هدایت شده از میم صاد
خروار خروار «به خاطر مردم»
روی سینه زندگیم جمع شده
خرمن خرمن «دلم میخواد»
راه نفس زندگیم رو بسته
پُشته پشته «برای دنیا»
سر راه زندگیم ریخته
تو زندگیم دارم میگردم دنبال
«به خاطر خدا»ها و چیزی پیدا نمیکنم
پس کجاست «به خاطر خدا»های زندگیم؟
مگه آدم بودن من بسته
به بندگی کردنم نیست؟
و نمرهی بندگی رو مگه
«به خاطر خداها» تعیین نمیکنن؟
هان؟
خستهام از خودم
از آدم نبودنم