لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودم قربونت بشم!
چقد قشنگ و دلچسب این کلیپ🥹
همخوانی چندتا زائر کوچولوی
امام حسینی / کربلا - بین الحرمین
🔴دلار رفت شد ۶۰ هزار تومن همه چیز گرون شد تو همون لحظه دلار الان شده ۴۱ هزار تومن هیچی پایین نمیاد قیمتش
▪️پس آقای دلال و بازاری و کاسب، نگو دولت داره دزدی میکنه تو از همه حروم خورتری
▪️تو همون فرعونی هستی که مصر کوچکتری داری.
#بگیر_مومن
هزاران هزار حامد اسماعیلیون و مصی علینژاد و رجویِ منحوس فدای میله پرچم "جمهوری اسلامی ایران"😇🇮🇷
سنگین بود😎✋🏾
#لبیک_یا_خامنه_ای
بنظرتون شهاب حسینی میدونه آمریکا شروع کننده کلی جنگ تو جهان بوده یا آمریکا براش فرق داره؟!
#بیشرفا
وقتی مردم در ادای رسالت خود کوتاهی کنند، بی قانونی و بی بندوباری شایع شود، امر به معروف ترک شود، بلا و هرج و مرج و ستم "همه" را میگیرد...
حضرت آقا هم به اون مذهبی ولایتمدارایی هم که میگن امربه معروف باید احتمال تاثیر داشته باشه فرموند: احتمال تاثیر "همه جا قطعی است".
کارشناس سعودی اینترنشنال: نزدیکی ایران و عربستان شکستی برای سیاستهای نتانیاهو است؛ علیرغم اطلاع آمریکا از روند مذاکرات، نتانیاهو از آن بیاطلاع بود و این توافق بهمثابه خنجرخوردن اسرائیل از آمریکاست!
بسوززیییییید😂
♦️ رکورد گینس کاشت ۱۰۰ هزار درخت در ایران شکست
🔹 عملیات کاشت همزمان ۱۰۰ هزار درخت در ۴۱۸ نقطه کشورمان در ۱۹ دقیقه و ۴۳ ثانیه با حضور ناظران گینس انجام شد و این رکورد در دنیا شکسته شد.
🔹 حالا پیج های سلبریتی ها رو زیر و رو کنی یه استوری نمیتونی در این مورد پیدا کنی
#ایران_قوی
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_نسل_سوخته
قسمت نود و هشتم: خفه شو روانی
زمان ثبت نام مدارس بود ... و اون سال تحصیلی به یکی از خاص ترین سال های عمرم
تبدیل شد ...
من، سوم دبیرستان ... سعید، اول ... اما حاضر نشد اسمش رو توی دبیرستانی که من
می رفتم بنویسن ... برام چندان هم عجیب نبود ... پا گذاشته بود جای پای پدر ... و
اون هم حسابی تشویقش می کرد و بهش پر و بال می داد ... تا جایی که حاضر نشد به
من برای رفتن به کلاس زبان پول بده... اما سعید رو توی یه دوره خصوصی ثبت نام
کرد ... اون زمان... ترم 3 ماهه ... 400 هزار تومن ... با سعید، فقط 6 نفر سر کلاس
بودن ...
یه دبیرستان غیرانتفاعی ... با شهریه ی چند میلیونی ... همه همکلاسی هاش بچه های
پولداری بودن که تفریح شون اسکی کردن بود ... و با کوچک ترین تعطیلات چند روزه
ای ... پرواز مستقیم اروپا ...
سعی می کرد پا به پای اونها خرج کنه ... تا از ژست و کلاس اونها کم نیاره ... اما شدید
احساس تحقیر و کمبود می کرد ... هر بار که برمی گشت ...سعی می کرد به هر طریقی
که شده ... فشار روحی ای رو که روش بود رو تخلیه کنه ... الهام که جرات نزدیک شدن
بهش رو نداشت ... و من... همچنان هم اتاقیش بودم ...
شاید مطالعاتم توی زمینه های روانشناسی و علوم اجتماعی ... تخصصی و حرفه ای نبود
... اما تشخیص حس خلأ و فشار درونی ای رو که تحمل می کرد ... و داشت تبدیل به
عقده می شد ... چیزی نبود که فهمیدنش سخت باشه ... بیشتر از اینکه رفتارهاش ... و
خالی کردن فشار روحیش سر من ... اذیتم کنه و ناراحت بشم ... دلم از این می سوخت
که کاری از دستم براش بر نمی اومد ...
هر چند پدرم حاضر نشده بود ... من رو کلاس زبان ثبت نام کنه ... اما من، آدمی نبودم
که شرایط سخت ... مانع از رسیدنم به هدف بشه ...
این بار که دایی ازم پرسید کتاب چی می خوای؟ ... یه لیست کتاب انگلیسی در آوردم
... با یه دیکشنری ... و از معلم زبان مون هم خواستم خوندن تلفظ ها رو از توی
دیکشنری بهم یاد بده ... کتاب ها زودتر از چیزی که فکر می کردم تموم شد ... اما
منتظر تماس بعدی دایی نشدم ... رفتم یه روزنامه به زبان انگلیسی خریدم ...
از هر جمله 10 کلمه ایش ... شیش تاش رو بلد نبودم ... پر از لغات سخت ... با جمله
بندی های سخت تر از اون ... پیدا کردن تک تک کلمات ... خوندن و فهمیدن یک
صفحه اش ... یک ماه و نیم طول کشید ... پوستم کنده شده بود ... ناخودآگاه از شدت
خوشحالی پریدم بالا و داد زدم ...
ـ جانم ... بالاخره تموم شد ...
خوشحالی ای که حتی با شنیدن ... خفه شو روانی ... هم خراب نشد ...