┄━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━┄
یه بازی جالب دیگه😍
فقط چند تا لیوان پلاستیکی و چند تا برگه کاغذ نیاز دارید. 👌😉
لیوان ها رو روی هم می چینید به شکلی که بین هر دو لیوان یک کاغذ قرار بگیره.
و از فرزندان دلبتون میخواین که کاغذ ها رو طوری بکشند که لیوان ها روی هم قرار بگیرند😃
این بازی خیلی به افزایش تمرکز بچه ها کمک می کنه.👌
حتما خودتون هم این بازی رو انجام بدین.😎
بچه ها بیشتر از اسباب بازی، نیاز به یک همبازی خوب دارند👌😊
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨
امروز دو تا مهمون کوچک داشتیم که با هم خواهر بودن👧👩
هنوز نیم ساعتی از اومدنشون نگذشته بود که یهووو دعواشون شد😡😬
دخترم هم هاج و واج نگاهشون میکرد
دعوا بالا گرفته بود و جیغ و دادشون بلند شده بود، رفتم سراغشون و گفتم: کیا دوست دارن یه مسابقه داشته باشیم🤔
یه دفعه ساکت شدن و بهم نگاه کردن و گفتن من من☝️☝️
گفتم: پس پیش به سوی آشپزخونه😍
اونا هم اصلا یادشون رفته بود که داشتن دعوا میکردن و دنبال من راه افتادن😉🚶♀🚶♀
دخترم هم دنبالم اومد و رفتیم تو آشپزخونه😊🚶♀
سه تا ظرف برداشتم و تو هر سه تا مساوی ماست ریختم و گذاشتم جلوشون😎
گفتم همهتون دستاتون رو بزارید پشتتون و وقتی گفتم 1⃣2⃣3⃣
بدون دست زدن به ظرفتون شروع کنید به خوردن ماست داخل ظرف😋
هر کی زودتر خورد برنده است🤩🏅
هر سه تاشون لبخند به لب و شاد و خندون آماده شمارش شدند😍
شروع کردم به شمارش و با گفتن 3⃣
دخترا شروع کردن به خوردن و خندیدن🤗
خلاصه اونقدر خوششون اومده بود که دلشون میخواست بازم تکرار کنیم و مسابقه رو انجام بدیم☺️
آخرش هم یه عکس یادگاری انداختن با همون شکل که که دور لبشون ماستی شده بود😄
این مسابقه رو برای بچههای با غلبه صفرا🔥
وقتی بچهها دعواشون میشه و صفراشون میره بالا😡
برای تشویق بچهها به خوردن میان وعده سالم💪
تجربه کردن حس رقابت سالم و برد و باخت👌
و سرگرم کردن بچهها و... میتونید انجام دهید😊
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄
#داستان_کودکانه
مادر مشغول پختن ناهار بود. علی سوار بر موتور پلاستیکی اش، وارد آشپزخانه شد. گفت: «آم، آم، آم، مامان سَلام!» از موتورش پیاده شد.
مادر خندید و با لحن بچگانه گفت: «سلام پسر گلم!» علی کوچولو تند تند دست های کوچکش را توی هوا تکان تکان داد.
دستش را گذاشت روی لب هایش و برداشت. برای مادرش بوس فرستاد. گفت:«خُداحافظ! خُداحافظ!» سوار موتورش شد.
مادر دستش را روی سینه اش گذاشت. گفت: «دورت بگردم الهی!» بعد دوید طرف اپن. ظرف میوه را برداشت و گفت: «میای با هم میوه بخوریم؟» علی همانطور که با سرعت دور شد، گفت: «دوست ندارم، میفته نه!»
چیزی نگذشت که علی پیش مادر برگشت. انگشت اشاره اش را به طرف کفشدوزک های چسبان روی در یخچال دراز کرد. بالا و پائین پرید و گفت: «اون منه! اون منه!»
مادر همه ی کفشدوزک های قرمز با خال های سیاه را برداشت؛ پائین در یخچال چسباند و گفت: «از این فرنی می خوری گل پسرم؟»
علی تند تند کفشدوزک ها را برداشت. گفت: «نمی خوام! فرنی نه!»
خداحافظی کرد و رفت. کفشدوزک های چسبان را گذاشت توی سبد جلوی موتورش. توی هال دور زد و دور زد. کفشدوزک ها بالا و پائین پریدند. جیغ کشیدند. دست زدند و گفتند: «هوراااا! تُند تر! آخ جووون!»
چند دقیقه بعد علی کوچولو کنار کفشدوزک ها خوابش برده بود! یک کفشدوزک روی دستش نشسته بود و نازشمی کرد. یکی هم روی لپ قرمزگلی اش برایش لالائی می خواند.
مادر بسم الله گفت. علی را به اتاقش برد و روی تختش خواباند. برگشت و کفشدوزک ها را از روی زمین جمع کرد و روی در یخچال چسباند.
وقت ناهار بود که علی از خواب بیدار شد.
مادر میز ناهار را چید و گفت: «پسرم غذاها منتظرن!»
علی انگشت کوچکش را تند تند توی دهانش فرو برد و درآورد. گفت: «غذا نه! شیرم»
مادر علی لقمه ای توی دهانش گذاشت و گفت: «آآآآووووممم، به! به! چقد خوشمزس!»
علی به مادرش نگاه کرد. سرش را کج کرد. لبخند زد و گفت: «نهههههههه»
مادر از پشت میز غذا بلند شد. به طرف در یخچال رفت.
گفت: «کفشدوزک های خوشگل می شه با ما غذا بخورین؟»
همگی داد زدند: «ما بَه آره! ما بَه آره!»
با خوش حالی سمت غذای علی دویدند و مشغول خوردن شدند. داد زدند: «علی جون! بیا غذاا! بیا لوبیا بخور!»
علی به طرف میز ناهار دوید. چشم های درشت سیاهش بازِ باز شده بودند.
گفت: «عه! این منه!» و تند و فرز رفت پیش مادر. مادر هم بغلش کرد. او را روی صندلی کوچولوی خودش نشاند.
علی کوچولو خندید. به مادر نگاه کرد و پرسید: «اینا لوبیا دوست دارن؟!» مادر گفت: «بله، کفشدوزک ها هم دوست دارن قوی بشن!»
علی غذایش را با شوق نوش جان کرد.
مادر و کفشدوزک ها به هم نگاه کردند و خندیدند.
❁بتول محمدی«رئوف»
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_کودکانه
#علی_و_کفشدوزک_ها
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
👶چگونگی رشد نوزاد یک ماهه👶
#تولد_تا_هفت_سالگی
#یک_ماهگی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨
امروز یه بازی خیلی ساده اما پر تحرک و پرهیجان براتون آوردیم😉👌
امروز رو بالشتی هایی که شسته بودم رو میخواستم بدوزم.🧕🏻✂️
دخترمم همش می گفت مامان بیا باهم بازی کنیم.👧🏻
منم که وقت بازی کردن نداشتم.😞
به ذهنم رسید یکی از رو بالشتی ها رو بهش بدم تا باهاش بازی کنه.
رو بالشتی رو تنش کرد و ازش خواستم که باهاش دور فرش راه بره.
بعد که دیگه خسته شده بود. توپ هاش رو ریختم داخل اتاق و خواستم که توپ ها رو برداره و داخل رو بالشتی بندازه.
و بعد کم کم بازی سخت تر می شد.😎
بهش گفتم که فقط توپ های قرمز رو جمع کنه.👧🏻🔴
و بعد هم همین طور باقی رنگ ها رو خواستم که جمع کنه و بریزه داخل
رو بالشتی.
منم در تمام لحظات سعی می کردم مشوقش باشم و براش دست بزنم تا خسته نشه و از بازی حسااااابی لذت ببره.😍👏👏
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━
باز اومدیم با یک بازی خلاقانه جدید🤗
لوازم مورد نیاز مون چند تا بطری با درب های رنگی هست.👌
بخش بالایی بطری ها رو برش می زنیم و به یک سطح صاف چسب می زنیم.👍
به همین راحتی وسیله بازی ما آماده ست😍👏👏
حالا از گل دخترا و گل پسراتون میخواین که درب هر بطری رو روی سر خودش ببندند.👏👏👏
می تونید از بطری هایی با درب های کوچک و بزرگ هم استفاده کنید.☺️
تا هم رنگ ها رو یاد بگیرند و هم سایزها رو👌😉
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
━━━━━✤✦✤✦✤━━━━
ماشاالله به طبیبان کانال 👌👌✅
حالا ببینیم پاسخ کامل استاد را از کانال طبیب جان👇
هدایت شده از طبیبِ جان
━━━━━━━━━━﷽◯✦━━━
💎 #پرسمان_جواهری 🔻
❓#سوال_
🔚 تربیت فرزند
🔑#سوال
👩💼سلام ببخشید ی سوال برا زیر هفت سال دارم پسرم یکسال و نیمشه راه نیفتاده البته ب تازگی چن قدم میره...کلمات واضحی هم الان نمیگه فقط بابا...میخاستم بدونم چه بازیهایی باهاش انجام بدم که هوشیارتر بشه
#پاسخ_استاد
👨🏫سلام و رحمه الله
❒🗯درباره ی این مورد باید به دو نکته توجه کنید اولین نکته بحث تغذیه فرزند است و دومین نکته نیز چگونگی رفتار و تمرین با فرزند. در مورد این که والدین چگونه با فرزندان در این دوران باید تمرین کنند خدمت شما عرض کنیم که؛
🔸⇚فرزندان قبل از بیان کلمات ، درک کلمات را یاد می گیرند. فرزند اولین کلمات را در سن ۱۲ ماهگی بیان می کند. اما این بدان معنا نیست که به یکباره و در یک شب حرف زدن را آغاز می کنند.
🔸⇚بهترین کار این است که زمان قابل توجهی را برای صحبت کردن با کودک بگدارید و او را تشویق کنید تا صداهایی شبیه به “ما” ، “دا” و “با” را بگوید. می توانید فرزند را مقابلتان بنشانید یا او را طوری بنشانید که صورتش مقابل صورت شما باشد. شروع کنید به تولید زنجیره های آوایی نظیر "ما ما ما ما ما" و یا "دا دا دا" ، در صورتیکه آن زنجیره آوایی و یا چیزی شبیه به آن زنجیره آوایی را تولید کرد او را تشویق کنید.
🔹⇚راه بعدی حفظ تماس چشمی است یعنی 👈زمانهایی که آوا سازی یا صدا سازی می کند به چشمان او نگاه کنید .
🔹⇚با پاسخهای کلامی ، تقلید صداسازی های کودک و استفاده از آهنگ کلامی و. .. گفتار فرزندتان را تقویت کنید.
❒🗯در مقابل کودک بنشید و سعی کنید هر کاری که او کرد شما نیز تقلید کنید. اگر کودتان خندید شما نیز بخندید .
💢در موقعیت های مختلف با فرزند صحبت کنید، مثلا در حمام ، اتاق و....
😎از ژست ها برای انتقال معانی واژگان کمک بگیرید. مثلا هنگام خداحافظی در حالی که می گویید “بای بای ” دستانتان را نیز به نشانه خداحافظی تکان بدهید. و یا وقتی بدنبال شیئی هستید و آن را ندید علاوه برگفتن “نیست” با دستان نیز ژست مربوطه را نشان دهید.
🔸⇚ به عنوان مثال؛در مقابل کودک بنشیند و قبل از نشان دادن تصویر گاو ، صدایش را به شکل هجای گفتاری به او آموزش دهید.( پس از آنکه کودکتان صدای مورد نظر را شنید تصویر را به او نشان دهید). به همین شکل می توانید صدای ماشین “بـــیپ بیـــــپ ” و دیگر صداهای محیطی را آموزش دهید.
حتما تلاش های فرزند برای گفتن واژگان را مورد تشویق قرار دهید.
🍱خب حالا سراغ تغذیه فرزند برویم فرزند شما احتمالا دچار غلبه ی بلغم شده است، که باید راهکارهای تغذیه ای متناسب با مزاج او را انجام دهید.
🚫ترک سردی ها (یا مواد غذایی بلغم زا)از جمله ماست، دوغ، هندوانه، خیار، گوجه،
و...
➊سه شیره
❷سویق گندم..روزی یکی دو قاشق
❸ روغنبنفشه کنجدی دربینی شبی دوقطره وروی ملاجش هم باهمین روغن ماساژ بدید.
❹تخم پرندگان کوچک ..مثل کبوتر..بلدرچین..کبک..
✿○○••••••══
@Javaher_Alhayat
═══••••••○○✿
#دعاي_ندبه
أيْنَ بَقِيَّةُ اللهِ الَّتي لا تَخلُوا مِنَ العِترَةِ الهادِيَةِ
کجاست باقيماندهي خدا...
#امام_زمان(عج)
#جمعه
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯