فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این دفتر ها فقط برای ریاضی استفاده نمیشه😁
#خلاقیت
‹بِسْـمِاللّٰھِالرَحمٰـنِالرَحِیـم...!🌿💚!
اَلسَـلامُعَلَیڪَیـٰابقیَةاللّٰھِفِۍارضِہ🖐🏻🌱›
•؛•ᚔᚔᚓ⊰✾⊱ᚔᚔᚔ•؛•
#ذڪرروز
#چھـٰارشنبہ...⇣••
‹یـٰاحَۍُیـٰاقَیـُوم🦋📘'›
‹اےزندھوپـٰایندھ✨💙'›
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
میلادی: Wednesday - 10 May 2023
قمری: الأربعاء، 19 شوال 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️11 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️21 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️40 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️47 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر
دیروز در فلسطین به شهادت رسیدند
فیلم لحظه وداع یک مادر فلسطینی با کودکان خود که در حملات هوایی صهیونیستها شهید شدند را میبینید.
#انتقامتان_را_خواهیم_گرفت
#فلسطین_بزودی_آزاد_میشود
شما میمانید و شمشیر های آخته ی ما...
ببینید رفقا ، این گل ها که میبینید پر پر شدند نتیجه ی سکوت کشور هایی هست که ظلم رو میبینند اما برای منافع دنیایی دهان بستند روی جنایات اسرائیل!
این نتیجه ی ترجیح دادن منافع شخصی و دنیایی ، به ایستادگی در مقابل منکره ...
مدافعان حـــرم
۱_احسنت ۲_باریکلا 😁اینم پیشنهاد خوبیه😂 ۳_احسنت ۴_ممنون ۵_خوبه ،اصلاحش کردی😁 ۶_ممنون بزرگوار _خوشحالم
ممنون از #کاربر_کانال
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
مجنون از آستانه لیلی کجا رود
گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست
بسیار سر که در سر مهر و وفا رود
ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست
قارون اگر به خیل تو آید گدا رود
مجروح تیر عشق اگرش تیغ بر قفاست
چون میرود ز پیش تو چشم از قفا رود
حیف آیدم که پای همی بر زمین نهی
کاین پای لایقست که بر چشم ما رود
در هیچ موقفم سر گفت و شنید نیست
الا در آن مقام که ذکر شما رود
ای هوشیار اگر به سر مست بگذری
عیبش مکن که بر سر مردم قضا رود
ما چون نشانه پای به گل در بماندهایم
خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود
ای آشنای کوی محبت صبور باش
بیداد نیکوان همه بر آشنا رود
سعدی به در نمیکنی از سر هوای دوست
در پات لازمست که خار جفا رود
سعدی
•••🌿🐢"
خیلی بر بیت المال حساس بود و قبل از اینکه ساکن نجف شود ، گاهی در پایگاه درس می خواند و هنگامی که می خواست درس بخواند ، از پایگاه خارج می شد و در راهرو می رفت .
در راهرو لامپ هایی داریم که شب نیز روشن است و انجا در سرما می نشست و درس می خواند و وقتی به ایشان می گفتیم که چرا اینجا درس می خوانی می گفت : من این درس را برای خودم می خوانم و درست نیست که از نوری که هزینه آن از طریق بیت المال پرداخت می شود استفاده کنم.
{🐢🌿} ☜#شهیدانه
{🐢🌿} ☜#خاطرات_شهید
{🐢🌿} ☜#شهید_ذوالفقاری
|...📓⃟🌙...|
تصمیم قاطع گرفته بودم که از گناه دوری کنم و معصومانه زندگی کنم. چند قرص نان گرفتم و گذاشتم توی سبد دوچرخه و راه افتادم سمت زمینهای سبیلی(منطقهای حاصلخیز در شمال دزفول و در شرق رودخانه دز).
زمینها مملو بود از گندم. کنار یکی از مزارع گندم، سجاده را پهن کردم و شروع کردم به نماز خواندن. ساعتها گذشت و من مشغول عبادت و مناجات و دعا بودم؛ تا اینکه وقت نماز ظهر شد.
نماز ظهر و عصر را خواندم و نشستم تا چند لقمه نان بخورم. لقمه اول را گذاشتم توی دهانم که تمام فکر و ذهنم متوجه یک سوال شد.
با خودم گفتم: «حسین! اگه قرار باشه تو بری توی بیابان و فقط عبادت کنی و هیچ وسیله و ابزار گناهی دورت نباشه که فایدهای نداره! اگه مردی، باید برید توی شهر و اونجا باشی و گناه نکنی. اینه که ارزش داره. نه اینکه بری یه جاییکه زمینه گناه هم فراهم نباشه!»
حسین گفت: «وقتی به این مسئله خوب فکر کردم، دوباره سوار دوچرخه شدم و رکابزنان برگشتم خانه. برگشتم تا با اماره ترین نفس مبارزه کنم»
|...📓⃟🌙...|#شهیدانه
|...📓⃟🌙...|#خاطرات_شهید
|...📓⃟🌙...|#شهید_خبری
{🥜🐌}
توی مدرسه قرار بود معلم از یکی از درس ها امتحان بگیرد. سر صف که آمدیم آقای ناظم گفت: بر خلاف معمول این امتحان در خارج از ساعت درس و بعد از کلاس سوم برگزار می گردد. چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نمازخانه. من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم.
گفتم: این معلم خیلی حساسه اگه دیر بیای راهت نمیده و ازت امتحان نمی گیره.
اما گوش احمد بدهکار نبود. او رفت نماز خانه و من سر جلسه امتحان.
بیست دقیقه می شد که سر جلسه بودیم اما نه از آقای معلم نه از احمد علی خبری نبود. آقای ناظم هم مدام دانش آموزان را به سکوت دعوت می کرد تا معلم برگه سؤالات را بیاورد. مدام از داخل کلاس سرک می کشیدم و منتظر احمدعلی بودم.
بالاخره معلم برگه به دست وارد کلاس شد و با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر. کلی وقت ما را تلف کرد تا این برگه ها آماده شود.
تا معلم برگه را داد به دست یکی ا زدانش آموزان که پخش کند، احمدعلی در چارچوب در ظاهر شد. با اینکه معلم ما بعد از ورود خودش، هیچ کسی را داخل کلاس راه نمی داد، ، گفت: نیری برو بشین سر جات.
من و احمد علی هر دو امتحان دادیم، اما او نمازش را اول وقت خوانده بود و خدا امور دنیا را با او هماهنگ کرده بود ولی من نه.
{🥜🐌} ☜#شهیدانه
{🥜🐌} ☜#خاطرات_شهید
{🥜🐌} ☜#شهید_نیری
شدیدا نیاز دارم
امام زمان ازم بپرسه؛
کَیفَحٰالُـك؟!
منم بگم؛
هَلۡيُمكِنكَاَنۡتَعٰانقني؟!
میشهبغلمکنی🖐🏽🙂
#امام_زمان