eitaa logo
انّ الحسین‌مصباح‌الهدی 🚩🏴
2.2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
12.6هزار ویدیو
103 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda
مشاهده در ایتا
دانلود
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ پوشش اختیاریه؟ باشه.. فقط بگو کجا میخوای متوقف شی؟
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در قضیه حمله به خانه حضرت علی علیه السلام و مجروح شدن حضرت زهرا سلام الله علیها چرا علی علیه السلام از حق خود دفاع نکردند؟
🔳اولین تصویر از شهید مدافع امنیت محمد زور که در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در سالروز شهادت حۻرت فاطمه الزهرا به درجه رفیع شهادت نایل گردید. شهید محمد زور متاهل و دارای فرزند دختر هفت ساله و اهل شهرستان زابل بود.
z: 💫خـدایا 🙏 ❄️قسمت میدهم ▪️به پهلوی شکسته ❄️مادرمان زهرا (س) ▪️پناه مظلومان باش و ❄️درد وغصه را از ▪️دل همه پاک کن ❄️و در دل همه امید و شادی قرار ده 💫خـدایا🙏 ❄️به حرمت بی بی دو عالم ▪️خانم حضــرت فاطمه زهرا (س)🖤 ❄️خودت نگهدار ▪️همه مادرها ❄️باش تا که حال و هوای ▪️هیچ خانه ای ❄️زمستانی و سرد نگردد🙏 💫آمیـــن شبتون بخیر ❄️ ❄️
••🌸 


گفت: خوبم.نگران نباشید.

 بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت:
_از اولی که اومدم،منتظر بودم شما یا خانواده تون در این مورد چیزی بگین. برام مهم بود اولین مطلبی که در این مورد میگین چی هست و چجوری میگین. خودمو برای هرچیزی آماده کرده بودم جز سؤالی که پرسیدین.

-یعنی به این موضوع فکر نکرده بودید؟
-بهش فکر کرده بودم ولی انتظار پرسیدنش از جانب شما،اونم به عنوان اولین سؤال نداشتم.

-انتظار داشتین چی بگم؟

-هرچیزی جز این....
نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست بریم پیش بقیه.


دو هفته وقت گرفتم،... 
نه برای فکر کردن. مطمئن بودم امین خیلی خوبه ولی مطمئن نبودم میتونم تو جهادش کمکش کنم.
من دو هفته وقت گرفتم تا به خودم فکر کنم.تا ببینم میتونم مانعش نباشم و پر پروازش باشم.


دو هفته گذشت.... 
خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از خدا کمک خواستم.

دو ساعت قبل از اینکه خاله ی امین تماس بگیره،.. 
مامان اومد تو اتاقم.داشتم نمازمیخوندم. وقتی نمازم تموم شد،مامان کنارم نشست و گفت:
_به نتیجه رسیدی؟
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مامان،حلالم کنید،شما بخاطر من خیلی اذیت میشین...من...میخوام...با..آقای رضاپور.... ازدواج کنم.

جونم دراومد تا تونستم بگم... 

مامان پیشونیمو بوسید و گفت:
_ان شاءالله خوشبخت بشی.

بعد رفت بیرون.بلند شدم و دوباره نماز خوندم... 


ادامه `
دارد...` کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 •┈••✾•✨☘✨•✾••┈• •┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
••🌸 


یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم... 
قرار شد اسفند ماه تو محضر عقد کنیم، پنج فروردین جشنی خونه بابا بگیریم.یکسال بعد عروسی کنیم. امین از ارثیه پدریش خونه و ماشین داشت که قرار شد تو همون خونه زندگی کنیم.

اون شب خاله امین یه جعبه کوچیک بهم داد و گفت:
_اینو امین داده برای شما.
وقتی رفتن،بازش کردم.یه انگشتر عقیق زنانه بود.خیلی زیبا بود. زیرش یه یادداشت بود که نوشته شده بود:
با ارزش ترین یادگاری مادرم.
انگشتر به دستم کردم.خیلی به دستم میومد.
برای عقد بزرگترها همه بودن.... 
عمه ها،عمو و خاله ی امین.پدربزرگ و مادربزرگ ها؛عمه و دایی و خاله ی من.مامان و بابا و علی و محمد و خانواده هاشون.
محضر خیلی شلوغ شده بود... 
قبل از اینکه عاقد برای بار سوم بپرسه آیا وکیلم،
تو دلم گفتم خدایا خودت خوب میدونی من کی ام. فقط تو میدونی من چقدر گناهکارم. اینا فکر میکنن من خیلی خوبم، کمکم کن آبروی دینت باشم.

-عروس خانم آیا وکیلم؟
تو دلم گفتم خدایا با اجازه ی خودت،با اجازه ی رسولت(ص)،با اجازه ی اهلبیت رسولت(ع)،با اجازه ی امام زمانم(عج)، گفتم:
_با اجازه ی خانم زینب(س)، پدرومادرم، بزرگترها،شهید رضاپور و همسرشون.. بله...
صدای صلوات بلند شد.
امین هم بله گفت و عاقد خطبه رو شروع کرد.... بعد امضاها و مراسم حلقه ها و پذیرایی،خیلی از مهمان ها رفته بودن.
امین و محمد یه گوشه ای ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن..اطرافم رو خوب نگاه کردم.هیچکس حواسش به من نبود...
منم از فرصت استفاده کردم و خوب به امین نگاه کردم.
جوانی بیست و چهار ساله،لاغر اندام که موها و ریش مشکی و نسبتا کوتاه و مجعدی داشت. کت و شلواری که به سلیقه ی من بود خیلی به تنش قشنگ بود.
اقرار کردم خیلی دوستش دارم.
مریم اومد نزدیکم.آروم و بالبخند گفت:
_بسه دیگه.خجالت بکش.پسر مردم آب شد.
امین متوجه نگاه من شده بود و از خجالت سرشو انداخته بود پایین. به بقیه نگاه کردم.همه چشمشون به من بود و لبخند میزدن... 
از شدت خجالت سرخ شده بودم.سرمو انداختم پایین و دلم میخواست بخار بشم تو ابرها.

سوار ماشین امین شدم... 
فقط من و امین بودیم.با آرامش واحترام گفت:
_کجا برم؟
-بریم خونه ما.
دوست داشتم با امین بریم بهشت زهرا (س)پیش پدرومادرش... 
گرچه بهتر بود با لباس عقدم میرفتم ولی دوست نداشتم همه نگاهم کنن.
ترجیح دادم چادر مشکی و لباس بیرونی بپوشم.لباس عقدم پوشیده بود ولی سفید بود و جلب توجه میکرد.
گل خریدیم و رفتیم سمت بهشت زهرا(س).
تو مسیر همش به امین نگاه میکردم ولی امین فقط به جلو نگاه میکرد. بهتر،منم از فرصت استفاده میکردم و چشم ازش برنمیداشتم.
یک ساعت که گذشت بالبخند گفت:
_خب صحبت هم بفرمایید دیگه.همه ش فقط نگاه میکنید.
دوست داشتم زودتر باهام خودمونی حرف بزنه.از کلمات شما و افعال سوم شخص استفاده نکنه. میدونستم امین خیلی با حجب و حیائه و اگه خودم بخوام مثل دخترهای دیگه رفتار کنم،این روند طولانی تر میشه. پس خودم باید کاری میکردم.
گرچه خیلی برام سخت بود ولی امین  همسرم بود و معلوم نبود چقدر کنار هم میموندیم.نمیخواستم حتی یک روز از زندگیمو از دست بدم.دل و زدم به دریا و گفتم:
_امین.
بدون اینکه نگاهم کنه،سرد گفت:
_بله.
این جوابی که من میخواستم نبود. شاید زیاده روی بود ولی من وقت نداشتم.دوباره گفتم:
_امین.
بدون اینکه نگاهم کنه،بالبخند گفت:
_بله.
نه.این هم نبود. برای سومین بار گفتم:
_امین.
نگاهم کرد.چشم تو چشم.با لبخندگفت:
_بله
خوشم اومد ولی اینم راضیم نمیکرد. برای بار چهارم گفتم:
_امین.
چشم تو چشم،بالبخند،با اخم ساختگی، گفت:
_بلههه
نشد.پنجمین بار با ناز گفتم:
_امییییین.
به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت:
_جانم؟؟!!!!
این شد.از ته دل لبخند زدم...
و همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم:...


ادامه دارد.
.. کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 •┈••✾• •┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
05 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05).mp3
17.87M
👆👆👆👆👆 🔉 📣 جلسه پنجم * معنای سلام در نماز را به من القا کردند. * نورانی ترین قطعه سلام در نماز * سلام آخر نماز خطاب به چه کسانی است؟ * به من گفتند:هرچه به مضجع اهل بیت نزدیک تر شوی بیشتر در معرض نوری. * شهداء عند ربهم یرزقون هستند تا آخر * نور شما را طاهر می‌کند. * با روضه خانه‌هایتان را نورانی کنید. * محل ریختن خون شهدا و مزار آن ها نورانی تر است. * چرا نور کربلا از همه بیشتر است؟ * کربلا، اوج نور افشانی خدا * چگونه به نور برسیم؟ * ادامه داستان: واقعه چهارم🌱 * حقایقی که از بیمارستان بعثت شروع شد. * حیوانات وحشی به من حمله کردند. * با ذکر یا زهرا قفل زبانم باز شد. * با ذکر لا حول و لا قوه الا بالله حیوانات وحشی از من دور شدند. * از زنبور می‌ترسیدم، شیطان در قالب همون حشره ظاهر شد. * فعالیت شدید شیطان در واپسین ساعات عمر * تمثیل شیطان در قالب چهره یک زن در بالین پیرمرد روحانی * دیدن زن نقابدار شیطانی توسط برادرم * فریاد کشیدن زن شیطانی با هر دفعه که ذکر میگفتم. * تلاش شیطان برای دور کردن من از بخش آی سیو و پیرمرد روحانی * تاثیر شیطان در تصمیم‌گیری دکترها برای انتقال من به بخش زنان * رعایت نکردن خط قرمزها در بیمارستان * شوخی و خنده‌های پرستاران با نامحرم باعث آزار بیماران می‌شد. * بیمارستان، بدترین مکان برای جان دادن!! ⏰ مدت زمان: ۴۴:۰۴
⃣4⃣ 📝 امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) 🌹اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خَطَوْتُ إِلَیْهِ بِرِجْلِی أَوْ مَدَدْتُ إِلَیْهِ یَدِی أَوْ تَأَمَّلَهُ بَصَرِی أَوْ أَصْغَیْتُ إِلَیْهِ بِسَمْعِی أَوْ نَطَقَ بِهِ لِسَانِی أَوْ أَنْفَقْتُ فِیهِ مَا رَزَقْتَنِی ثُمَّ اسْتَرْزَقْتُکَ عَلَى عِصْیَانِی فَرَزَقْتَنِی ثُمَّ اسْتَعَنْتُ بِرِزْقِکَ عَلَى مَعْصِیَتِکَ فَسَتَرْتَ عَلَیَّ ثُمَّ سَأَلْتُکَ الزِّیَادَهَ فَلَمْ تُحَیِّبْنِی وَ جَاهَرْتُکَ فِیهِ فَلَمْ تَفْضَحْنِی فَلَا أَزَالُ مُصِرّاً عَلَى مَعْصِیَتِکَ وَ لَا تَزَالُ عَائِداً عَلَیَّ بِحِلْمِکَ وَ مَغْفِرَتِکَ یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹 ترجمه🔽 🌸بارخدایا! و از تو آمرزش می‌طلبم برای هر گناهی که با پای خود به سوی آن گام برداشتم، یا دستم را به سوی آن دراز کردم، یا چشمم با دقت آن را نظاره کرد، یا گوشم را به سوی آن باز کردم، یا زبانم به آن گویا شد، یا آنچه را به من عطا کردی در آن خرج کردم، سپس با وجود عصیان از تو روزی خواستم و تو به من دادی. آنگاه از رزق تو در راه معصیت کمک گرفتم و تو آن را پوشاندی. سپس از تو بیشتر خواستم باز ناامیدم نکردی و آشکارا آن را مرتکب شدم، رسوایم نکردی و پیوسته بر معصیتت اصرار می‌ورزم، ولی همواره توبه‌ام را می‌پذیری و با حلم و مغفرتت گذشت می‌کنی ای کریم‌ترین کریمان. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و این‌گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
Shab12Ramazan1400[05].mp3
6.11M
⬆️⬆️⬆️ ⃣4⃣ 📝 امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) (از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام") 🎤 حاج میثم مطیعی 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 💠
✨﷽✨ ✨ پندانـــــــهـــ 🔻نجس فقط آن چیزی نیست که به دهان وارد میشود. بلکه چیزیست که از دهان بیرون هم می آید: مثل دروغ، غیبت، تهمت و..... مواظب خروجی دهانمان باشیم❗️ 🌼✨🌼✨🌼✨🌼✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا