بہ رفیقش پشت تلفن گفت :
ذکر " الهی بہ رقیــہ " بگو ، مشکلت حل میشہ
رفیقش یك تسبیح برداشت
بہ ده تا نرسیده
دوستاش زنگ زدن و گفتن سفر
کربلاش جور شده ... ! 💔
-#شهیدحسینمعزغلامی
اغلب مردم تعریف و تمجید را ظرف چند دقیقه فراموش میکنند، اما یک اهانت را
سالها به خاطر میسپارند.
آنها مانند آشغال جمع کنهایی هستند که
هنوز توهینی را که مثلا بیستسال پیش
به آنها شده با خود حمل میکنند و بوی
نـاخوشـاینـد این زبـالـههـا همواره آنان را
میآزارد!
برای شاد بودن، باید بر افکار شاد تمرکز
کنید و ذهـن خود را از زبـالـههـای تـنـفـر،
خشم، نگرانی و ترس رها کنید🧡🍃
↵ اندرو متیوس
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❲🌊🌸❳
حضرت علے تمام ثروتش را
وقف مےکرد و از بیتالمال نمےخورد ..🌱′
『#مظلوم_مقتدر✨』
• • • • • • • • • • • • •
4.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••|💔🔗
اول بنا نبود،
چنیـن عاشقٺ شوم♥!′
یڪ باࢪ روضہ آمدم و . . .
چنیـن دربدر شدم :)✨
-#اربابم🌿'
-#امام_حسین🔗'
_______________
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•ازانقلابعلمیتاسلامزندهشدیاباقرالعلوم🖤:)...
°•#استورۍ ...°•
2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #استوری | #یادمان_مطلع_الفجر
🔻ای شهید ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای...
1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سید علی دهه نودی ها شو فراخونده
#رهبر
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_یازدهم
سه نفری از در اتاق پریدیم بیرون...
اوه... اوه....چه وضعیتی!!!
یخچال افتاده بود زمین و پاهای یکی از آقاها زیر یخچال مونده بود دو نفر دیگه داشتن تلاش میکردن بکشنش بیرون...
خانم مائده هم مرتب میزد تو سرو صورت خودش می گفت رسول خوبی رسول...
به هر بیچارگی بود یخچال رو از روی پای همون که رسول صداش میزدن برداشتن... داغون شده بود...
فرزانه یه نگاهی به پای رسول کرد یه نگاهی به خانم مائده با شتاب گفت: خوب زنگ بزنید اورژانس و دوید سمت رسول رو کرد به خانم مائده گفت: من دوره کمک های اولیه رو گذروندم جعبه ی کمک های اولیه دارید؟ خانم مائده که کاملا هول کرده بود و پهنای صورت اشک میریخت. رفت جعبه کمک های اولیه بیار ...
فرزانه اومد پای رسول رو بررسی کنه که رسول چنان خودش رو عقب کشید نزدیک بود سرش بخوره به دیوار! در حالی که درد زیادی می کشید و تو خودش می پیچید گفت نیازی نیست دست نزنید الان اورژانس میرسه...
فرزانه یه نگاه عصبانی بهش کرد و بلند شد اومد سمت من... دیدم اوضاع خیلی خرابه و نمی تونیم مصاحبه رو ادامه بدیم به خانم مائده گفتم پس با این وضعیت مصاحبه رو بذاریم برا یه وقته دیگه...
با هق هق گفت: ببخشید من به داداشم گفتم امروز مهمون داریم نمی خواد این یخچال رو ببری تعمیر گاه! گفت: من کاری به مهمونا ندارم با دوستام اومدم یه لحظه می بریمش تموم ... همونطور اشک می ریخت گفت اومد ثواب کنه کباب شد ....
خدا حافظی کردیم و داشتیم بیرون میومدیم اورژانس هم همون موقع رسید...رسول رو گذاشتن رو برانکارد قبل از اینکه سوار ماشین بشه با همون حال خرابش گفت: ببخشید خانمها برنامه ی امروزتون خراب شد ...
سوار ماشین شدیم فرزانه سرش رو گذاشت رو فرمون گفت عجب روزی بود ها... تر کیدیم... گفتم فرزانه :صحنه هایی امروز دیدم که هیچ وقت یادم نمیره !چه زجر روحی توی اتاق کشیدیم...
واقعا چه جوری بعضی ها تونستن تن به جهاد نکاح بدن !!!
فرزانه گفت:آره واقعا خیلی بد بود دفعه ی دیگه توی خونشون قرار مصاحبه نذاریا نصف عمر شدیم... بعد هم ادامه داد پسره رو دیدی عه!عه! یکی نیست بهش بگه تو که اینقد متعصبی جلو خواهرت رو میگرفتی که....
#سیده_زهرا_بهادر