9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان ....بسیار شنیدنی...
چقدر ازاین گنجها درون خودمون داریم
و بی خبریم...
@Metaanoia
یادمونباشه...
مقاومتهایروزانهدربرابرگناه ..!
شبهنگام
لبخندِدلبرانهٔمولاجانمون حضرتمهدی
«علیه السلام»را درپیدارد :)♥️
#امام_زمان
#تلنگرانه
@Metaanoia
حضرت علی"ع" فرمودند
به اندازه اۍ ڪه طاقت عذاب دارۍ،
#گناهڪن..💔
دودقیقهرویِاینحدیثفکر کن
#اندڪےتفڪر
@Metaanoia
#شھیدمھدیزینالدین
یکیازذڪرهایی ڪه مُدام زیر لب
زمزمه میڪرد این بود:
«اَللّهُمَّولاتَکِلنیإلینَفسیطَرفَةَعَینٍأبداً»
خدایاحتیبه اندازه چشم برهم زدنی
مرا به حال خودم وامگذار..!
@Metaanoia
یکسال؛دهصبحجمعه
بہنقلازبرادرشهیدحسنقاسمےدانا
بعد از شهادت برادرم ، شهید مصطفی صدرزاده چند بار آمد خانه ما . شب اول دفن حسن ، در خانه ما مراسمی برگزار شد که دوستانش آمدند. مصطفی هم آمده بود و کمی برای بچه ها سخنرانی کرد . بیان خوبی داشت و سواد دینی اش هم زیاد بود . آن شب اول آشناییمان بود با مصطفی .
تمام دفعاتی که من مصطفی را دیدم ، به ده بار نمیرسد، ولی خیلژ با هم صمیمی شده بودیم . گاهی برای او ماندن در خانه ما ، سخت میشد چون به یاد حسن میافتاد. اینجور وقتها میگفت "بریمیہدوربزنیم"
میپرسیدم کجا؟ فرقی نمیکرد برایش . با موتور بیرون میرفتیم ، چون تن صدا ، لحن و مدل صحبت من مثل حسن است ؛ وقتی خیلی صحبت میکردم ، محکم از پشت پسِ کله ام میزد و بعد با همان لهجه شیرین خودش میگفت :"خفہشو!تومثلحسنصحبتمیکنےوحالمبدمیشہ.اصلاتوحرفنزن." سرجمع روز های رفاقت مصطفی و حسن به یک ماه هم نمیرسید ، اما در این مدت کم ، آن قدر با هم صمیمی و به هم وابسته شده بودند که بعد از شهادت حسن در ساعت ده صبح جمعه ، تا یک سال و چند ماه بعد ، هر هفته صبح جمعه ساعت ۱۰ در فضای مجازی پیام میداد "ساعت۱۰صبحلحظہعاشقےوملکوتےبسیجےدلاورمشهدے،شهیدحسنقاسمےدانا".
✨ روایتےاززندگےوزمانہبسیجےمدافعحرم"شهید مصطفےصدرزاده"
✨کتاب سرباز روز نهم
@Metaanoia
سلام
اماممان امروز منتظره یادش کنیا✨
امروز چندتا صلوات به نیت فرج امام زمانتون می فرستین؟
این پیام را تا می تونید نشر بدین❗️
#صاحبـــالزمانـ_عج
@Metaanoia
"خاطراتطنزجبهہ"
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح..
@Metaanoia
از امیرالمومنین «علیہ السلام» پرسیدند ڪہ از اینجا تا عرش چقدر راهہ ؟.
حضرت فرمودند ڪہ از نوڪ پاے من تا عرش بہ اندازه یڪ
"لا الہ الا الله"
فاصلہ هست !' 🌿
خلاصہ ڪہ اخلاص مومن!
#اندڪےتفڪر
@Metaanoia
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عیبی نداره بزار بگند که آوازه خون بود و برا تو روضه خون شد 😔💔
#حسین_جانم
@Metaanoia