eitaa logo
مـیــثــــاق
2.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
14.8هزار ویدیو
32 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1277689893C3e7a8a1f84 🌱 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ الله الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ سلام بر تو ای پیمان محکم خدا که از مردم گرفت و سخت محکمش کرد..🌷 ارتباط با ما @MN5286
مشاهده در ایتا
دانلود
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ معرفی | مستند «در لباس سربازی» 🔻بخش‌هایی از خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای از دوران دفاع مقدس در مستند «در لباس سربازی» منتشر خواهد شد. «در لباس سربازی» روایتی ویژه از حضور رهبر انقلاب در جبهه‌ها از نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی تا ترور ایشان در تیرماه سال ۶۰ است. 🔻 در این مستند، برخی تصاویر، فیلم‌ها، اسناد و همچنین خاطرات شفاهی خودگفته‌ی آیت‌الله خامنه‌ای از دوران دفاع مقدس برای نخستین بار منتشر خواهد شد. 💻 @Khamenei_ir
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥۲۰‌سال پیش در چنین روزی ۱۲ساله درحالی که وحشت‌زده و دست خالی گوشه دیوار کنار پدرش پناه گرفته بود بدست کودک‌کش‌های اسرائیلی به شهادت رسید اما اسرائیل سال ۲۰۰۷ گفت براساس تحقیقات این تصاویر جعلی هستن! اگر این جنایات رو بازگو نکنیم مثل ده‌ها سال گذشته هرروز تکرار میشن! 🌺 محمد‌ الدوره، نوجوان ۱۲ساله‌ای که در کنار پدرش و جلوی دوربین‌های تلویزیونی به ضرب گلوله نظامیان صهیونیست به شهادت رسید. ➕ بمناسبت «روز همبستگی با کودکان و نوجوانان فلسطینی» درباره شهید محمد الدوره تحقیق کنید و در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذارید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار باقری: ما یک‌دهم عراق هزینه جنگ می‌کردیم. گفتیم اگر در کربلای پنج یک ماه به جنگ ادامه بدهیم حتما پیروز جنگ هستیم اما دولت می‌گفت توان ما همین است. هرچند از سراسر استان‌ها خبر می‌رسید که می‌توانستند کمک بیشتری کنند.
🛑 مقایسه کنید تندیسی که از علی نصیریان و مرحوم عزت الله انتظامی ساخته‌اند با تندیسی که از شهید سپهبد حاج قاسم ساخته شده 🔹بهتر نیست مسئولان مربوطه به هر سازنده‌ای اجازه ساخت تندیس ندهند؟
مـیــثــــاق
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴 خون دلی که لعل شد.... زندگینامه مقام معظم رهبری 🥀فصل سیزدهم قسمت صد و شصت و هفت خواب شگفت آ
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🏴 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🥀 فصل سیزدهم قسمت صد و شصت و هشت خمینی مشهد 🥀مأمور مرا وارد اتاق کرد بر روی یک صندلی نشاند و گفت سرت را بلند کن این عبارت به معنای امر به برداشتن پوشش صورت بود پوشش بالا رفت و دیدم بازجوی مسئول پرونده من که به خاطر شباهت چهره ای که داشت ما او را انور سادات می نامیدیم در برابرم ایستاده است اون شروع کرد به طرح سوال های همیشگی و من هم پاسخ میدادم در این اثنا مردی در اتاق را باز کرد و سرش را آورد داخل و خطاب به بازجو گفت دکتر چای داری؟ عنوان دکتر و مهندس را بازجوها به هم می گفتند و این کلمه صرفاً نشان دهنده عقده حقارت و پستی شخصیت این نادان های تقریباً بیسواد بود سراغ چای گرفتن هم در واقع رد گم کردن بود که سوال کننده از این طریق می خواست وا نمود کند حضورش جنبه عادی دارد و با قصد قبلی آن جا نیامده است 🥀وارد اتاق شد بعد چنان که گویی با دیدن من غافلگیر شده گفت این چیست؟ این هم در زندان رژیم یک نوع سوال معروف بود چون من هرگز نشنیدم که بازجویی در مورد یک زندانی بگوید این کیست ؟ بازجو پاسخ داد این خامنه‌ای است و از مشهد است 🥀 مرد تازه وارد مثل این که با شنیدن نام من شگفت‌زده شده باشد گفت عجب این همان کسی است که می‌خواهد خمینی مشهد بشود؟ این هم عبارتی بود که در پرونده من بارها تکرار شده بود می‌خواهد خمینی مشهد باشد بعد افزود دکتر، او آدم خطرناکی است سپس سرش را تکان داد و خطاب به من گفت خامنه ای تو از اینجا جان سالم به در نمی بری بعد گفت من می‌خواهم از تو معنای تقیه و توریه را بپرسم بدون آنکه منتظر جوابی از سوی من باشد رو به بازجو کرد و گفت اینها به کاری غیر از کار واقعی خود تظاهر می کنند و آن را تقیه می نامند و حرفی می‌زنند که ظاهر آن چیزی غیر از حقیقتش است و این را توریه می نامند 🥀 ظاهراً از تقیه ما خیلی ناراحت بود باید هم ناراحت می بود زیرا ما در برابر دستگاه حاکم تقیه می‌کردیم تقیه سنگری برای مبارزه ما بود و دستگاه حاکم از مقابله با ما در این سنگر ناتوان بود من در طول این مدت سرم را به پایین افکنده و لب فرو بسته بودم بعد که دیدم برای تعریف این دو اصطلاح اصرار دارد در حالی که سرم پایین بود پاسخ ساده‌ای متناسب مقام دادم گفت نه مسئله اینطور نیست و شروع کرد به تهدید من... ادامه دارد.....
50.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 قسمت اول مستند «در لباس سربازی» 🔰 «در لباس سربازی» روایتی ویژه از حضور رهبر انقلاب در جبهه‌ها از نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی تا ترور ایشان در تیرماه سال ۶۰ است. 🔻 در این مستند، برخی تصاویر، فیلم‌ها، اسناد و همچنین خاطرات شفاهی خودگفته‌ی آیت‌الله خامنه‌ای از دوران دفاع مقدس برای نخستین بار منتشر شده است. 💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حاج قاسم متعلق به جهان هستی است برای اثبات یا رد خودتان به خون شهید متوسل نشوید چرا که خون شهید لغزنده است و زمین خواهید خورد!
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | راه ابراهیم، قلب مطمئن 🌀 معجزه‌ای که حضرت ابراهیم علیه‌السلام رو مطمئن کرد... ❤️ و حالا معجزه‌هایی که دل ما رو برای آینده‌ای روشن، مطمئن می‎کنه ...
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود. 🍃 محمد حسین به روایت علي نجيب زاده گفت: «چیز خاصی نبود، بعد از دعا بود گریه می کردند.» گفتم: «معمولا کسی که گریه می کند، یک دقیقه، دو دقیقه، بعد تمام می شود یا دادی، فریادی می زند. یا اه و ناله ای می کند، نه بیست دقیقه به طور مداوم گریه کند، اشک بریزد، آن هم بی سر و صدا!» لبخندی زد گفت: «بی خیال شو!» گفتم: «نمی توانم بی خیال شوم، قضیه چی بود؟» خیلی اصرار کردم، سعی کرد طفره برود، اما وقتی دید دست بردار نیستم، گفت: ببین ! فقط یک جمله می گویم. دیگر چیزی نپرس، اینها آدم شده اند، اینها، هر دو، آدم شده اند. گفتم: «چطور آدم شده اند؟ چه کار کرده اند؟ این کلمه آدم شدن را یک مقداربیشتر برای من باز کن، من نمی فهمم یعنی چه!گفت: «این را خودت باید دنبالش بروی و بفهمی. هر چه اصرار کردم، چیزی نگفت. نیم ساعتی کنار نهر علی شیر قدم زدیم دوباره به ساختمان برگشتیم. خیلی عجیب بود. هیچ اثری از حال و هوای نیم ساعت قبل دیده نمی شد. محمدرضا کاظمی و سلطانی عادی عادی بودند. با بچه ها شوخی و بگو بخند می کردند. انگار نه انگار همان افرادی بودند که آن گونه گریه می کردند. با اینکه هر دو را می شناختم، برای یک لحظه شک کردم که واقعا این دو نفر همان افراد هستند و اشتباه نگرفته ام، چون محمدرضا، محمدرضای نیم ساعت پیش نبود. محمدحسین پاسخ سؤالاتم را نداد. از طرفی نمی توانستم به خودم اجازه بدهم از کاظمی قضیه را بپرسم به همین خاطر هیچ وقت این معما برایم حل نشد. آن شب بعد از شام حسن یزدانی تعدادی اسکناس ده تومانی نو که عکس شهد مدرس برای اولین بار چاپ شده بود بین بچه ها تقسیم کرد. یادم نیست چه مناسبتی بود دور تا دور اتاق می چرخید و به هر کدام از بچه ها یک ده تومانی می داد. من کنار محمد حسین نشسته بودم. وقتی به من رسید، چند لحظه مکث کرد، مردد بود ایا این هدیه شامل من هم می شود یا نه. اسکناس را دستش گرفته بود، نگاهی به من می کرد و نگاهی به محمد حسین. خلاصه تشخیص نداد که تکلیفش چیست، آیا این ده تومانی را که ارزشی هم نداشت به ما بدهد یا نه؟ بالاخره تصمیم خودش را گرفت و اسکناس را روی زانوی من گذاشت، یعنی به دستم هم نداد. محمد حسین بلافاصله ده تومانی را از روی زانوی من برداشت و به دست حسن داد، یعنی اینکه شامل ایشان نمی شود. در واقع اول حرفی نزد تا ببیند آیا حسن یزدانی خودش متوجه تکلیفش می شود؟ غرض اینکه در اطلاعات چنین جوی وجود داشت. جوی معنوی که بچه ها کوچکترین مسائل را از نظر دور نمی داشتند و همه اینها مرهون زحمات و تلاش محمدحسین بود. او که خودش بسیار اهل مراقبه بود، روی اطرافیانش نیز تأثیر گذاشته بود و نتیجه اش گردآوری افرادی مؤمن، مخلص و فداکار در واحداطلاعات بود. طيران مرغ دیدی، تو ز پای بند شهوت/ به در آی تا ببینی طیران آدمیت / نه بيان فضل کردم که نصیحت تو گفتم/ هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت/ ادامه دارد 🖋️
02.mp3
20.37M
عنوان : ادامه ماجرای خلقت آدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا