فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیسی: پلیس باید مقتدر و مهربان باشد
🔹اقتدار قلدری نیست و مهربانی هم ضعف نیست.
🔹آنچه در پلیس غرب می بینید اقتدار نیست، ظلم به مردم است.
مـیــثــــاق
🥀🥀🥀🥀🥀🏴 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🥀فصل سیزدهم قسمت صد و پنجاه و سه تدریس و سخنران
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴
خون دلی که لعل شد
زندگینامه مقام معظم رهبری
🥀فصل سیزدهم قسمت صد و پنجاه و چهار
سفر به مازندران
🥀در ماه آذر آن سال با سرد شدن هوا احساس خستگی و فرسودگی شدیدی کردم و خواستم قدری استراحت کنم .با همسرم درمیان گذاشتم که مایلم چندروزی برای استراحت و رفع خستگی به سفر بروم ولی او مخالفت کرد.بار دیگر در روزهای بعد این تمایلم را با او مطرح کردم تا اینکه توافق کردیم به شمال برویم .در ان هنگام سه فرزند داشتیم مصطفی که از همه بزرگتر بود و دانش اموز بود و ان دو فرزند دیگر که هنوز به سن مدرسه رفتن نرسیده بودند .
🥀مصطفی را نزد پدربزرگش گذاشتیم .از دایی همسرم نیز برای سفر دعوت کردم اومردی کاسب بود و با هم روابط دوستانه خوبی داشتیم .در ایام سختی و گرفتاری دستم را میگرفت و خیلی به من خدمت میکرد ماشین هم داشت و با همسرم نیز محرم بود.لذا او و همسر و فرزندانش آمدند و با هم به مازندران رفتیم.بعد از انکه سه روز را در انجا گذراندیم من اصرار کردم که به مشهد برگردیم تا شب شنبه به جلسه مسجد برسم.اما پیش از حضور در آن جلسه ماموران ساواک به منزلم ریختند و مرا با خود به زندان بردند.
🥀از این سفر خاطراتی دارم که خوب است بیان کنم زیرا جایگاه مرادر جامعه ی ایرانی پیش از ششمین بازداشت نشان میدهد.
در ساری اندکی مانده به مغرب با پسرم مجتبی که کودکی خردسال بود وارد مسجد جامع شدیم .
در انتظار فرا رسیدن وقت نماز در یکی از شبستان های مسجد نشستم جوانی به من نزدیک شد مرا به دقت نگاه کرد سلام داد و بدون آنکه حرفی بزند نزدیک من نشست.بعد جوان دیگری امد و در کنار اولی نشست.همینطور سومی و چهارمی و ....و همین که مغرب نزدیک شد تعداد ان جوان ها به بیست نفر رسید من از انها بیمناک شدم و از ترس انکه مبادا ماموران ساواک باشند چیزی از انها نپرسیدم
🥀یکی از انها مبادرت به سوال کرد و پرسید شما فلانی هستی؟گفتم بله و بعد از من خواستند پیش نمازشان بشوم گفتم در شبستانهای مسجد چند جا نماز جماعت خوانده میشود(که البته این چند گانگی پدیده ای تاسف اور است) چرا در انها شرکت نمیکنید؟
ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خاطرهای جالب از رفتار رهبری با دختر و پسری که باهم بودند در کوه
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇
✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین
🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود.
🍃 محمد حسین به روایت حمید شفیعی
همین طور مضطرب نقاط مختلف را نگاه
میکردم که یک مرتبه او را دیدم. داخل کانال دشمن نشسته بود، نمی دانستم چه کار می خواهد بکند. از خط ما تا خط عراقی ها سه کیلومتر راه بود. هوا روشن و آسمان صاف بود. کوچک ترین حرکتی در این مسیر از دید دشمن پنهان نمی ماند. همین طور که داشتم با دوربین نگاه می کردم، دیدم یک دفعه محمدحسین از سنگر عراقی ها بیرون پرید و به طرف خط خودی شروع به دویدن کرد. نگهبان های عراقی هم که تازه او را دیده بودند با هر چه دم دستشان بود شروع به تیراندازی کردند.
محمدحسین تنها وسط بیابان میدوید و عراقی ها هم مسیر حرکت او را به شدت زیر آتش گرفته بودند. ماهم نگران این طرف خط نشسته بودیم و جلو را نگاه می کردیم و هیچ کاری از دستمان بر نمی آمد. گلوله های خمپاره، یکی پس از دیگری، در اطراف محمد حسین منفجر می شد، اما نکته عجیب برای ما خنده های محمد حسین در آن شرایط بود، در حالی که می دوید و از دست عراقی ها فرار می کرد یک لحظه خنده اش قطع نمی شد. انگار نه انگار که این همه آتش را دارند روی سر او می ریزند. من و مظهری صفات نشسته بودیم و گلوله ها را می شمردیم. فقط حدود هفتاد و پنج خمپاره شصت اطرافش زدند، اما او بی خیال می خندید و با سرعت به طرف ما می دوید.
خوشبختانه بدنش کوچک ترین خراشی برنداشت. وقتی رسید، خیلی خوشحال
بود. و با خنده های زیبایش شروع کرد به تعریف: «رفتم تمام مواضعشان را دیدم
مین که اصلا ندارند، آن کانال را جدید کتده اند، تازه دارند سنگرهایشان را می زنند، خطشانخلوت خلوت است و کم کم دارند کارهایشان را انجام می دهند محمد حسین تمام این اطلاعات را در همین مدت کوتاه به دست آورده بود شاید اگر شب این ماموریت را انجام می داد، خطرش کمتر بود، اما به اطلاعاتی این چنین دست پیدا نمی کرد. برای او کار از هر چیزی مهم تر بود. وقتی حرف هایش تمام شد به طرف سنگرش رفت و به شوخی گفت: «اینم از کار شب ما. در عوض برویم امشب یک ساعت راحت بخوابیم!»
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم/
که کیمیای سعادت رفیق بود، رفيق/
ادامه دارد ....
تسلیم محض...
تصویر کُرنِش وزیر خارجه امارات در برابر ترامپ حسابی سر و صدا کرده است .
باورش سخت اما بعد از تصویر مقام صربستانی، حالا این دریوزگی اماراتی ها است که در فضای مجازی بر سر زبان ها افتاده ...
از کارشناسان عرب گرفته تا کاربران، همه در خصوص این تصویر اظهار نظر کرده اند.
من اما عرضم این است : خوب ببینید . حاکمان عرب پَهن پیکر در تمام طول این سالها خود را با ولی فقیه ایرانی ها در تقابل نشان داده اند ، آنها حالا در ولایت ترامپ هستند.
این عکس ثابت کرد که هیچ کدام از آنها نمی توانند ادعای استقلال کنند . این جماعت ذوبِ در ولایتِ رئیس جمهور آمریکا هستند . برایشان فرقی هم ندارد .ترامپ باشد یا اوباما ، تسلیم محض وظیفه آنهاست....
💬 #mr_tahlilgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
مردی که برای همه دعا میکرد...
برای شفای استاد انصاریان دعا کنیم...
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تکرار دوباره ی تاریخ
🔹اتفاقی آشنا
حتما گوش کنید ۰۰۰