eitaa logo
انّ الحسین‌مصباح‌الهدی 🚩🏴
2.2هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
12.8هزار ویدیو
105 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda
مشاهده در ایتا
دانلود
8⃣ققنوس‌های اروند ♦️نوشته : عزت الله نصاری 🔹خیلی دقت کردم، بنظرم اومد که تعداد خیلی زیادی کمرشکن دارن تانک هاشون رو به‌سمت فاو می‌برند، امیر هم نظرش اینه که اینها کمرشکن‌های حامل تانک هستن ولی اینقدر تعدادشون زیاده که باور کردنی نیست، یکمی باهمدیگه مشورت کردیم، می‌ترسیم اشتباه کرده باشیم، با تلفن قورباغه ای به بچه های پائین خبر دادیم تا به قرارگاه بیسیم بزنند و گزارش بدن، اگر این‌همه تانک به فاو حمله کنند جهنمی بپا می‌شه و ممکنه تلفات خیلی سنگینی به ما وارد کنند، قرارگاه بعد از اینکه گزارش ما رو شنید با تعجب پرسید مطمئنید؟ بهشون اطمینان دادیم، حدود یکساعت گذشته و هیچ خبری از قرارگاه نشد، ما توپخانه ای نداریم که بتونه اونجا رو بزنه، منتظریم ببینیم قرارگاه چه پیشنهادی برای انهدام این ستون میده، حوصله مون از بلاتکلیفی سررفت، ستون تانکها به‌سمت فاو سرازیر هستن و ما هم نشستیم و هیچ کاری از دست مون برنمیاد و این وضعیت خیلی اذیت مون میکنه، مجددا با قرارگاه تماس گرفتیم و توضیح خواستیم، قرارگاه اعلام کرد منتظر تائید گزارش شما بودیم، گزارش شما از طرف دکل‌های شلمچه و پاسگاه زید تایید شده، چند دقیقه دیگه منتظر هواپیما باشید!!! دقایقی نگذشت و صدای غرش هواپیماها بگوش رسید، صدای بسیار وحشتناکی از فاصله نزدیک شنیدم چنان هیجان زده شدم که سرم را از بویلر بیرون کردم، صحنه بسیار عجیب و خطرناکی دیدم، یکی از هواپیماها بصورت یکطرفه از لای بویلرها عبور کرد، اینقدر پایین پرواز میکنه که کلاه کاسکت خلبان را بخوبی دیدم، عراقی‌ها چندتا سایت راداری و موشک ضدهوایی روبروی آبادان دارند و خلبانها برای فرار از امواج رادار مجبورند در ارتفاع خیلی پائین پرواز کنند، امیر واحدی پشت دوربین هورا می‌کشه، هولش دادم و رفتم پشت دوربین، دوتا بمب افکن ایرانی چه غوغایی کردن، یکی از سر ستون می‌زنه یکی از آخر ستون، ستون تانک‌ها غرق در انفجارهای پی درپی و آتش دود شدن، خلبانها بعد از تمام شدن بمب ها و موشکهاشون با شلیک توپ، آخرین بقایای ستون زرهی عراق را نابود کردن و بسلامت برگشتند. ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خراب و مستِ مدامم زِ عطرِ جامِ علـــــــی(عليه‌السلام) علی(عليه‌السلام) امام من است و منم غلامِ علـــــــی(عليه‌السلام) فقط حیدر امیرالمومنین است 🥀
32.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️🎥 برگزیدگان در آخرالزمان [ وضعیت شیعه در و بعد از قیام جهانی عجل الله تعالی فرجه ] کپےباذڪࢪصلوات‌بࢪای‌ظهوࢪاقا(؏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین نصیحت 🌹 خیر و برکت قرآن در زندگیتون جاری... أَلَابِذِڪْرِاللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ 🌸💎🌸 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
14-GHIYAMAT- HOR 01(www.rasekhoon.net).mp3
21.86M
‌ ⭕️ فایل صوتی 🔹 داستان قیامت 1 # حاج شيخ احمد كافے(ره) 🌤🌤 ~ @mahdiaran ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سردار رادان فرمانده کل نیروی انتظامی: از هفته آینده افرادی که کنند ابتدا میگیرند؛ سپس به معرفی می‌شوند 🔹"افرادی که در مراکز عمومی کشف حجاب کنند بار اول تذکر می‌گیرند و در مرحلۀ بعد به دادگاه معرفی می‌شوند. 🔹خودروهایی که در آن‌ها کشف حجاب شده، بار اول تذکر می‌گیرند و بار دوم خودرو توقیف می‌شود. 🔹تمام صنف‌هایی که کارمندان آن‌ها کشف حجاب کنند، یک‌بار اخطار می‌گیرند و بعد پلمب می‌شوند/"فارس
…. 🌷حاج حسین می‌خواست بره فاو، ماشین رو برداشت و رفت. ساعتی بعد دیدم پیاده داره برمی‌گرده! گفتم: چی شده؟ چرا نرفتی؟ ماشینت کو؟ حاجی گفت: داشتم رانندگی می‌کردم که اطلاعیه ای از رادیو پخش شد؛ مثل این‌که.... 🌷....مثل این‌که مراجع تقلید فرمودند؛ رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی حرامه، منم یک دستم قطع شده و رانندگی کردنم خلاف قانونه!! تا این حکم شرعی رو شنیدم ماشین رو زدم کنار جاده و برگشتم یه راننده پیدا کنم که منو ببره فاو.... 🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید فرمانده حاج حسین خرازی این‌جوری مسئول، شهید می‌شه!!
انّ الحسین‌مصباح‌الهدی 🚩🏴
#خلاف_قانون…. 🌷حاج حسین می‌خواست بره فاو، ماشین رو برداشت و رفت. ساعتی بعد دیدم پیاده داره برمی‌گرد
# این تعهد در برابر قانون اصلی‌ترین مسیر رفع فساد و اجرای عدالت است. چه بسا امثال ما به بخشی از بی‌قانونی‌ها معترض هستیم؛ ولی هر جا توانسته‌ایم و تشخیص داده‌ایم از قانون سرپبچی کرده‌ایم. چه بسا چشم‌هایی دور زدن‌های پنهان و آشکار ما را دیده‌اند و جنسی از استبداد درون ما شکل گرفته و آثارش را. در جای جای زندگی آشکار کرده است. عده‌ای هم که شاهد تخلف ما بوده‌اند بی‌صدا آموخته‌اند که می‌شود قانون را دور زد و احساس برندگی داشت. می‌شود قانون را دور زد و محترم بود. می‌شود قانون را دور زد و مقدس و متشرع بود. می‌شود درون حکومت، حکومت شخصی بر پا کرد و با آن منافقانه مبارزه کرد و هر جا لازم بود به صلح و معامله رسید. گاهی اثر پروانه‌ای تخلف‌های یواشکی ما از قانون، سرمایه شورش‌های اجتماعی بزرگ است.
🌹به وقت رمان🌹 رمان انلاین زن ، زندگی، آزادی قسمت بیست و ششم: سحر صبحانه ای را که مادرش آماده کرده بود با طمأنیه خورد،لقمه ای از مربای هویجی که دست پخت مادرش بود دردهان گذاشت و همانطور که چشمانش را میبست سعی می کرد عطر هل داخل مربا و مزه اعجاب انگیز مربارا به جان بسپرد، چون معلوم نبود تا چه موقع نمی تواند ، این دستپخت خوشمزه را بچشد. قاشق را داخل مربا آلبولو زد و لقمه ای هم از پنیر جدا کرد. مادر که با دقت حرکات سحر را میپایید، با تعجب گفت: سحر ، مامان امروزت چت شده؟ انگار خیلی گرسنه ای؟ بقیه وقتا باید التماست می کردم یه لقمه نون خشک بخوری و... سحر با خنده پرید وسط حرف مادر و گفت: نکنه برا خوراکی ها دلت میسوزه؟ می خوای نخورم؟ مادر با دستپاچگی گفت: نه...نه...منظورم این نبود که.. سحر هورتی از چایی گرفت و از جایش بلند شد و همانطور که استکان دستش را داخل ظرفشویی می گذاشت گفت: شوخی کردم مامان،ولی خداییش تا امروز نمی دونستم چقدر مرباهات خوشمزه ان...اصلا معرکه ان.. و با زدن این حرف به سمت اتاقش راه افتاد. داخل اتاق شد، شانه ای به موهاش زد و با کلیپس صورتی رنگش موهایش را بالای سرش ثابت کرد. نگاهی به تک تک وسائل اتاقش انداخت و خاطره ها در ذهنش زنده شد. به سمت کمد لباسش رفت و درکمد را باز کرد، کمد لباس خالی تر از همیشه به نظر می رسید. مانتو شیری رنگ و شلوار مشکی را برداشت تا بپوشد. شال کرم رنگ با ریز گلهای زرد را روی سرش انداخت، چادرش هم که مدتی بود می پوشید روی سر انداخت. داخل آیینه که پشت در کمد لباس بود ، به خود نگاهی انداخت ،تار مویی را که از زیر شال بیرون زده بود ، زیر شال فرستاد. برگشت و آخرین نگاه را به کل اتاق انداخت و کوله روی میز را برداشت و درحالیکه بغض گلویش را فشار میداد ، از اتاق خارج شد . مادرش داخل آشپزخانه ، مشغول شستن ظرفها بود، پشت سر او قرارگرفت و دستانش را دور او حلقه کرد، مادر را محکم به خودش فشار داد و تمام عطر تن او را به مشام کشید ، انگار میخواست این عطر را در وجودش ذخیره کند که در سالهای غربتش یادآور عزیزترین موجود روی زمین باشد،از پشت گردن مادر،سرش را جلو آورد و بوسه ای از گونه مادرش گرفت و‌گفت: کاری نداری مامان؟ مادر در حالیکه آب از دست هایش میچکید به طرف او برگشت و گفت: چقدر تغییر کردی سحر!! مگه قراره کجا بری که اینقد با بغض حرف میزنی؟! سحر لبخندی ساختگی زد و‌گفت: من یه ساعت بخوام از شما جدا شم ،دلم میگیره مادر لبخندی زد و گفت: خیلی خوب زبون نریز، الان که میری و برمی گردی ،اگه قرار باشه عروس بشی و مثل خواهرت بری شهر غربت چکار می کردی؟ بعد روی صندلی نشست و‌گفت: کی میای سحرجان؟ سحر خیره به نگاه مهربان مادرش گفت: اول خیاطی، بعدم میزم خونه رها، اونجا احتمالا اونجا کارم خیلی طول بکشه، رها هم تنهاست ،امشب را پیشش میمو‌نم و صبح زود میام. مادر که انگارهنوزهم ته ته دلش راضی به موندن سحر تو‌خونه رها نبود، آهی کشید و‌گفت: برو اما قول بده اگر کارت خیلی طول نکشید ، امشب بیای خونه... سحر زیر لب چشمی گفت و همتنطور که دستش را به نشانه خداحافظی تکان میداد از ساختمان خانه بیرون رفت. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🍂باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی... 🍂درد این است که ما مدعی هجرانیم درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی... 🌸 💠🌹قرارهرشب 🌹💠 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین ۞اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحبِسُ الدُّعا۞ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙