بسمه تعالی
داشتم تاریخ را مرور می کردم
بلال حبشی را که سینه اش زیر سنگینی سنگ امیة بن خلف تنگ شده بود اما "احد" "احد" از زبانش نمی افتاد.
سمیه و یاسر را که زیر شکنجه های ابوجهل جانشان را فدای محمد صلی الله علیه و آله کردند.
عمار را
مالک و حجر بن عدی را
که به جُرم عشق به علی علیه السلام در حالی که "علی" "علی" از زبانشان نمی افتاد یک به یک شهادت را در آغوش کشیدند.
میثم تمار را که زبانش را از حلقومش بیرون کشیدند اما دست از علی و اولاد علی علیهم السلام بر نداشت.
مسلم بن عقیل را
وهب و حبیب و مسلم بن عوسجه و زهیر را
که به جُرم عشق به حسین بن علی علیه السلام قطعه قطعه شدند.
به یاد می آورم
چمران را
حسین فهمیده و حاج همت و احمد متوسلیان و باکری و خرازی و کاظمی را
حاج قاسم را
خدا شاهد است که هنوز که هنوز است نامش را می برم اشک در چشمانم حلقه می زند.
یادم نمی رود...
شجاعت شگفت آور حججی را
ایمان و غیرت شگفت آور آرمان را
همین جوان هایی که جانشان را فدای اسلام و انقلاب و ایران و مردم کردند.
برادرم
ما فرزندان این فرهنگیم
ما همان روز اول که آمدیم در این مسیر عهد جان بازی و سر بازی بستیم
در مقابل همه توهین ها، تهدید ها،تحریم ها، ترور ها، جنگ ها، جنایت ها، آزار و اذیت ها و...
ایستادیم و باز هم می ایستیم
حالا امیة ها، ابوجهل ها، شمرها، ابن زیادها، صدام ها بعد از قرن ها جنایت، کارشان به جایی رسیده که ما را از عمامه پرانی می ترسانند.
با خودشان شوخی می کنند یا با ما؟!!!
کسی را که از بریده شدن سر نمی ترسد از پاره شدن لباس نترسان...
تهران
حرم امام خمینی (ره)
۱۹ آبان ۱۴۰۱
#عمامه_پرانی
#روحانیت
#امام_خمینی
#لبیک_یا_خامنه_ای