-از کجا گرفتی؟
+چیو؟!
-رزقِ شهادت رو ..
+خلوت های نیمه هایِ سحر :)
#شهیدانه
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_نسل_سوخته
قسمت صد و چهل و هشتم: الهام نیامد؟!
انتخاب واحد ترم جدید ... و سعید، بالاخره نشست پای درس... در گیر و دار مسائل هر
روز ... تلفن زنگ زد ... با یه خبر خوش از طرف مامان ...
- مهران ... دنبال یه مدرسه برای الهام باش ... این بار که برگردم با الهام میام ...
از خوشحالی بال در آوردم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود...
مادر، اسکن آخرین کارنامه اش رو به ایمیل دایی محسن فرستاد ... نمراتش افتضاح
شده بود ... شهریور ماه و ثبت نام با چنین نمرات و معدلی؟! ... کدوم مدرسه خوبی
حاضر به ثبت نام می شد؟ ...
به هر کسی که می شناختم رو زدم ... بعد از هزار جا رو انداختن ... بالاخره یه مدرسه
حاضر به ثبت نام شد ...
زنگ زدم که این خبر خوش رو به مامان بدم ... اما خبر دایی بهتر بود ...
- الان الهام هم اینجاست ...
هر بار که تلفنی باهاش حرف می زدم ... خیلی پای تلفن گریه کرد ... مدام التماس می
کرد...
- بیاید، من رو با خودتون ببرید ... من می خوام پیش شما باشم ...
مادرم پای تلفن می سوخت ... و من هر بار می پریدم وسط و تلفن رو می گرفتم ...
اونقدر مسخره بازی در می آوردم تا می خندید ... هر چند، دردی رو دوا نمی کرد ... نه
از الهام، نه از مادرم ... نه از من ...
حالا بیش از یک سال بود که هیچ تماسی از الهام نداشتیم... و من حتی صداش رو
نشنیده بودم ...
دل توی دلم نبود ... علی الخصوص وقتی دایی اون جمله رو گفت ... صدام، انرژی گرفت
...
- جدی؟ ... می تونم باهاش صحبت کنم؟ ...
دایی رفت صداش کنه ... اما دوباره کسی که گوشی رو برداشت، خودش بود ...
- مادرت و الهام ... فردا دارن با پرواز میان مشهد ... ساعت 4 بعد از ظهر فرودگاه باش
جا خوردم ... ولی چیزی نگفتم ...
تلفن رو که قطع کردم ... تمام مدت ذهنم پیش الهام بود ... چرا الهام نیومد پای تلفن؟!
قسمت صد و چهل و نهم: دسته گل
از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ... پرواز هم با تاخیر به زمین نشست ... روی صندلی
بند نبودم ... دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود ... انرژی و
شیطنت های کودکانه اش ... هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود
...
توی سالن بالا و پایین می رفتم ... با یه دسته گل و تسبیح به دست ... برای اولین بار
... تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ...
حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ...
پرواز نشست ... و مسافرها با ساک می اومدن ... از دور، چشمم بین شون می دوید تا
به الهام افتاد ... همراه مادر، داشت می اومد ... قد کشیده بود ... نه چندان اما به نظرم
بزرگ تر از اون دختر بچه ریزه میزه ی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد ... شاید تا
نزدیک قفسه سینه من می رسید ...
مادر، من رو دید ... و پهنای صورتم لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشم های
سرد الهام ... یخ کرد ...
آروم به من و گل های توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ...
برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره خواهر
کوچیکم ... اما اون لحظه نمی دونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟ ...
یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت می کرد؟ ...
کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش ...
- الهام خانم داداش ... خوش اومدی ...
چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم
گرفت...
سرم رو بالا آوردم ... و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ...
حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ... تازه متوجه چهره آشفته و
به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ...
- دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ...
قسمت صد و پنجاه: آدم برفی
اون دختر پر از شور و نشاط ... بی صدا و گوشه گیر شده بود... با کسی حرف نمی زد
... این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم
مدرسه ...
الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ... اینطوری نمی شد ... هر طور شده
باید این وضع رو تغییر می دادم ... مغزم دیگه کار نمی کرد ... نه الهام حاضر به رفتن
پیش مشاور بود ... نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم ... دیگه مغزم کار
نمی کرد ...
- خدایا به دادم برس ... انگار مغزم از کار افتاده ... هیچ ایده و راهکاری ندارم ...
بعد از نماز صبح، خوابیدم ... دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا
بلند شدم ...
از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد ... حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو ... از برف،
سفید شده بود ... اولین برف اون سال ... یهو ایده ای توی سرم جرقه زد ...
سریع از اتاق اومدم بیرون ... مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد ...
- هنوز خوابه؟ ...
- هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه ...
رفتم سمت اتاق ... دو تا ضربه به در زدم ... جوابی نداد ...
رفتم تو ... پتو رو کشیده بود روی سرش ... با عصبانیت صداش رو بلند کرد ...
- من نمی خوام برم مدرسه ...
با هیجان رفتم سمتش ... و پتو رو از روی سرش کنار زدم ...
- کی گفت بری مدرسه؟ ... پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم ...
زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش ...
برو بیرون حوصله ات رو ندارم ...
اما من، اهل بیخیال شدن نبودم ... محکم گرفتمش و با خنده گفتم ...
- پا میشی یا با همین پتو ... گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها ...
پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد ...
- گفتم برو بیرون ... نری بیرون جیغ می کشم ...
این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود ... شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی
نیست ... لبخند شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد ...
- الهی به امید تو ...
همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود ... منم، گوله شده با پتو بلندش
کردم ...
سلااام و وقت بخیر خدمت تمامی خواهران و برادران گرامی .✋
خوش آمد میگیم به اعضای جدید 💐
همونطور که میدونید دعوت شده ی اهل بیت علیهم السلام و شهدایین انشاءالله در دنیا و آخرت شفیعمون باشن .
کانال برنامه های متفاوتی اما در راستای ویژگی های خودش🙃
برای ماه مبارک رمضان
هر سحر قرائت #دعای_سحر رو داریم بعد نماز صبح #دعای_عهد
#دعای_هرروز_ماه_رمضان
و تفسیر آیاتی از قرآن
هر روز حوالی ساعت ۱ ظهر جزء خوانی
هر روز حوالی ساعت ۲ظهر #رمان_نسل_سوخته
هر روز عصر #بیان_معنوی
اعلام ویژه برنامه های شبکه های تلویزیونی
و هر شب معرفی شهید با #رمضان_شهدایی
که هر شهیدی اعلام شد فرداش مختص همون شهیده و سحری آماده کردیم،افطاری و...ثوابش رو به همون شهید هدیه میدیم
شهید امروز شهید ابراهیم هادی هستند.🕊
خلاصه ویژه برنامه هایی برای شب قدر هم داریم
خوشحال میشیم با ما تا روز ظهور باشید .
به قدر توانمون در خدمت شما بزرگواران هستیم🙂
سلام و نور
ممنون از اطلاعتون اما به نظر من اینم یه نقشه برای کم کردن کاربرای برنامه ی ایتا هست .
مثل همون نقشه ای که برای روبیکا پیاده کردن تا کاربراش کمتر بشه.
خداروشکر ایتا درحال رشده هم از نظر کانالهای متفاوتی که داره هم از لحاظ بروزرسانی .
نگران نباشید ما کسی رو ادمین نمیکنیم. اگه این پیام درست باشه تا الان باید ۹۰ درصد کانالهای ایتا رو هوا باشه 😄✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بیان_معنوی
اخلاص مقدرات طبیعی انسان را عوض میکند.
#پیشنهاد_دانلود 👌
برای من خیلی جذاب بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مواظب پی وی هاتون باشید✋
حرام حرامه❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نماز جماعت در سواحل مازندران
گویا پس از جولان دادن بی حجابها واراذل واوباش وروزه خواری علنی وبی بندو باریها،درسواحل شمالی ایران، مردم شهید پرور وغیرتمند مازندران وجمعی از مسافران نوروزی،با حضور وبرپایی نماز جماعت فضارا برای این جماعت گستاخ تنگ کردن،هرجا کار دست مردم افتاد به خوبی از عهدش بر اومدن،بدون کوچکترین هزینه مردم جذب دین میشوند،ولی ازآن لحظه ای که مسئولین بیغیرت فرهنگی کشور با گرفتن بیشترین بودجه فرهنگی،کمترین اقدامی دراشاعه فرهنگ ناب انجام نمیدهند،ان شاءالله هرکسی که به این نظام ورهبری کوتاهی واشاعه فحشا و خیانت میکنه از صفحه روزگار محو بشه به برکت صلوات بر محمد وآل محمد(ص)
# برپایی نماز
#درسواحل
✅ اگر کلیه شن سازی دارید
👈هفته ای 2 روز ناشتا دمکرده جعفری بنوشید.
👈نیم کیلو جعفری خرد شده را در 1.5 لیتر آب نیم ساعت بجوشانید سپس صاف کرده و میل کنید.
🌸
🍀🍀🍀
💠ادامه خشکی دهان و بدن در روزه داری👇👇
۵- فعالیت سنگین ورزشی ممنوع چون با تعرق زیاد در کاهش #رطوبات بدن نقش ویژه ای دارند .
۶- خوردن قرص های آنتی بیوتیک و یا قرص اعصاب که باید با پزشکتان برای کاهش ان و یا ساعات مصرف تجدیدنظر شود .
۷- شربت طبیعی #ماالشعیر با ۵۰ گرم جوی سالم با ۴ لیوان اب درسی دقیقه جوشانده ووقتی دانه شکفته شد محلول آن صاف شود و بعد شام تا نزدیکی #سحربسیار مفیداست و افرادسردمزاج با عسل میل کنند .
۸- ترنجبین درشت تا سه قاشق را دریک لیوان گلاب حل کرده و میل کنید .
۹- مصرف زیاد #گوشت قرمز گوسفندی گوسفندی چون خشکی دارد و تولیدکننده صفرا درکل بدن است پس به مقدارکم و با پودرسماق مصرف شود و ازخوردن گوشتها گاو و گوساله پره
🟣 مزاج فصل بهار
✍ بهار فصلی معتدل است زیرا نسبت به زمستان گرم تر و نسبت به تابستان رطوبت بیشتری دارد. این فصل با اکثر مزاجها همخوانی دارد مگر دمویمزاجهایی که دچار غلبهی خون شدهاند.
🟢 چرا بهار هوا گرم و تر میشود؟
✍ در زمستان، آفتاب از سطح زمین دور بوده است ولی هر چه به بهار نزدیک میشویم آفتاب به سطح زمین نزدیکتر میشود پس هوا گرم میشود. علاوه براین، بخاطر بارندگیهای زمستان، در بهار زمین مرطوب است که گرمای آفتاب بر رطوبت سطح زمین تصرف میکند و هوا گرم و تر میشود.
🟡چرا برخی افراد درفصل بهار دچار آلرژی، آبریزشبینی و چشم، عطسه، فشارخون، دمل و چرک میشوند؟
✍ همین اتفاقی که در طبیعت افتاد، در بدن نیز میافتد، یعنی حرارت آفتاب بر رطوبت بدن تصرف کرده و موجب غلیان و سیلان خون در بدن میشود، حجم خون را بالا برده و موجب افزایش گردشخون در بدن میشود و این عوارض را پدید میآورد.
🔵 راهکار درمانی:
✍ با حجامت و خونگیری متناسب با مزاج افراد، میتوان تعادل را در فصل بهار در بدن برقرار کرد. چنانچه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «فَدَوَاءُ الدَّمِ الْحِجَامَة» درمان غلبه خون حجامت است.(منلایحضرهالفقیه ج۱ ص۱۲۶)
🏮 پس توجه به مزاج فصلی که در آن قرار داریم، مزاج فرد و غلبه خلطی که بر بیمار عارض شده برای تدبیر و درمان بسیار لازم است.
#مزاج_فصل
#بهار
#حجامت
14.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
💠 9 توصیه کلیدی برای ماه مبارک رمضان
🎙آیت الله کشمیری
🎥 #کلیپ
💠 عملی که در ماه رمضان جواز عبور از صراط است !
🎙استاد #فرحزاد
#نشر_دهید
امین یاوران | سبک زندگی ایرانی اسلامی
🆔 @Aminyavaran
🌐aminyavaran.com
🔴 فضیلت #افطاری دادن
▪️از امام کاظم سلام الله علیه روایت شده که فرمودند ؛
افطاری دادن به برادر روزه دارت از روزه داری تو برتر است .
📚کافی ۴ / ۶۸
هدایت شده از عماد دولتآبادی
نماز روزههاتون قبول دوستان
فردا سالروز بمباران حرم مطهر امام رضا
توسط روسهاست.
افطار که کردین
خستگیتون که در رفت
بیاین تا جریانشو بگم؛
هشت وعدمون😉
وقتی بہ دلت میفتہ ڪہ برگـردی!
وقتی شوق پیدا میڪنی برای ترڪ گناه
همش ڪار خداست...!
مگہ میشہ خدایی ڪہ شوق توبہ
رو بہ دلت انداختہ؛
نبخــشہ..!؟
#بفهم_لطفا
🌼✨
مادرآقاحسینولایتیفرمیگفت:
بهشمیگفتمتوکهمیریبابچههاکارجهادی انجام میدی،لااقلهمشوخودتانجام نده
زیادکارنکن!
بهم میگفت:
همیشه وقتیجایی میری جوری ازخودت خاطره خوب بزارکه اگرفردای اون روزنبودی نبودتوروحس کنن...!
#-شهیدحسین_ولایتیفر
#شهیدانه
چی ؟ 😳
برای زنان ؟!!! 😡
یعنی چه !😤
همه با همممممممم 🤬
زن زندگی آزادی ✊🏼✊🏼
اِوا ببخشید یه لحظه صبر کنید .... 😅
زنان معترض در اراضی اشغالی و کشورهای مدعی حقوق زنان ؟!
ن خب ! پس هیچی ! زن زندگی مال ایران بود 🙄 😅😅😅
ب زندگیتون ادامه بدین عزیزان ، انگار ن انگار
تا فراخوانی دیگر و جو سازی دیگر ، بُدُرود .😁✋🏼
🔴 عباس کورکوری قاتل کیان پیرفلک به اعدام محکوم شد!
🔹 ایشون گفته همه اتهامات وارده رو قبول داره
🔹 همچنین گفته تحت تأثیر فضای مجازی قرار گرفته
🔹 فضای مجازی دست کیا بود؟ کیا با فتنه گری تو خون افراد بیگناه شریک هستن؟!
📌امشب یادتون نره این نماز بخونید:
نماز شب هشتم ماه رمضان 🌙
🤍امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
🍃هرکس در شب هشتم ماه رمضان ۲ رکعت نماز بخواند،
در هر رکعت ۱ بار حمد و ۱۰ مرتبه سوره توحید،
و بعد از نماز ۱۰۰۰ بار تسبیح الهی
(سبحان الله) بگوید،
• هشت در بهشت بر او گشوده میشود و از هرکدام که بخواهد به بهشت وارد میشود.
📚بحارالأنوار، ج۹۷، ص۳۸۲
#نماز
🟧(شعری زیبا از مقام معظم رهبری)
❣️من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
❣️از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم
❣️همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
❣️من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم
❣️رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
❣️من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم
❣️همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
❣️از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم
❣️سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
❣️من از بی مهری این ابرهای تار میترسم
❣️تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
❣️از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم
❣️طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
❣️از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم
❣️شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
❣️من از بیماری آن دیده خونبار میترسم
❣️به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من
❣️مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم
❣️دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن
❣️که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم
❣️هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم
❣️ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم
💖سید علی خامنهای ❤️
🌼🌼🌼🌼
# شعرحضرت آقا