فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلخوشی دنیای من
میدونی که چقدر دوستت دارم آقای من❤️
#امام_زمان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اولین تصاویر از محاکمه عاملان به شهادت رساندن اولین شهید غیرت و حجاب و عفاف، شهید حمید رضا الداغی
معافیت سربازان دارای ۳ فرزند و بیشتر
🔹معاونت نیروی انسانی ستاد کل نیروهای مسلح: برابر موافقت مقام معظم رهبری کلیه مشمولان وظیفه غایب و غیر غایب و کارکنان وظیفه در حال خدمت که دارای ۴ فرزند و بالاتر هستند و همچنین مشمولان وظیفه غایب و غیر غایب و کارکنان وظیفه در حال خدمت، با حداقل ۴۰ سال سن تمام، که دارای ۳ فرزند می باشند از انجام خدمت دوره ضرورت سربازی معاف میگردند.
🔹صدور کارت معافیت برای مشمولان غایب و غیر غایب واجد شرایط این مصوبه، پس از طی آموزشهای مقدماتی و تکمیلی بسیج امکانپذیر خواهد بود.
🔹مدت کسر خدمت کارکنان وظیفه در حین خدمت که قبلاً به ازای هر فرزند ۳ ماه بوده است به ترتیب برای فرزند اول ۳ ماه، فرزند دوم ۴ ماه و برای فرزند سوم به ۵ ماه افزایش یافته است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه تلخ اطلاع فرزندان شهید شهرکی از شهادت پدر و مادرشان
🔹ریحانه و رضا دوفرزند بجا مانده از شهید علیرضا شهرکی هستند.
🔹او رئیس پلیس آگاهی انتظامی شهرستان سراوان بود که صبح امروز به همراه همسرش در یک اقدام کور مسلحانه در یکی از خیابان های این شهرستان مورد هدف گلوله قرار میگیرد و در این حادثه هر دو به فیض شهادت می رسند.
🔹از این شهیدان والامقام یک دختر ۱۶ ساله و یک پسر ۱۵ ساله به جا مانده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین تصاویر از محاکمه عاملان قتل شهید حمیدرضا الداغی جوان خوش غیرت سبزواری که به دست چند اوباش به شهادت رسید
🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹
🌺🌷🌹
🌺🌷 منتظران ظهور 🌷🌺
🇮🇷
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش #حلوا_دِهین_عراقی
حلوای نجف طعم و عطر عالی داره و خیلی خوشمزه و مقوی هست😋😋 بخصوص اگر با روغن حیوانی درست بشه
مواد لازم:
شکر 3 پیمانه
آرد 3 پیمانه
پودر نارگیل چرب ۱ پیمانه
شیر پرچرب نصف پیمانه
شیره خرما یاانگور نصف پیمانه
روغن حیوانی یا کره یا مایع 1 پیمانه
وانیل یا پودر هل(دلخواه)
طرز تهیه:
در دمای 150 درجه در فر بمدت نیم ساعت تا 40 قرار میدهیم پودر نارگیل که کم کم تغییر رنگ داد از کناره های ظرف... کمی هم گریل را روشن میکنیم برای طلایی شدن نارگیل های روش...
🌸حلوا تا داغه خیلی شل هست بزارید خوب خنک شود سپس به راحتی برش میخورد. نوش جان
🌤#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
~با انتشار لینک مارا حمایت بفرمایید🌷
#مهدیاران
@majmaemahdiaran
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
@zekrroozane
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵🍃🌺🍃✵✿✼═┅┄
✍موضوع؛
💠چهار نفرینی که مستجاب شد!
مردی که دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش نیز کور بود، فریاد می زد:
- خدایا مرا از آتش نجات بده!
به او گفتند:
- از برای تو مجازاتی باقی نمانده، باز می گویی خدایا مرا از آتش نجات بده؟
گفت:
- من در کربلا با افرادی بودم، که امام حسین (عليهالسلام) کشتند، وقتی امام شهید شد، مردم لباسهای او را به تاراج بردند، شلوار و بند شلوار گران قیمتی در تن آن حضرت دیدم، دنیاپرستی مرا به آن داشت تا آن بند قیمتی را از شلوار در آورم.
به طرف پیکر امام حسین(عليهالسلام) نزدیک شدم، همین که خواستم آن بند را باز کنم، ناگاه دیدم آن حضرت دست راستش را بلند کرد و روی آن بند نهاد! من نتوانستم دست آن مظلوم را کنار بزنم، لذا دستش را قطع کردم! همین که خواستم آن بند را بیرون آورم، دیدم حضرت دست چپ خود را بلند کرد و روی آن بند نهاد! هر چه کردم نتوانستم دستش را از روی بند بردارم، بدین جهت دست چپش را نیز بریدم! باز تصمیم گرفتم آن بند را بیرون آورم، صدای وحشتناک زلزله ای را شنیدم! ترسیدم و کنار رفتم و شب در همان جا کنار بدن های پاره پاره شهدا خوابیدم.
ناگاه! در عالم خواب، دیدم که گویا محمّد (صلّىاللهعليهوآله) همراه علی (عليهالسلام) و فاطمه(سلامالله علیها) و امام(عليهالسلام) را بوسید و سپس فرمود:
- پسرم تو را کشتند، خدا کسانی را که با تو چنین کردند بکشد!
شنیدم امام حسین (عليهالسلام) در پاسخ فرمود:
- شمر مرا کشت و این شخص که در اینجا خوابیده، دست هایم را قطع کرد.
فاطمه(سلامالله علیها) به من روی کرد و گفت:
- خداوند دست ها و پاهایت را قطع و چشم هایت را کور نماید و تو را داخل آتش نماید!
از خواب بیدار شدم. دریافتم که کور شده ام و دست ها و پاهایم قطع شده. سه دعای فاطمه(سلامالله علیها) به استجابت رسیده و هنوز چهارمی آن - یعنی ورود در آتش - باقی مانده، این است که می گویم:
- خدایا! مرا از آتش نجات بده
📚✍بحارالانوار جلد۱
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِڪَ الفــَرَج
✧✾════✾✰✾════✾✧
🌹🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
✾࿐༅✧🍃▪️🍃✧ ༅
ورود مسلم بن عقیل به کوفه
صدای پیچیده در تاریخ
صدایت را کسی نمی شنود این جا گوش ها پنبه زاری از رذالت است، این جا صدای بال زدن کبوتران را به سنگ می بندند، این جا خواب ملائک را به رقص شیاطین تعبیر می کنند.
این جا تمام پنجره ها را به دار می زنند، سنگسار می کنند، دست های یاری ات را دستی نمی فشرد. چشم های مشتاقت را کسی نمی بیند، کوره راه های مقابل، پاهای استقامت را آبله خواهند زد، این جا خنجرهای زنگ زده با برق چشمان از حدقه مبهوت، تیز می شوند و در هر آستین، هزار خنجر برای رو در رویی با تو پنهان می شود. این جا کبوتران نامه بر هم کذب بر پای خود می بندند، سنگ می پرانند و به پنجره های بسته سر می کوبند.
این جا قبله ای برای ایستادن نخواهی داشت.
کوفه، دهان حریص مرگ است که روبرویت خمیازه می کشد.
کوفه، ناهماهنگ ترین نبضِ شومِ تاریخ است.
هیچ دری باز نخواهد شد، این کوچه های بی رحم، ردّ گام هایت را خواهند بلعید صدایت را کسی نمی شنوند، حتّی اگر آن قدر بلند فریاد بزنی که تمام سلول هایت در هم بشکنند حتی اگر تمام کوه های جهان، پژواک صدایت شوند و تمام رودهای جهان، خروشِ بی سابقه ات را موج بزنند.
حتّی روزنی به سویت باز نخواهد شد. این جا کوفه است؛ شهر نامردی، شهر نامردمی، شهر سکوت و سیاهی؛ مرده های بی کفن از خواب هزار سالگی شان بر نخواهند خاست. این جا در هر مسیر، تو را به جرم عشق سنگسار می کنند.
تصویر گنگ گام هایت آن قدر در سنگلاخ این کوچه ها پر رنگ تر خواهد شد که شهر را سراسر نفرین می کند. همچنان یاری می طلبی و همچنان کوفه صدایت را نمی شنود.
دل به کوفیان قوی مدار!
دشنام ها آزارت نمی دهند و نیز سنگ هایی که پیشانی بلندت را شکسته اند.
خونِ بسیار رفته از پیکر تنومندت باعث ضعف زانوانت نیست چیزی که نفس هایت را به شماره انداخته، بی شک کثرتِ شمشیر زدن هایت نبوده است. آن چه تو را به جنون می کشد، حیرتِ توست؛ حیرت از این همه ریا کاری و سُست عنصری که از در و دیوارِ کوه فرو می بارد، حیرت از این همه نامردمی و دو رنگی. آن چه تو را به جنون می کشد، دغدغه توست به خاطر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که با کاروان کوچک اهل بیت خویش، بی هیچ سپاه و همراهی، اینک به سوی این شهرِ غبارآلود در حرکت است و کاری از تو ساخته نیست که باز داری اش.
فریادهای دردآلودت از دیوارهای ضخیم کوفه عبور نمی کند تا به کاروان امامت برسد و نمی توانی بال بگشایی و از فراز باروها بگذری تا پسر عمویت را بگویی که بازگردد؛ گرچه خود یقین داری که حسین علیه السلام ، نیک می داند که در این شهر چه می گذرد. امّا می آید؛ نه به خاطر این که فریب خورده باشد، بلکه رسالتش این گونه برایش رقم زده است. و تو بیم داری؛ نه از جانِ خویش ـ که هر آینه به اشتیاق، با پای خویش به سمت شهادت، گام بلندتر برمی داری ـ ، بلکه بیمِ تو از نامهربانی و جفا کاری این خاک است با کاروان کوچکی که هر لحظه به قتلگاه خویش نزدیک تر می شود، بی آن که هیچ کاری از تو برآید.
فریاد برمی آوری: ای ریا کاران! آیا شما نبودید نویسندگان صدها نامه حزن آلود که او را به این شهر می خواندند؟!
آیا شما نبودید که اصرار به آمدنش کردید؟!
نیک این منم؛ فرستاده حسین علیه السلام ، کدام یک از شما به یاریِ من شمشیری خواهد برداشت؟!
هیچ پاسخی به گوشت نمی رسد و غمی بزرگ در دست جان می گیرد؛ اینان که با رسول حسین علیه السلام چنین اند، با حسین علیه السلام چگونه خواهند بود؟ و ای که اگر کاروان به دروازه این شهر برسد!
خانه «هانی»، پیرمرد کوفی، تنها پناهی است که فرستاده حسین در این شهرِ سراسر نیرنگ یافته است.
اینان، لحظه ای مشتاق حسین و ساعتی بعد، مسحورِ سَکّه های یزید و مرعوب برق شمشیر پسرِ مرجانه اند. مگر جز این است که حسین علیه السلام ، به خاطر رهایی اینان از یوغی که سال ها بر گرده هایشان سنگینی می کرد، تن به سفر می داد؟ ورنه، مدینه، شهر دلپذیرتر و وفادارتری برای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است.
از کوفیان، بیش از این انتظار نیست. مگر از جفای همین قوم نبود که علی7 سر به چاه فرو می برد؟
مگر این قوم، نهروانیان نبودند؟
مگر بانیانِ حکمیّت در صفین، جز این ها بوده اند؟
مگر همان ها نیستند که حکمِ جهادِ مولا را ردّ می کردند، چون تابستان بود و هوا گرم؟
آیا می توان انتظار کشید از قومی که با پدر، این چنین بوده اند با پسر، دیگرگونه باشند؟! بوی لجن زارِ نفاق را از بازدمِ کوفیان می توان استشمام کرد.
هوای کوفه، بوی مرداب به خود گرفته است؛ مرداب، آری! شاید «مرداب» بهترین صفتی باشد که بتوان برای مردگانِ ایستاده کوفه پیدا کرد.
این جُغدِستانی که مردمانش همچنان که با زبان، مدحِ یزید را می گویند، قلم هایشان برای حسین علیه السلام نامه می نویسد. و در انتها، آن کس که سکّه های طلای سنگین تری به کمر بسته باشد، وفاداریِ کوفیان را خواهد خرید.