💢امام خامنه ای :ایمان جوانان هدف بمباران امروز دشمن است
♦️ یک روز امام فرمود: «امروز اسلام محتاج کمک شما جوانهاست.» بعد از ظهرش بنده به خیابانها آمدم و کاری داشتم. دیدم مثل روزهای اوّل انقلاب شده و مردم به طرف پاوه در حرکتند. این ماجرا و این صحنه، بارها تا آخر جنگ تکرار شد.
♦️هر وقت که اسم اسلام و فرمان امام به گوش مردم میرسید، ناگهان میدیدید این ملت، به جوش و خروش در میآید. جوانان شهر را، ده را، دانشگاه را، بازار را، کار و کسب را، میدان فوتبال را، همه را رها میکنند و میروند. برای چه؟ برای اینکه جانشان رادر معرض خطر مرگ بگذارند!
♦️دشمن اینها را دید و تحلیل کرد و فهمید این ملت عقبهای دارد. فهمید تا آن عقبه هست، این ملت را با #محاصره_اقتصادی و با #محاصره_نظامی و یا چه و چه، نمیشود به زانو درآورد.
♦️پس، آن عقبه را باید بمباران کرد؛ فرهنگ او را، اخلاق او را، ایمان او را، ایثار او را، اعتقاد به دین او را، اعتقاد به رهبری او را، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را؛ اینها را باید از بین برد و شروع کرد.
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm
۲۴ | "چرا باید اینقدر کار شما #بگیره و کار ما نه؟!"
خیلی از مواقع زمانی که گروهها و فعالیتهای فرهنگی دیگر را #رصد می کنیم متوجه فاصله زیاد آنها با خودمان شده و دچار حس #حسادت و حرصی از چرایی #برتری آنان نسبت به خودمان می شویم...
واقعا چرا؟! علل مختلفی وجود دارد اما شایع ترین علت اینکه ما #امروز خودمان را با #دیروز و دیروزهای آنان #مقایسه می کنیم درحالی که شاید در مقایسه پیشرفت فعالیتهایمان، ما نسبت به زمان شروع آنها موقعیت بهتری داشته باشیم اما صبر کمتر و #عجله کار دستمان داده!
:: گاهی تنها یک لحظه #صبر فاصله ما با موفقیت هست اما به خاطر نداشتن صبر و #استقامت از صحنه کنار می کشیم، برای پرورش این روحیه #زندگی_پیامبر را مطالعه کنید؛ پس از 23 سال تلاش و مجاهدت شبانه روزی تازه امت اسلامی در جایگاهی قرار گرفته بود که باید به دست امام علی (علیه السلام) سپرده می شد تا...
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm
📚خاطراتی سبز از حیات طیبه امام خامنه ای
✅یکبار آخر شب آقای خامنهای میخواستند بعد از انجام کارها بروند اما کفشهایشان نبود. ایشان گفتند که من جلسه دارم و باعجله باید بروم. وقت هم خیلی کم بود و کفشهایشان نبود. من به ایشان گفتم:کفشهای من را شما بپوشید و بروید به کارتان برسید. کفش شما را من آخر سر پیدا میکنم و میپوشم؛ فردا با هم عوض میکنیم. ایشان قبول کردند و کفشهای مرا پوشیدند و رفتند. آخر شب هر چه گشتم کفشهای ایشان را پیدا نکردم، تنها یک جفت کفش پاره و پوره پیدا کردم. با خودم گفتم حتما یک کسی آمده، کفشهای آقا را برده و اینها را جای آن گذاشته است. به هر صورت کفشها را پوشیدم و به منزل رفتم. کفشها خیلی درب و داغان بود ،طوری که نزدیک بود پایم زخم شود. فردای آن روز آیت الله خامنه ای آمدند و به من گفتند: کفشهایم را پیدا کردی؟ گفتم: نه؛ انگار یک نامرد بیانصافی آمده کفشهای شما را برده و این کفشهای پارهها را جای آن گذاشته است. آقا نگاهی به کفشها انداخت و با لبخندی گفت: این که کفشهای خود من است!
🔸ایشان گفتند: کفشهایم را بده. گفتم: نه، حالا که این کفشهای شماست آن را به کفاشی میبرم. کفشها را تعمیر کردم، یک واکسی هم به آن زدم و فردای آن روز به ایشان تحویل دادم.
🔹نه اینکه ایشان بخواهد کفش پاره بپوشد! آن روزها اصلا مجال این کارها پیدا نمیشد. خود ما هم همینطور بودیم. مثلا تا نیمههای شب در محل استقرار امام بودیم و به خاطر ازدحام کار باز هم به خانه نمیرفتیم. یادم هست آخر شب به خانه شهید صادق اسلامی که نزدیک آنجا بود میرفتیم تا اگر شبانه حملهای به محل استقرار امام شد،نزدیک صحنه باشیم.
✍حاج محمدکاظم نیکنام
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرهی شنیدنی بسیجی قمی از اسیر کردن فرمانده تیپ عراقی با آفتابه!
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm