ظهور_امام_زمان علیهالسلام است. حضرت آقا گفت آنچه هم که نشده، میشود انشاءالله
❤️ #امام_زمان علیهالسلام: در تعجيل فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در #فرج، گشايش كار خود شماست.
💥 اللهم صل علی محمد و آل محمد 🇮🇷
#انقلاب #ایران #امام_مهدی #ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توجه
❤️ دستور فرمانده کل قوا👆
✊ واجب ترین واجب ها صیانت از #جمهوری_اسلامی است.
💪 در دفاع از نظام اسلامی هیییچ تقیّه نکنید! صریح باشید❗️
بسم الله الرحمن الرحیم
🗓 #تقویم_روز
سه شنبه
۶ تیر ١۴۰٢
۸ ذی الحجه ١۴۴۴
۲۷ ژوئن ٢٠٢٣
🍃✨🍃✨🍃✨
💎ذکر روز سه شنبه
💎یا ارحم الراحمین
💎١٠٠ یکصد مرتبه
🍃✨🍃✨🍃
✍قال امیرالمومنین (علیهالسلام):
💐کجایند آنان که در زندگی دنیوی به نهایت آرزوهای خود رسیدند؟
📚تصنیف غرر/حدیث ۷۹۱۷
🍃✨🍃✨🍃✨
🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#مرکزهدایتفضایمجازیبصیر
ایتا؛
https://yun.ir/i1drn4
سروش؛
https://yun.ir/n6d7g3
╰─┅═ঊ🔺ঈ═┅─╯
AUD-20220620-WA0015.mp3
2.29M
#انس_با_قرآن_مجید
#ختم_قرآن_مجید
حزب سی و نهم (۳۴ الی ۵۹ توبه)
👤 با صدای استاد پرهیزگار
#التماس_دعا_برای_ظهور
●➼┅═❧═┅┅───┄
#آیات_نور
#حزب سی و نهم
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- مؤمن، از كار فرار نمىكند.
2- متخلّفان از جنگ تبوك، گروهى بىايمان بودند.
3- ايمان به مبدأ و معاد، عامل اصلى تقوا و شهادتطلبى و حضور در جبهههاست.
4- مجاهدان واقعى بايد هم با مال و هم با جان فداكارى كنند.
5- تقوا، مانع تخلّف از جهاد با مال وجان است.
6- ايمان به علم خداوند، مايهى دلگرمى در جهاد است.
7- متّقى را در جنگ و جبهه بايد شناخت، نه در خانه و ايّام صلح.
#استاد_قرائتی
●➼┅═❧═┅┅───┄