eitaa logo
انّ الحسین‌مصباح‌الهدی 🚩🏴
2.5هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.1هزار ویدیو
100 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda
مشاهده در ایتا
دانلود
.🦂 🦂 🦂 🦂 🦂 . 🔺مولوی وهابی پاکستانی "طاهر اشرفی" خطاب به وهابیون ایران: شده نان شب نخورید ولی در فرزندآوری همت کنید، آینده ایران مال شماست. . اخطار: قدرت یافتن وهابیت یعنی بلایی که داعش بر سر زنان و کودکان سوری آورد، در آینده بر سر کودکان و زنان ایرانی خواهد آمد. . آنان که فکر می‌کنند یک یا دو فرزند موجب خوشبختی فرزندان خواهد شد باید بدانند که کودکانشان در آینده چه سرنوشتی خواهند داشت. . 🦂 🦂 🦂 🦂 🦂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲 هم چاه سر راه تو باید بکنیم هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم این نامه‌ی چندم است که می‌خوانی داریم رکورد کوفه را می‌شکنیم 😞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا غریبه_مجتبی رمضانی.mp3
10.01M
خدایی خدا غریبه 🎤 🔷 مداح : مجتبی رمضانی🔷 🔹حجم فایل :9/5 مگابایت🔹 @@@@@ غریبه چون که ما عاشقش نشدیم غریبه بنده ی لایقش نشدیم غریبه رهرو صادقش نشدیم امون ز غفلت ، امون زتهمت از دست ما تو غیبته حضرت حجت گناه شد عادت ، غیبت عبادت جالب اینه گذاشتیم سر خدا هم منت هر جا ریا شد ، به اسم خدا شد همه دکان وا کرده ایم حتی تو هیئت چیو ببینه دل سیاهو یا رو زبون الهم الرزقنا شهادت از امر به معروف ترسیدیم حاجی و دور شیطان گردیدیم همسایه یتیمو سیر خوابیدیم ما به زمین خورده خندیدیم خدا نفهمیدیم ، خدا نفهمیدیم خدا نفهمیدیم ، خدا نفهمیدیم خدایی خدا غریبه ، خدایی خدا غریبه غریبه ، چون که راحت گناه کردیم غریبه ، به نامحرم نگاه کردیم غریبه ، نامه فقط سیاه کردیم فروختیم ایمان ، خریده ایم نان خاک میخوره به روی تاقچه هامون قرآن سحر نه حالی ، نه خمس مالی اسممونم گذاشتیم عبد شاه مردان شیعه ی حرفی ، آدمه برفی هنوز نمک نخورده ایم ، میشکنیم نمکدان یه پا تو محراب ، یه پا لب آب رو به روی عکس شهید ، عکس شهینان بگو خدا غرق امیدم کن بی خریدارم ، خریدم کن پیش حسین رو سفیدم کن نذر اباالفضل رشیدم کن خدا شهیدم کن ، خدا شهیدم کن خدایی خدا غریب ، خدایی خدا غریب غریبه که دوسش داریم واسه حاجت غریب ِ، می پرستیمش برا جنت غریبه، که به تنهایی کرده عادت تو راه پاکی ، زدیم به خاکی 😭😭😭😭💠💠💠💠💠
🕊: بعضی از روزهای جمعه تلفن‌ همراهش‌ خاموش‌ بود! وقتی دلیلش‌رو‌ میپرسیدم ‌ میگفت: ارتباطم‌ رو‌ با‌ دنیا کمتر میکنم تا‌ امروز‌ که متعلق‌ به امام‌زمانم(عج) هست بیشتر‌ با‌ امام‌زمان‌ باشم بیشتر به یاد‌ امام‌زمان‌ باشم امروزم‌ اختصاص‌ داره‌ به آقا💚
Pouya Bayati - Khabare Khoob (320).mp3
10.42M
خبرخوبم...💐💐💐 من مثل جمعه غروبم آخه کجایی...😔😢 چقدر جمعه بیاید و نیایی بسمه این همه درد جدایی وقتشه دیگه بیایی تکلیف دنیا رو یکسره کن بیا تو ذهن جمعه بعدی جمعه قبلی رو خاطره کن ♥️⃟🌾 『➣༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🌸 یھ کم فکر کرد و گفت: _سه شنبه. گفتم: _دوست داری چند روزه بری؟ -یه هفته. به وحید نگاه کردم.جدی بهش گفتم: _از سه شنبه یه هفته به محمد مرخصی بده. وحید بالبخند به محمد نگاه میکرد.بدون هیچ حرفی گوشیشو از کنارش برداشت. شماره گرفت. گوشی رو گذاشت روی گوشش.همونجوری که به محمد نگاه میکرد لبخندشو جمع کرد. صداشو صاف کرد.خیلی رسمی گفت: _سلام آقای افتخاری. محمد به من اشاره کرد بگو قطع کنه. بالبخند به محمد نگاه کردم. وحید گفت: _آقای افتخاری لیست مرخصی های هفته آینده رو رد کردید؟....خوبه.از سه شنبه به مدت یک هفته برای آقای محمد روشن مرخصی رد کنید....تشکر.خداحافظ. تا وقتی وحید صحبت میکرد محمد بال بال میزد که نگو... به من میگفت بگو نگه.وقتی وحید قطع کرد دوباره لبخند زد.مطمئن شدم شوخی میکرده.به محمد گفتم: _چه راحت میشه شما رو سرکار گذاشت. محمد جدی به من نگاه کرد و گفت: _سرکار چیه؟ واقعا زنگ زده برام مرخصی رد کرده. به وحید نگاه کردم.گفت: _خودت گفتی دیگه. جدی نگاهش کردم و گفتم: _واقعا الان زنگ زدی؟ بالبخند گفت: _آره. گفتم: _گوشیتو بده. نگاه کردم،دیدم آره،واقعا به آقای افتخاری زنگ زده و صحبت کرده.گفتم: _پارتی بازی کردی؟!!! -خودت گفتی خب!! -هر چی من بگم باید گوش بدی؟!! خندید و گفت: _یعنی میگی به حرفت گوش ندم؟!!! موندم چی بهش بگم.گفتم: _واقعا پارتی بازی کردی؟ -نه بابا! من به همکارام میگم شش ماه یه بار باید مرخصی برن.محمد الان ده ماهه مرخصی نرفته. تو هم نمیگفتی بهش مرخصی میدادم. خیالم راحت شد.وحید بالبخند به محمد گفت: _تو خجالت نمیکشی الان ده ماهه زن و بچه هاتو یه مسافرت نبردی؟ مریم گفت: _بیشتر از یک ساله. وحید جدی شد.میخواست چیزی به محمد بگه به مریم گفتم: _عزیزم.از این به بعد هر وقت هوس مسافرت کردی به خودم بگو. همه خندیدیم. محمد یه نگاهی به وحید کرد و گفت: _اونوقت خودت چند وقت یه بار مرخصی میری؟ وحید به من نگاه کرد بعد رو به محمد گفت: _تو امشب نمیتونی دعوا راه بندازی.من مرخصی هامو گذاشتم برای بعد ازدواجم. محمد گفت: _ببینیم و تعریف کنیم. به محمد گفتم: _طبیعیه که وحید کمتر از نیرو هاش مرخصی بره. وحید به من نگاه کرد.محمد خیلی جدی گفت: _خدا کنه شیش ماه دیگه هم نظرت همین باشه. وحید گفت: _محمد تو امشب چته؟!! محمد باناراحتی گفت: _نگرانم. نه فقط امشب.از وقتی امین اومد خواستگاری زهرا نگرانم.از وقتی تو اومدی خواستگاریش نگران تر شدم. خواهر دسته گلم داغون شده.میترسم تو زندگی با تو داغون تر بشه. بعد بلند شد... کفش هاشو پوشید و رفت.وحید خواست بره دنبالش گفتم: _من میرم. یه گوشه ایستاده بود.پشتش به من بود.کنارش ایستادم.گفتم: _یادته بچه بودیم،تو کوچه که بازی میکردیم،من از همه کوچیکتر بودم.شما همه اش مراقبم بودی کسی اذیتم نکنه؟ گفت: _الان بزرگ شدی -ولی هنوز هم مراقبی کسی اذیتم نکنه. -برادر بودن سخته. -مخصوصا اگه خواهری مثل زهرا داشته باشی که همه اش خودشو تو دل سختی ها می اندازه... من بار سنگینی هستم برای همه.بابا،مامان، علی، شما،امین حالا هم وحید.. ولی من هیچ وقت نخواستم هیچ کدومتون رو اذیت کنم.من فقط میخوام تو شرایط مختلفی که برام پیش میاد کاری رو انجام بدم که خدا ازم راضی باشه. -تو بار سنگینی هستی چون خیلی بزرگی. -میگی چکار کنم؟سعی کنم بزرگ نشم که تو دو روز دنیا بیخیال و راحت زندگی کنم؟ سرشو انداخت پایین.بعد یک دقیقه سرشو آورد بالا.به من نگاه کرد و گفت: _سرعت رشدتو کم کن تا ما هم بهت برسیم. -مسخره ام میکنی؟!! من حالاحالا ها مونده تا به شماها برسم.به مامان،بابا، وحید...محمد،وحید میخواد همسرش چجوری باشه؟ -همراه. من و محمد برگشتیم به پشت سرمون نگاه کردیم.بالبخند گفتم: _فالگوش ایستادی؟!! وحید لبخندی زد و گفت: _فالگوش ایستادن بدتره یا غیبت کردن؟ بالبخند به من خیره شده بود.محمد رفت.وحید اومد نزدیکتر.گفتم: _همراه یعنی چی؟ -یعنی اینکه سرعت رشدتو کم کنی تا منم بهت برسم بعد با هم بزرگ بشیم. -وحید -جانم؟ -خیلی دوست دارم..خیلی. لبخند زد.گفت: _بریم،محمد منتظره. چند قدم رفت،ایستاد.برگشت و گفت: _بیا دیگه. بالبخند رفتم کنارش و گفتم: _حالا کی باید سرعت شو کم کنه تا اون یکی بهش برسه؟؟ خندید و همراه هم رفتیم. بعد از عقد وحید گفت:... ادامه دارد... کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 •┈••✾•✨🖤✨•✾••┈• •┈••✾•✨🖤✨•✾••┈•
••🌸 بعد از عقد وحید گفت: _کجا دوست داری خونه بگیریم؟ گفتم: _یا نزدیک خونه آقاجون یا نزدیک خونه بابا. وحید هم نزدیک خونه بابا، خونه خوبی اجاره کرد.... جهیزیه منم که آماده بود.وسایلی که به عشق زندگی با امین تهیه کرده بودم،حالا داشتم به عشق زندگی با وحید از تو کارتن درمیاوردم. دو هفته از عقد من و وحید گذشت... دو هفته ای که هر روز بیشتر از روز قبل عاشقش بودم. مشغول چیدن وسایل خونه مون بودیم. خسته شدیم و روی مبل نشستیم.وحید نگاهم میکرد. نگاهش یه جوری بود. حدس زدم میخواد بره مأموریت.لبخند زدم و گفتم: _وحید...میخوای بری مأموریت؟ از حرفم تعجب کرد.گفت: _زن باهوش داشتن هم خوبه ها. غم دلمو گرفت... ندیدنش حتی برای یک روز هم برام سخت بود.ولی لبخند زدم و گفتم: _چند روزه میری؟ -یک هفته نفس بلندی کشیدم و گفتم: _یک هفته؟!! چشمهاش ناراحت بود.نمیخواستم ناراحت باشه.بالبخند و شوخی گفتم: _پس خونه رو به سلیقه خودم میچینم. وقتی برگشتی حق اعتراض نداری. لبخند زد؛لبخند غمگین. وحید رفت مأموریت.... خیلی برام سخت بود.دو روز یه بار تماس میگرفت.اونم کوتاه،در حد احوالپرسی. وقتی وحید تماس میگرفت سعی میکردم صدام عادی باشه که وحید بدونه زهرا قویه. حتی پیش بقیه هم بیشتر شوخی میکردم و میخندیدم که وقتی وحید برگشت همه بهش بگن زهرا حالش خوب بود. ولی در واقع قلبم از دلتنگی مچاله شده بود. خودم هم نفهمیدم کی اینقدر عاشقش شدم. وحید اونقدر خوب بود که عشقش مثل اکسیژن تو خون من نفوذ کرده بود. شب بود.قرار بود وحید فرداش بیاد... خیلی خوشحال بودم. ساعت ها به کندی میگذشت. صدای زنگ آیفون اومد.تصویر رو که دیدم از تعجب خشکم زد. بابا گفت: _کیه؟ -انگار وحیده -پس چرا باز نمیکنی؟!! درو باز کردم.اومد تو و درو بست. روی ایوان بودم.واقعا خودش بود.تازه فهمیدم خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم دلم براش تنگ شده بود... تا منو دید ایستاد.خیلی خوشحال بودم، چشم ازش نمیگرفتم.وحید هم فقط به من نگاه میکرد.بعد مدتی گفتم: _سلام.. خندید و گفت: _سلام. تو دستش گل بود.چهره اش خسته بود. چشمهاش قرمز بود ولی باز هم مهربان بود.گفت: _از خواب و استراحتم میزدم تا زودتر کارمو تموم کنم که چند ساعت زودتر ببینمت. پانزده روز به عروسی مونده بود.... همه کارها رو انجام داده بودیم.خونه مون آماده بود.تالار و آرایشگاه رزرو شده بود.کارت عروسی هم آماده بود. وحید گفت: _بهم مأموریت دادن.هرچی اصرار کردم که پانزده روز دیگه عروسیمه قبول نکردن. گفتم: _چند روزه باید بری؟ -سه روزه -خب برمیگردی دیگه. از حرفم تعجب کرد.خیلی جا خورد. انتظار نداشت اینقدر راحت قبول کنم. وحید رفت مأموریت و برگشت.... همه برای عروسی تکاپو داشتن. روز عروسی رسیدگفتم: خدایا خودت میدونی ما هر کاری کردیم تا مجلسمون گناه نداشته باشه.خودت کمک کن جشن اول زندگی ما با گناه دیگران تیره نشه. قبل از اینکه آرایشگر شروع کنه وضو گرفتم که بتونم نمازمو اول وقت بخونم. لباس عروسم خیلی زیبا بود.یه کت مخصوص هم براش سفارش دادم که پوشیده هم باشه.. درسته که همه خانم هستن ولی من معتقدم حتی خانم ها هم نباید هر لباسی پیش هم بپوشن.لباس عروسم با اینکه پوشیده بود خیلی شیک و زیبا بود. تو ماشین نشستیم.حتی صورتم رو هم با کلاه شنل پوشیده بودم.وحید خیلی اضطراب داشت، برعکس من.بهش گفتم: _کاری هست که باید انجام میدادی و ندادی؟ -نه. -وقتی هرکاری لازم بوده انجام دادی پس چرا استرس داری؟میترسی خدا مجلست رو بهم بریزه؟ -معلومه که نه. -شاید هم مجلس به هم ریخت..حتی اگه... ادامه دارد... کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 •┈••✾•✨🖤✨•✾••┈• •┈••✾•✨🖤✨•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شب با تمام سیاهیِ خود 💫نوید روشنی را می‌دهد ... 🌸الهی که به لطف 💫خـدای مهـربـون 🌸همه روزهای تلخ و سیاه 💫زندگیتون تموم بشه 🌸و برسیـد به 💫روزهای روشن زندگی درپناه لطف خدا شبتون روشن🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗✅وکیل نمی‌خواهد امتی که ولی دارد،،،، 💞اللهم احفظ قائدناامام خامنه ای روحی فداک ،،،،، 💟سایت مستدام ای عششششق.....
3166708714.mp3
4.41M
۴۶ ✍ اگه واقعــاً مراقب زمـان و کیفیت نمازهات باشی؛ برای شیطــــــون، قابل دسترســی نیستی! 🔻نمـــازت رو ضایع نکـــن... شیطون حتماً ضایعت می کنه ها شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 شنبه ٨ بهمن ١۴۰١ ۶ رجب ١۴۴۴ ٢٨ ژانویه ٢٠٢٣ 🕌 اوقات شرعی 🔹️اذان صبح ٠۵:۴١ 🔹️طلوع آفتاب ٠٧:٠٨ 🔹️اذان ظهر ١٢:١٧ 🔹️غروب آفتاب ١٧:٢٧ 🔹️اذان مغرب ١٧:۴٧ 🔹️نیمه شب ۲۳:٣۴ 🌺 ذکر روز شنبه ١٠٠ مرتبه 🌷یا رب العالمین🌷 🌼✨🌼✨🌼✨🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 🌤🌤 ~~~~~~~~~~~~~ @majmaemahdiaran ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
ـ┓━━ ◌🙏🏼◌ ━━┏ 🤲🏼 دعـایِ روزِ شـنـبـه ـ┛━━ ◌🙏🏼◌ ━━┗ بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖمِ 🔹بِـسْـمِ ٱݪلّٰـهِ كَـلِـمَـةِ ٱلْـمُـعْـتَـصِـمـیٖـنَ ◌ وَ مَـقـٰالَـةِ ٱلْـمُـتَـحَـرِّزیٖـنَ‏ ◌ وَ اَعُـوذُ بِـٱݪلّٰـهِ تَـعـٰالـیٰ مِـنْ جَـوْرِ ٱلْـجـٰآئِـریٖـنَ ◌ وَ كَـيْـدِ ٱلْـحـٰاسِـدیٖـنَ ◌ وَ بَـغْـیِ ٱݪـظّـٰالِـمـیٖـنَ┊وَ اَحْـمَـدُه‍ــُ ┊فَـوْقَ حَـمْـدِ ٱلْـحـٰامِـدیٖـنَ‏ 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ 🔸اَنْـتَ ٱلْـوٰاحِـدُ بِـلٰا شَـریٖـکِِ ◌ وَ ٱلْـمَـلِـکُ بِـلٰا تَـمْـلـیٖـکِِ ◌ لٰا تُـضـٰادُّ فـیٖ حُـكْـمِـکَ ◌ وَ لٰا تُـنـٰازَعُ فـیٖ مُـلْـكِـکَ ◌ اَسْـئـَلُـکَ اَنْ تُـصَـلّـیَٖ عَـلـیٰ مُـحَـمَّـدِِ عَـبْـدِکَ وَ رَسُـولِـکَ ◌ وَ اَنْ تُـوزِعَـنـیٖ مِــنْ شُـكْـرِ نُـعْـمـٰاکَ مـٰا تَـبْـلُـغُ بـیٖ غـٰايَـةَ رِضـٰاکَ ◌ وَ اَنْ تُـعـیٖـنَـنـیٖ عَـلـیٰ طـٰاعَـتِـکَ وَ لُـزُومِ عِـبـٰادَتِـکَ ◌ وَٱسْـتِـحْـقـٰاقِ مَـثُـوبَـتِـکَ بِـلُـطْـفِ عِـنـٰايَـتِـکَ ◌ وَ تَـرْحَـمَـنـیٖ بِـصَـدّیٖ عَـنْ مَـعـٰاصـیٖـکَ مـٰا اَحْـيَـيْـتَـنـیٖ ◌ وَ تُـوَفّـِقَـنـیٖ لِـمـٰا يَـنْـفَـعُـنـیٖ مـٰا اَبْـقَـيْـتَـنـیٖ ◌ وَ اَنْ تَـشْـرَحَ بِـكِـتـٰابِـکَ صَـدْریٖ ◌ وَ تَـحُـطّـَ ┊بِــتِـلٰاوَتِـه‍ــٖ ┊وِزْرِیٖ ◌ وَ تَـمْـنَـحَـنـِۍٱݪـسّـَلٰامَـةَ فـیٖ دیٖـنـیٖ وَ نَـفْـسـیٖ ◌ وَ لٰا تُـوحِـشَ بـیٖ اَهْـلَ اُنْـسـیٖ ◌ وَ تُـتِـمَّ اِحْـسـٰانَـکَ فـیٖـمـٰا بَـقـیَٖ مِـنْ عُـمْـریٖ ◌ كَـمـٰا اَحْـسَـنْـتَ فـیٖـمـٰا مَـضـیٰ┊مِـنْـه‍ــُ ┊یـٰا اَرْحَـمَ ٱݪـرّٰاحِـمـیٖـنَ‏. ••••••••••••••••••••••••••••• به نام خـداى بخشنده مهربان ♥️ به نام خـدا كه وِرد زبان پاكان از گناه و ذكـر دائم پرهيزكاران عالَم است و به خـداى تعالـی پناه مى ‏برم از جور ستمكاران و مكر حسودان و ظلم بيدادگران جهان و حمـد مى‏ كنم او را فوق حمـد ستايش كنندگان ♥️ خـدايا تويـى يگانه بى‏ شریک و اَنبـاز و پادشاه از مُلک جهان بى ‏نياز كه هيچكس به ضديّت فرمان تو و به نِـزاع در سلطنت بر نخيزد از تو درخواست مى‏ كنم كه بر 🕋 محـمّـد (صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله) بنده خاصّ و پيغمبر بزرگت رحمت فرستـى و مـرا شُكر نعمتهايت چنان بياموزى كه به منتهاى خشنوديت نائل گردم و نيز مـرا بر طاعتِ خـود يارى كنـى و بر مُلازِمت بندگيت و استحقاق ثوابت به لطف و عنايت مَـدَد فرمايـى و بر مـن ترحمـى كنـى كه مـرا در همه عمر از معصيت بر طاعت خود اِعراض دهـى و مادامـى كه در اين جهانم باقـى مى‏ دارى به كارى موفقم بدار كه مـرا سودمند باشد و به علوم و اَسرارِ كتابِ خود مـرا شَـرح صَـدر عطا كن و 📖به قرائت قرآن گناهم را مَحو گردان و در دين و ايمان جسم و جانم را سلامت بخش و خُلقم را خوش كن تا آنان كه بايد با مـن انس گيرند از مـن وحشت نكنند و با مـن چنانكه در گذشته عُمر احسان كردى در بقيه عمر هم لطف و احسان فرما اى مهربانترين مهربانان عالم.✓ ═🌼💠🦋💠🌼═ ╰┅┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅┅╯ @majmaemahdiaran
1_2282057702.mp3
9.88M
🎤 علی الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج هر روز به نیت ظهور (عج) حدیث شریف کسا می خوانیم 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ @majmaemahdiaran