قال الصادق علیه السلام:
🔹منْ كَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اَللَّهُ عَوْرَتَهُ.
🔸هرکس جلوی خشم و غصب خود را بگیرد، خداوند عیوب او را می پوشاند.
📚 ثواب الاعمال باب ثواب اعمال
جلد ۱ صفحه ۱۳۳
#حدیث
🌹@Metaanoia
در جوار بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام نایب الزیاره همه دوستان عزیز هستیم🌿❤️
دعا گوی ما باشید🙏
@Metaanoia
•|مِتانویا|•
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🍂رمان فانتزی، عاشقانه و آموزنده #فتّاح ✍قسمت ۴۹ و ۵۰ آقای صولتی کیف اش را در دستش جابه
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂رمان فانتزی، عاشقانه و آموزنده #فتّاح
✍قسمت ۵۱ و ۵۲ و ۵۳
چقدر این روزها ذهنم را به خودش مشغول کرده تمرکزم را گرفته و نمیگذارد حواسم را جمع کنم.
اما من نمیخواهم به او که برایم همان نامحرم است ، فکر هم بکنم چون خدا را بیشتر از او میخواهم که مبادا از او دور شوم...
من در این زمینه تلاش خود را میکنم
اما بقیه اش را سپرده ام به خدا اگر او ازدواج ما را به صلاحمان میداند خودش زمینه را مهیا کند
روبه روی ضریح می ایستم
و مشغول مناجات میشوم دختر بچه ای نزدیک تر از من دست در دست پدرش نزدیک ضریح ایستاده و با چشمانی درشت و مژه های بلند من را نگاه میکند
یک دستش درون دست پدر و با یک دستش عروسکش را در بغل گرفته چادر سفید با گل های صورتی و سرخابی که با کش روی سرش زده خودنمایی میکند
با تعجب همه جای امامزاده را نگاه میکند
میدانم که تا دستش درون دست پدرش است احساس امنیت میکند و با حس آسودگی کنجکاوی کودکانه اش را میکند او میداند تا وقتی دستش درون دست پدرش است گم نمیشود....
بعد از زیارت به ایوان می آیم و شیرینی نذری را پخش میکنم مادرش تنها در گوشه ی ایوانی نشسته و با تسبیح ذکر میگوید
فرصت را غنیمت میشمارم و در کنارش مینشینم:
+ وقت دارین چند لحظه صحبتی داشتم
باهاتون..
_بگو پسرم
+ راستش میخواستم جواب خواستگاری ام رو بگیرم امروز هم داشتم می اومدم سمت خونه ی شما که تو راه دیدمتون..
_تو هم مثل پسرمی اما در این مورد نظر دخترم هم مهمه. اما اگه نظر منو میخوای میگم نه.
انگار سطل آب سردی روی سرم میریزند..
+ نه چرا حاج خانوم؟
_ببین پسرم تو از یه خانواده ایی ما از یه خانواده ی دیگه ما خیلی باهم فرق داریم .. هم سطح هم نیستیم … من نمیخام که دخترم تو زندگیش سرکوفتی بشنوه یا به خاطر چیزی که خودش نخواسته ناراحتی تو زندگیش باشه..ظاهرا مادر شما رفته سر کار دخترم و حرف های نامربوطی بهش زده ...
+ من خیلی شرمنده ام در جریان نبودم
میشه بدونم مادر چی گفتن؟
_حالا هر چی این حرف ها به دختر من نمیاد..
+ ببینید حاج خانوم مسیر زندگی منو مادرم با هم فرق داره فردی که مورد پسند مادرمه مورد پسند من نیست و بالعکس برای مادرمم همینه... من میخام دختر شما رو خوشبخت کنم نه اینکه خدایی نکرده بخوام از طرف خودم یا خانواده ام اذیتی برای ایشون باشه حاج خانوم من قول میدم که نزارم حرفی از طرف مادرم ایشون رو اذیت کنه
سکوت میکند و بعد از چند دقیقه سکوت میگوید:
_ ببین پسرم من توقع زیادی ندارم فقط میخوام که دامادم ایمان بالایی داشته باشه وگرنه مادیات میاد و میره شما هم الحمدالله با ایمان هستی مادیات هم اندازه ی شروع یه زندگی داری . دخترمم طوری بزرگ کردم که مایه خوشبختی همسر آینده اش باشه ! ان شاءالله که خوشبخت باشین باید دیگه با دخترم صحبت کنین و جواب بگیرین. من صحبت هام رو کردم ببینید نظر خودش چیه هر چی نظر دخترم بود نظر نهایی من هم همونه.
☆☆از زبان رمیصا ☆☆
از قسمت خواهران امامزاده بیرون می آیم و او را در کنار مادر میبینم مشغول گفتگو هستند مگر گفتگوی این دو نفر در ماشین خاتمه پیدا نکرد پووف....
نزدیکشان نمیشوم کنار مزار شهیدی که در امامزاده به خاک سپرده شده مینشینم
زیارت عاشورا را باز میکنم و شروع به خواندن میکنم ...
دستم را روی پیشانی میگذارم و سجده ی آخر زیارت عاشورا را میخوانم برمیخیزم
_سلام. قبول باشه
با دیدنش ضربان قلبم بالا میرود
+ سلام ممنونم.
_بفرمایید شیرینی ، نذریه..
شیرینی را برمیدارم
+ خیلی ممنون
_ اجازه هست چند دقیقه ایی اینجا بشینم ؟ البته از مادرتون اجازه گرفتم
+ باشه مشکلی نیست.
_ من با مادر صحبت کردم و جواب خواستگاری رو از ایشون گرفتم
خجالت میکشم و دستانم یخ میکند ..
_همه ی اون شروطی که جلسه ی قبل گذاشتید قبوله یه سری قول ها هم راجب مادرم هست که خیالتون رو راحت بکنم....
این بشر اصلا اجازه نمیدهد من حرف بزنم خودش فکر همه جا را میکند نمیدانم اینکه طرف ات شخصیت اش اینطور باشد برای زندگی خوب است یا نه !
_خب به جز صحبت های دفعه ی قبل
مشکل دیگه ایی یا صحبتی دیگه ای هست که بخواین بگین ؟
به آرامی میگویم :
+نه
_ جواب نهایی تون؟
+خیره ان شاءالله
لبخندی میزند و میگوید:
_ ان شاءالله
فاتحه ای برای شهید میخواند... لبخند میزنم و در دلم خدا را شکر میکنم ..
_ان شاءالله همه ی جوان ها خوشبخت و عاقبت بخیر بشن .
+ ان شاءالله
_ بریم پیش حاج خانوم تنهان؟
+ بله.
از سر مزار شهید بلند میشویم و به سوی آینده ایی نامعلوم که در انتظارمان است گام برمیداریم.
.
.
.
لباس سفید را میپوشم و در آینه پشت و جلوی لباس را نگاه میکنم مادر در را باز میکند و با صدای بلند میگوید:
_ رمیصا این روسری آبی منو ندید.....ی؟
وای چقدر.....
🍂ادامه دارد....
✍نویسنده: فدایی بانو زینبجان
🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌸السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللّٰهِ وَخَلِيفَةَ آبائِهِ الْمَهْدِيِّينَ
🌸سلام بر تو ای خلیفه خدا و خلیفه پدران راه یافتهاش
❄️سلام امام زمانم❄️
سلام بر تو ای آیینه ی خدا بر روی زمین
سلام بر امامی که دل های تشنهی الهی فقط با روی او سیراب میشوند
🌹@Metaanoia
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ راز پشت اسم امام رضا علیهالسلام، که فرمول شادی و گشایش تمام عمر ماست!💚
#استاد_شجاعی🦋
@Metaanoia
هدایت شده از آنتی سالوسیون
از آیت الله مجتبی تهرانی نقل شده است برای رفع دشواری و نجات از سختی و سلامتی ذکر
«یَا رَئُوفُ یَا رَحِیمُ»
را بگویید
همه عزیزان صد مرتبه برای سلامتی سید ابراهیم رئیسی این ذکر رو قرائت کنیم