‹بِسْـمِاللّٰھِالرَحمٰـنِالرَحِیـم...!🌿💚!
اَلسَـلامُعَلَیڪَیـٰابقیَةاللّٰھِفِۍارضِہ🖐🏻🌱›
•؛•ᚔᚔᚓ⊰✾⊱ᚔᚔᚔ•؛•
#ذڪرروز
#چھـٰارشنبہ...⇣••
‹یـٰاحَۍُیـٰاقَیـُوم🦋📘'›
‹اےزندھوپـٰایندھ✨💙'›
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۰۲ فروردین ۱۴۰۲
میلادی: Wednesday - 22 March 2023
قمری: الأربعاء، 28 شعبان 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️12 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️17 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️20 روز تا اولین شب قدر
▪️21 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
🌷 اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند :
🖋 در بيمارى پاداشى نيست ، اما گناهان را از بين مى برد و آنها را چونان برگ پاييزى مى ريزد.
📚 نهج البلاغه ، حكمت ٤٢
🔶 @Nahj_Et
❣#سلام_امام_زمانم❣
دل اگـر پاڪــ نباشد نمیـآید آقــا
نوع عابر بہ تمیزےِ گذر وابستہ اسٺ
گوشہ چشمے نڪند زندگےِ ما مرگ اسٺ
مثل طفلےڪه بہ الطاف پدر وابستہ اسٺ
باید از دورے آقــا همگے دق بڪنیم
تابداند ڪه دل ما چقدر وابستہ اسٺ
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله✋
🔴پوتین تهدید کرد که اگر انگلیس بمب های اورانیومی به اوکراین بدهد، مستقیماً به این کشور پاسخ خواهد داد.
«إِلَهِی هَبْ لِی قَلْبا
یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ...»
خدایا بهمن عشق و شوقی
عطا کن که به وسیلهاش به خودت
نزدیک بشم.
[مناجات شعبانیه]. . 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍🐇🍓
میگن:
خرگوش نماد ذکاوت، آرامش، سرعت، تولد دوباره و امید است.
امید که همه این خوبیها در سال جدید و در تمام زندگی، قرین همه انسانها باشد.🌼
#عید_نوروز
#سال_نو
#سال🐇
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
#رمان_نسل_سوخته
قسمت صد و بیست و هفتم: کجایی سعید؟
چهره اش هنوز گرفته بود ...
ـ ولی بازم خوشم نمیاد بری خونه های مردم ...
منظور ناگفته اش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم ...
ـ فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان موسسه ... به خودشونم گفتم
ترجیحا فقط پسرها ... برای شروع دست مون یه کم بسته تره ... اما از ما حرکت ... از
خدا برکت ... توکل بر خدا ...
دلش یکم آرام شد ... و رفت بیرون ... هر چند چند روز تمام وقت گذاشتم تا رضایتش
رو کسب کردم ... کدورت پدر و مادر صالح ... برکت رو از زندگی آدم می بره ..
اما غیر از اینها ... فکر سعید نمی گذاشت تمرکز کنم ... مادر اکثرا نبود ... و سعید توی
سنی که باید حواست بیشتر از قبل بهش باشه ... و گاهی تا 9 و 10 شب ... یا حتی
دیرتر ... برنمی گشت خونه ... علی الخصوص اوقاتی که مامان نبود ...
داشتم کتاب های شیمی رو ورق می زدم اما تمام حواسم پیش سعید بود ... باید باهاش
چه کار می کردم؟
... اونم با رابطه ای که به لطف پدرم ... واقعا افتضاح بود ...
ساعت از هشت و نیم گذشته بود که کلید انداخت و اومد تو ... با دوست هاش بیرون
چیزی خورده بود ... سر صحبت رو باهاش باز کردم ...
- بابا میری با رفقات خوش گذرونی ... ما رو هم ببر ... دور هم باشیم ...
خون خونم رو می خورد ... یواشکی مراقبش بودم و رفقاش رو دیده بودم ... اصلا آدم
های جالب و قابل اعتمادی نبودن ... اما هر واکنش تندی باعث می شد بیشتر از من
دور بشه و بره سمت اونها ... اونم توی این اوضاع و تشنج خانوادگی ...
ـ رفته بودیم خونه یکی از بچه ها ... بچه ها لپ تاپ آورده بودن ... شبکه کردیم نشستیم
پای بازی ...
ـ ااا ... پس تو چی کار کردی؟ ... تو که لپ تاپ نداری ...
ـ هیچی من با کامپیوتر رفیقم بازی کردم ... اون لپ تاپ باباش رو برداشت ...
همین طور آروم و رفاقتی ... خیلی از اتفاقات اون شب رو تعریف کرد ... حتی چیزهایی
که از شنیدن شون اعصابم بهم می ریخت ...
سیگار از دستم در رفت افتاد روی فروششون ... نسوخت ولی جاش موند ... بد، گندش
در اومد ...
ـ جدی؟ ... جاش رو چی کار کردید؟ ...
اصلا به روی خودم نمی آوردم که چی داره میگه ... اما اون شب اصلا برای من شب
آرامی نبود ... مدام از این پهلو به اون پهلو می شدم ... تمام مدت، حرف های سعید
توی سرم می پیچید ... و هنوز می ترسیدم چیزهایی باشه که من ازش بی خبر باشم
... علی الخصوص که سعید اصلا با من راحت نبود ...