_

چه کنم؟! دستِ خودم نیست که یادت نکنم . . خواستی دل نبری، تا به تو عادت نکنم (:

دقیقا ۳۶۵ روز .. ۳۶۵ روزه که تو هستی. پیشمونی با اینکه هنوز هیچی از ناراحتی‌هام نمیفهمی، اما هروقت برات از غصه‌هام گفتم و پیشت گریه کردم، با خنده‌هات غمای قلبمو شستی بردی(: انگار که متوجه‌میشی ناراحتم و احتیاج دارم بفهمی منو .. همیشه گفتم امشبم میگم هیچ اتفاقی برام اندازهٔ اومدنِ تو قشنگ نبود. هیچوقت اولین باری که دستاتو گرفتم یادم نمیره اولین نگاه اولین شبی که تو بغلم خوابت برد اولین عکسی که خندیدی توش(: اولین‌هایی که هیییییچوقت نه حسش از ذهنم میره، نه شیرینیِ اونموقع از زیرِ زبونم. از خدا ممنونم که تو رو بهم داد(: خیلی. و از علمدارِ کربلا .. که یدونه خواسته بیشتر ازش نداشتم و اون "تو" بودی! و چه زود شنید و جوابمو داد و من تا همیشه مدیونشم(: تولدت مبارک جانِ خواهر تولدت مبارک دردونه‌ی قلبِ من تولدت مبارک اتفاقِ‌ قشنگِ زندگیم (((:😭💘

ولی این‌سری، یک نمه دِلُم شکست (:

شب‌جمعه‌س ..

مجنون تورو خیلی دوسِت داره ((((:

خدمت میکنی، خونه زندگیتو با زائرها قسمت میکنی(: صحبت میکنی .. به زبونِ ما، مارو دعوت میکنی!

دلم برات تنگه کربلا ..

دستم رو بگیر، من نابلدم ..

مارا اگرچه بازیِ دنیا خراب کرد؛ اما به لطفِ روضه ارباب، بهتریم...

هربار صدات کردم، به دادم رسیدی ..

سینه زن‌ها؛ کسی نیس تا روی قبرش یه‌دونه شمع بذاره((:💔

قدیمی :>✨

رسیدم تا حرم، گویی کسی می‌گفت در گوشم بیا ای خسته از دنیا، که من باز است آغوشم ‌‌((: سلیمانا! بیا بردار بار از شانه‌یِ موری مرا باری‌ست از غم‌ها، که سنگین‌ است بر دوشم ..

حسین جان! ساعات آخر است؛ گدا را حلال کن(: