ولی من اونجایی عمق فاجعه رو فهمیدم که شنیدم میگفتن:
کی میشه برای 22 بهمن به جای این پرچم، پرچمه شیر و خورشیدو بزنیم، نابودم کرد اصلا😂
شهروندان کرد سرپل ذهاب که همین اواخر خود درگیر زلزله بودند حالا برای زلزله زدگان خوی کمک های مردمی جمع می کنند.
ایران یعنی مردمانی با قلبهای مهربون👌
وقتی دری از خوشبختی بسته میشود، در دیگری باز خواهد شد. اما ما آنقدر به در بسته نگاه میکنیم که حواسمان به درب باز نیست.
- هلن کلر
خوش اومدی🌹 خلاصه و مفید بگم
چهار تا کلیپ برات ضبط کردم و تو کانال گذاشتم👇کلیپ اولشو ببین خوشت نیومد ادامه نده؛ که پاسخ به این سوالات:
❓از نماز لذت نمیبرم، تکراری شده برام
❓حوصله نماز خوندن ندارم، تنبلی ام میشه
❓اصن چه خاصیتی داره نماز
❓چرا نمازی بخونم که نمیدونم چی میگم
❓بچه ام نماز نمی خونه، همسرم نمی خونه
❓چطور بقیه رو نماز خون کنم؟
❓من عاشق خدام و فارسی باهاش حرف میزنم نه عربی
چهار گام مهم رو در چهار کلیپ گفتم:
1⃣ اصلاح باورهای ذهنی من در مورد نماز
2⃣ نماز و معجزه رشد فردی و شخصیتی
3⃣ چه نمازی میوه میده؟
4⃣ چجوری یکیو نماز خون کنیم؟!
هم کم حجم گذاشتم که نشر بدی 👇
هم هر چهار کلیپ رو با کیفیت بالا تو آپارات گذاشتم که اگر خواستی سر کلاس یا اعتکاف پخش کنی کیفیت خوب باشه😎
👈 کانال رو دنبال کن، دوستانی که کلیپ هارو دیدن و سوال داشتن اسکرین شات رو میذارم و پاسخ سوالات رو تا جایی که شد میدم تو کانال...
برو بریم فقط گام ها رو به ترتیب برو:
1⃣ گام اول: اصلاح باورهای من در مورد نماز👇
https://eitaa.com/seyyed_kazem_roohbakhsh/1792
کیفیت بالا:
https://www.aparat.com/v/3usxr
2⃣ گام دوم: نماز و معجزه رشد فردی و شخصیتی👇
https://eitaa.com/seyyed_kazem_roohbakhsh/1793
کیفیت بالا:
https://www.aparat.com/v/PsRol
3⃣ گام سوم: چه نمازی میوه میده؟👇
https://eitaa.com/seyyed_kazem_roohbakhsh/1794
کیفیت بالا:
https://www.aparat.com/v/AW8mn
4⃣ گام چهارم: چجوری یکیو نماز خون کنیم؟!👇
https://eitaa.com/seyyed_kazem_roohbakhsh/1795
کیفیت بالا:
https://www.aparat.com/v/zOuIM
این پست 👆رو با لینک هاش نشر بده حتی با اسم کانال خودت، چه بسا افرادی با دعوت تو به نماز علاقه بیشتری پیدا کنند😊
#سیدکاظم_روحبخش #اعتکاف #ماه_رجب
https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
ملت بزرگ ایران به برکت انقلاب اسلامی دیگر سرسپرده قدرتهای بزرگ نیست و از استقلال خود حفاظت میکند، دشمن را میشناسد و دارد او را میسوزاند، آمریکای جنایتکار از ما خشمگین است و باید از این خشم بمیرد.
#فجر_پیشرفت
#دهه_فجر
میگفت:
شیعھ ۍ مࢪتضے علے(؏) باید با ࢪفتاࢪش
عشقش ࢪا ثابت ڪند
ڪسے ڪھ توۍ ھیئت ها فقط سینہ میزند
خیلے ڪاࢪ بزࢪگے نمیڪند..،
باید ࢪفتاࢪ و ڪࢪداࢪمان دࢪ زندگے
و بࢪخوࢪد با دیگࢪان ثابت ڪند ڪھ
یڪ شیعہی واقعے هستیم.•
#شهیدمصطفیصدرزاده
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_نسل_سوخته 🔥
قسمت هفدهم: چشم ها را باید بس
تا چشمم به آقای غیور افتاد ... بی مقدمه گفتم ...
- آقا اجازه ... چرا به ما 20 دادید؟ ... ما که گفتیم تقلب کردیم ... آقا به خدا حق الناسه
... ما غلط کردیم ... تو رو خدا درستش کنید ..
خنده اش گرفت ...
- علیک سالم ... صبح شنبه شما هم بخیر ..
سرم رو انداختم پایین ...
- ببخشید آقا ... سلام ... صبح تون بخیر ...
از جاش بلند شد ... رفت سمت کمد دفاتر ...
- روز اول گفتم ... هر کی فعالیت کالسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو 20 بشه
... دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم ..
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد ... التهاب این 2 روز تموم شده بود ... با خوشحالی
گفتم ...
- آقا یعنی 20 ... نمره خودمون بود؟ ...
دفتر نمرات رو باز کرد ... داد دستم ...
- میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر ... توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو
ببینی ...
دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم ...
- نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ... ممنون آقا که بهمون 20 دادید ...
از خوشحالی ... پله ها رو 2 تا یکی ... تا کلاس دویدم ... پشت در کلاس که رسیدم ...
یهو حواسم جمع شد ...
- خوب اگه الان من با این برم تو ... بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ... ببینن
توش چیه؟ ... اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن ...
دفتر رو کردم زیر کاپشنم ... و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ...
قسمت هجدهم: عزت از آن خداست ..
دفتر رو در آوردم و دادم دستش ...
- آقا امانت تون ... صحیح و سالم ...
خنده اش گرفت ..
زنگ تفریح، از بلندگوی دفتر اسمم رو صدا زدن ...
31
- مهران فضلی ... پایه چهارم الف ... سریع بیاد دفتر .
با عجله ... پله ها رو دو تا یکی ... دو طبقه رو دویدم پایین ... رفتم دفتر ... مدیر باهام
کار داشت ...
- ببین فضلی ... از هر پایه، 3 کالس ... پونصد و خورده ای دانش آموز اینجاست ... یه
ریز هم کار کپی و پرینت و غیره است ... و کادر هم سرشون خیلی شلوغه ... تمام کپی
های مدرسه و پرینت ها اونجاست ... از هر کپی ساده ای تا سوالات امتحانی همه پایه
ها ... از امروز تو مسئول اتاق کپی هستی ...
کلید رو گذاشت روی میز ...
- هر روز قبل رفتن بیا تحویل خودم یا یکی از ناظم ها بده ... مواظب باش برگه هم
اسراف نشه ... بیت الماله ...
از دفتر اومدم بیرون ... مات و مبهوت به کلید نگاه می کردم... باورم نمی شد تا این حد
بهم اعتماد کرده باشن ...
همین طور که به کلید نگاه می کردم یاد اون روز افتادم ... اون روز که به خاطر خدا ...
برای تاوان و جبران اشتباهم برگشتم دفتر ..
و خدا نگذاشت ... راحت اشتباهم رو جبران کنم ... در کنار تاوان گناهم ... یه امتحان
خیلی سخت هم ازم گرفت ... و اون چند روز ... بار هر دوش رو به دوش کشیدم ...
اشک توی چشم هام جمع شده بود ...
ان اهلل ... تعز من تشاء ... و تذل من تشاء ...
خدا به هر که بخواهد ... عزت عطا می کند ...