جاموندهها...
کربلا نرفتهها...کربلارو از حضرتِرقیه بگیرید!
نگو پاسپورت نیست،ویزا نیست،پول نیست ، هرررچی...خانوم سهساله بخواد عالمو بهم میریزه :)چیزی نیست که کربلا دادن ،
رزقِ همه نوکر هاست
فقط سخت میدن که تشنه زیارت بشیم ..♥️🌱
https://eitaa.com/Armanhayearman
https://eitaa.com/Armanhayearman
بزن رو لینک و عضو شو
تسکره ی کربلا گرفتن رو خیلی قشنگ داره میگه و امید میده به جامونده ها😭...
اصرار،وصال میاره آی کربلا نرفته ها...
عاشق های اباعبدالله، کجایید ؟🥺
https://eitaa.com/Armanhayearman
https://eitaa.com/Armanhayearman
اینکانال خوراکِ بچه انقلابی های مذهبی عه هااااااا😍😍
بیاید که یواش یواش جهاد تبیین شون هم داره شروع میشه
اصن یه کانالیه که هر مذهبی واجبه داشته باشه😐💔🖐
https://eitaa.com/Armanhayearman
https://eitaa.com/Armanhayearman
ورود برای خانوم ها ممنوعه😶🤦♀
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ.
سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مىيابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مىشود، سلام بر تو اى پاكنهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعدهاى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دلبسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب میجويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار میكشم.
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی اینجا دلش تنگه..💔
enc_16664586500801491093576.mp3
4.13M
مگهپناهیهمهستغیرازحرم؟(:💔
#محرم #امام_حسین
Javad Moghadam - Ghafele salar Dare Miad (128).mp3
6.17M
قافلهسالاردارهمیاد،خداکنهبرگرده...🖤
#محرم #امام_حسین
🌷امام سجاد فرمود :
هرکس سه صلوات برای مادرم حضرت فاطمه س بفرستد
🌷 تمامی گناههانش بخشیده میشود
🌿خودم شروع ميکنم :
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ
-میگفت..
خواهرانعزيز،مانندزينبزندگیكنيد،حجاب
شماازخونسرخمنمهمتراست،
شمشيریاستوبهچشممنافقانميخورد..🧕🌱
#چادرانه
#زن_عفت_افتخار
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
🔹امر به معروف صحیح!
🔰حاج منصور فرمانده بسیج شیراز بود.
به هر پایگاه مقدار رنگ و برس داد و گفت روی دیوارهای محلات شعارهایی در مورد حجاب بنویسید.
هفته بعد همه مسئول پایگاه ها را خواست. حاجی با عصبانیت شروع کرد به گلایه
. گفت: من به شما رنگ دادم که مثبت بنویسید، نه اینکه مردم توهین کنید و بد بنویسید!
با تعجب گفتیم: حاجی مگر چی شده!
با ناراحتی ادامه داد:
دیدم فلان پایگاه، با کلیشه روی دیوار نوشته اند بی حجابی زن از بی غیرتی مرد است! بی حجابی دختر از بی عفتی مادر است!
سرهایمان را زیر سنگینی نگاه حاجی پایین انداختیم. ادامه داد:
این چه طرز امر به معروف است، این چه نحوه شعار نویسی است، چرا به مردم توهین می کنید. حداقل یه شعار در تشویق با حجاب ها می نوشتید!
🌷🌱
#سردارشهید حاج منصور خادم صادق
#شهدا
💣
وصیٺنامهشھید «علۍ اڪبࢪ بشنیجۍ»
حجــٰاب
‹خواهھرانم! همــانطــور ڪه ما در جبههھا با این دشمن ڪافر میۍجنگیم، شما نیز به نوبه خود با صبر و بردبــارۍ و با حجــٰاب و پوشش خود با دشمنان داخلۍ بجنگیــد، زیرا پیروزۍ از آن ماسٺ.›
#چــٰادرانه🌱
「🌝🌿」
شهید محمدرضا شفیعے🤍🕊
وقتی 14 ساله شد، دلش هوای جبهه
رفتن کرد. چون هنوز 15 ساله نشده بود
اجازه اعزام به او نمیدادند و از این بابت
ناراحت بود. مادر به او میگفت: "صبر
کن سال بعد انشاءالله قبولت میکنند."
ولی صبر نداشت و میگفت: "آنقدر
میروم و میآیم تا بالاخره دلشان به
حالم بسوزد." بالاخره شناسنامهاش را
گرفت و دستکاری کرد و یک سال به سن
خود اضافه کرد. به مادرش گفته بود هزار
تا صلوات نذر امام زمان(عج) کردم تا
قبولم کنند. با اصرار زیاد به مسئول اعزام،
بالاخره برای اعزام به جبهه آماده شد.
خوشحال بود و سر از پا نمی شناخت
تا خودش را به جبهه رساند.
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
بهم گفت:
اگه بدونی امام زمانت
چقدر دلش تنگ شده برات..
از خجالت آب میشی ...💔
راستمیگفت ..
#اللهمعجللولیڪالفرج🌱
#امام_زمان
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود🌼✨
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
۱_سلام و نور
ممنون از انرژی خوبتون 🤩🌼
بروی چشم
۲_ ︎︎︎ @Loveshahadat بفرمائید
۳_ سلام علیکم
بی ریا مونث هستیم
بنده کنکوری نبودم اما یکی از اطرافیان بله🌹✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درصد مهربون بودنش>>>>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥲این قضیه واسه امسال من صدق میشه...
Mohammad Hossein Hadadian - Salam Khanom (320).mp3
9.53M
ای نوه مادر قد خمیده🙂💔
مدافعان حـــرم
۱_سلام و نور ممنون از انرژی خوبتون 🤩🌼 بروی چشم ۲_ ︎︎︎ @Loveshahadat بفرمائید ۳_ سلام علیکم ب
😅😅😅سلام چشم حتما
نقل مکان کردیم دسترسی به وایفا ندارم تا زودتر بزارم باید بندگان خدا نتشون رو قرض بدن
مدافعان حـــرم
عمو قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده ایم ودیدم اشک ا
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_تنها_میان_داعش
خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد
و از پنجرههای بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد.
در تاریکی لحظات نزدیک اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمیدید و تنها گریه های وحشتزده یوسف را میشنیدم.
هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست میکشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمیدیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :
»حالتون خوبه؟«
به گمانم چشمان او هم چیزی نمیدید و با دلواپسی دنبال ما میگشت.
روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس میلرزند.
پیش از آنکه نور را سمت زن عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :
»من خوبم، ببین حلیه چطوره!«
ضجه های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛
میترسیدم امانت عباس از دستمان رفته باشد که حتی جرأت نمیکردم نور را سمتش بگیرم.
عمو پشت سر هم صدایش میکرد و من در شعاع نور دنبالش میگشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد.
وحشت بیخبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست.
در فضای تاریک و خاکی
اتاق و با نور اندک موبایل، بالاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریه های یوسف هم بیرمق شده و به نظرم نفسشبند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم. زن عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت.
من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم.
زن عمو میان گریه حضرت زهرا سلام الله علیها را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بالاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید.
با هر دو دست شانه های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :»نترس! یه مشت آب بزن به صورتش به حال میاد.«
ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو روضه شد و ناله زن عمو را به »یاحسین«
بلند کرد.
در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانه ای که بی امان شهر را میکوبید، آوای اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بالاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
(گمنام:
امسال من تو روضه ها بعد شنیدن هر مصیبی که برای خاندان اهل بیت علیهم السلام در کوفه و شام رخ داد خدا رو بابت حضور شیر مردان مدافعان حرم که جانانه از حریم آل الله دفاع کردن شکر میکنم )