eitaa logo
میوه دل من
4.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسالی کاربر محمد مجتبی جوربنیان ۳ساله از چالوس
ارسالی کاربر فاطمه و فهیمه کاظمی از تهران
ارسالی کاربر هیئت خانگی بچهای همسایه منزل ما.به یاد حضرت رقیه السادات😭 ریحانه رحیمی از تهران
ارسالی کاربر
ارسالی کاربر یسنا خانم
ارسالی کاربر
ارسالی کاربر
ارسالی کاربر فاطمه شاکری شهر جدید پرند اِلمان ظهر عاشورا اثر استاد فرشچیان
361903_983.mp3
1.63M
♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۴۵۲🔜
  ▪️دویدم و دویدم به کربلا رسیدم ▪️کنار نهر آبی لب هاي‌ تشنه دیدم ▪️یه باغبون خسته با یک دل شکسته ▪️کنار باغ تشنه زانو زده نشسته ▪️کوچولوی شش ماهه که پاک و بی گناهه ▪️اگه طاقت بیاره عمو جونش تو راهه ▪️آهای! آهای ستاره! یه دختر سه ساله ▪️خواب باباش و دیده اشک می ریزه می ناله ▪️امام ستمدیده من! کاشکی کنارت بودم ▪️وقتی تو تنها بودی رفیق و یارت بودم ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۴۵۳🔜
ارسالی کاربر ‏عکس از معصومه مؤمنی مینانده
ارسالی کاربر ‏عکس از معصومه مؤمنی مینانده
سنجاب کوچولو و نی نی ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۴۵۷🔜
سنجاب کوچولو و نی نی تو ی جنگل سرسبز ی سنجاب کوچولو با مامان و باباش با خوبی و خوشی زندگی می کردند. چند روز پیش مامان سنجابه یک نی نی کوچولو به دنیا آورده بود و حالا سنجاب کوچولو یک داداش ریزه میزه داشت. سنجاب کوچولو از این اتفاق خیلی خوشحال بود. می خواست برادرش را بغل کند و با او بازی کند که مامان سنجابه گفت: نمی توانی این کار را کنی. باید صبر کنی تا نی نی بزرگ کند. سنجاب کوچولو دوست داشت با مامان بازی کند؛ اما مامان دیگر وقت این کار را نداشت چون نی نی همیشه بغل مامان بود. سنجاب کوچولو به اتاقش رفت و با اسباب بازی هایش بازی کرد؛ اما هنوز یک ساعت نشده بود که از تنهایی حوصله اش سر رفت. در همین موقع بابا سنجابه از سر کار برگشت سنجاب کوچولو دوید و خودش را در بغل بابا انداخت. دوست داشت بابا با او بازی کند، اما بابا خسته بود و حوصله نداشت. اما وقتی نشست سریع نی نی را بغل کرد و با خنده او را بوسید. سنجاب کوچولو که این صحنه را دید خیلی ناراحت شد. با خودش گفت: مامان و بابا دیگر من را دوست ندارند و همش به خاطر نی نی است. رفت توی اتاق و روی تخت خوابید. پتو را روی سرش کشید و شروع کرد به گریه کردن. بعد از مدتی مامان سنجاب کوچولو را صدا زد و گفت: عزیزم بیا، غذا آماده است! اما جوابی نشنید. بابا سنجاب کوچولو را صدا زد اما باز هم جوابی نشنید. مامان و بابا هر دو به اتاق سنجاب کوچولو رفتند و دیدند که سنجاب کوچولو در حال گریه کردن است. مامان گفت: عزیزکم… سنجابکم… . سنجاب کوچولو سرش را از زیر پتو بیرون آورد و گفت: شما اصلاً من را دوست ندارید. فقط نی نی را دوست دارید. مامان و بابا دست های سنجاب کوچولو را گرفتند، بلندش کردند و حسابی تابش دادند. سنجاب کوچولو بلند بلند می خندید. یک دفعه صدای گریه نی نی بلند شد. اما مامان و بابا هنوز داشتند با سنجاب کوچولو بازی می کردند. سنجاب کوچولو دلش برای نی نی سوخت و گفت: مگر صدای گریه نی نی را نمی شنوید؟ بیایید با هم او را آرام کنیم! حالا مامان و بابا و سنجاب کوچولو سه تایی با هم رفتند تا نی نی سنجابه را آرام کنند. ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۴۵۸🔜
خانواده مانند یک دست هر خانواده هرکس یک انگشت در خانواده بابا در این دست انگشت شصت است او که نخستین انگشت دست است انگشت بعدی یعنی میانه او مادر ماست خانوم خانه انگشت بعدی یعنی برادر اینجا نشسته پهلوی مادر پس آن یکی کیست؟انگشت دیگر آری درست است او هست خواهر من هستم آخر انگشت کوچک انگشتها را دیدی تو تک تک ما پنج انگشت هستیم باهم باهم شریکیم در شادی و غم گرچه جداییم ما پنج انگشت هستیم باهم مانند یک مشت ♦️🔆 ۳ تا ۵ سالگی⬇️ http://eitaa.com/joinchat/993132563Cab0f5ceb85 🎈🌸🎈🌸🎈 🔙۴۵۹🔜